خانۀ شیشهای Optical Glass House توسط معماران هیروشی ناکامورا و اِن اِی پی Hiroshi Nakamura & NAP Architects ، طراحی شده و اجرای آن در سال 2012 به اتمام رسیده است. ناکامورا پیش از آغاز فعالیت مستقل خود در سال 2002، به مدت 5 سال در دفتر کنگو کوما و همکاران، مشغول به کار بوده است. پروژۀ مذکور، در قطعهای به مساحت 244 متر مربع، در فضای میان دو بلوک بلندمرتبه، در مجاورت خیابانی عریض، پر ترافیک و نه چندان خوش سیما، در مرکزشهر هیروشیما واقع شده است. جهتگیری سایت در امتداد محور شرقی- غربی بوده و از سه طرف توسط ساختمانهای مجاور محصور شده است. تنها جدارهای که قابلیت طراحی بازشو به فضای بیرون را دارد، جدارهی شرقی مشرف به خیابان مذکور است. با وجود این محدودیت، طراح از گشودن جداره به سوی فضای پر سر و صدای بیرون، منظر نامطلوب آن و راه دادن نور مستقیم شرق به فضاهای اصلی خانه خودداری کرده است. برای افزایش آسایش و کیفیت خصوصی خانه، فضاهای اصلی6 متر از این جداره عقب نشینی کرده، و در این فاصله از روی طبقه اول یک پاسیو جانمایی شده است که از سویی، توسط سقف باز خود به نور مستقیم جنوب شرقی (نزدیک به قائم) اجازهی ورود می دهد، و از سوی دیگر توسط پوستهی نورگذر نما، تابش شرق (نزدیک به افق) را منکسر کرده و با پراکنش در فضا، ضمن تعدیل نمودن، به آن زیبایی بیشتری می بخشد.
پوستهی نورگذر نما، متشکل از بلوکهای شیشهای (5cm*5cm*23.5cm) است که به وسیلۀ بولت های فولادی، از تیر فوقانی سازه آویخته شده اند. بلوکها به صورت اختصاصی طی فرایند نسبتاً دشواری همراه با کنترل تغییر دما، تولید شده است. حاصل این فرایند کنترل شده، آجرهای شیشهای اپتیکی است که به صورتی همگن نور را منکسر کرده و جلوه های بصری منحصربهفردی را در فضای خانه پدیدار میسازد.
در مقابل آلودگی صوتی فضای بیرون، درون خانه غرق در سکوتی آرامش بخش است. دیوار شیشهای متراکم، نقش مانع آکوستیکی را ایفا کرده و با توجه به ارتفاع 8.6 متر از کف طبقه اول، تقریبا تمامی امواج نوفۀ منتشر شده در محیط را منعکس و حذف میکند. پاسیو با مساحتی قریب به 50 متر مربع، و با جانمایی درخت هایی به ارتفاع 2 طبقهی ساختمان و یک حوضچهی آب ، باغ کوچکی را درون خانه بازنمایی کرده است که تمامی اتاق ها و فضاهای اصلی خانه، مشرف به آن هستند. نور مستقیمی که از میان شاخوبرگ درختان به فضای داخل نفوذ کرده و الگو های طبیعی نور و سایه را روی کف تصویر میکند، نور انکسار یافته ای که حین عبور از دیوار شیشه ای الگوهای هندسی و منظم را بر سطوح دیوارها می پراکند و درخشش سطوح براق پردهی مقابل نشیمن، جلوهای دراماتیک به منظر این طبیعتِ مصنوع بخشیده است. در پس زمینهی این منظر برساخته، عینیت حرکت اتومبیل ها در شهر، که با اثر منشوری شیشهها، آبستره شدهاند، به سان یک پویانمایی صامت درک می شود. حوضچۀ شفاف درست در بالای فضای ورودی جانمایی شده، و تصویر آن بر کف تیرهی این فضا نقش بسته است. تصویر قطرات باران و موج های سطحی آب روی کف این فضای کم نور، بر معنای اثر می افزاید. در این فضا قطره های باران از اعماق زمین به سطح کف می رسند!
در فرایند طراحی، محدودیت، خود به امکان تبدیل شدهاست. برخی از اجزاء، به واسطۀ یک محدودیت توجیه کارکردی یافته و اما معنایی را به ذهن متبادر می سازد که فراتر از کارکرد رفع نیاز است. آلودگی صوتی، تراکم، ارتفاع و ضخامت جدار شیشهای را به عنوان یک راهکار ابزاری توجیه میکند؛ حال آن که دستاورد اصلی جدار، نه صرف رفع این مشکل که ایجاد کیفیت ادراکی نورشناختی آن است. شاکلۀ کلی و سازماندهی فضایی اثر کاملاً با زبان عام و رایج معماری مسکونی معاصر و پارادایم های مینیمالیستی آن، اینهمان identical است.
در نگاه نخست با اثری ساده، خوانا، قابل تشخیص و فاقد پیچیدگی های متنی روبرو هستیم. اما در مقابل، عناصر شکل دهندهی آن با بیانی متین، بدیهیات را مورد پرسش قرار می دهند و بر انگارهی غیریت صحه میگذارند. نوع کاربرد مصالح و طراحی اجزاء طرح با وجود عینی بودن خود، تا حدی به مثابه یک اثر هنری سورئال، روابط نشانه شناسانه میان دال و مدلول را به چالش میکشد. در نمای بیرونی، باغ از زمین بلند شده و روی طبقهی اول قرار گرفته است. شفافیت ناب نما، بیش از آن که پیوند دهنده باشد، جدا کننده است، و بیش از آنکه مفهوم نظرگاه، یا پنجره را تداعی کند، هم از حیث عملکرد و هم تکتونیک، تداعی کنندۀ دیوار است. حوضچۀ پاسیو، پیش از آنکه خود را به عنوان یک المان آشنای باغ، به واسطهی تجربۀ دیداری در مجاورت باغچه ها و درختان آشکار کند، در ورودی همکف اثرش بر فضایی دیگر، از دریچه ای متفاوت و به سان یک چیدمان انتزاعی تجربه میشود، گویی این گزاره را تایید می کند که درک روابط میان اجزاء مقدم بر تجربۀ مستقیم خود شیء است. رنگ خاکستری تیره، در حالی برای دیوارهای داخلی انتخاب شده است که با عقب نشینی فضاها از جدارهی اصلی، به طور طبیعی نفوذ نور به عمق پلان کاهش یافته و این رنگ، تاریکی فضا را تشدید می کند. چنین به نظر میرسد که تاریکی فضای میان دو بخش شرقی و غربی خانه (غذاخوری، بین نشیمن و آشپزخانه)، رویدادی تحمیل شده از سوی محیط نبوده و خود بخشی از درونمایه اثر است که به تباین ریزفضاها در فضای یکپارچهی طبقه اول، انجامیده است. دیوار ساده و پوشیده از چوب در فضای غذاخوری، در واقع چیدمانی از درب های دسترسی به چندین فضای مجزا (پلکان، ورودی آسانسور، اتاق رختکن و کمد های انبار) در ابعاد متفاوت است. با این حال، ریتم نوارهای چوبی در فضای نیمه تاریک، تشخیص محل بازشوها را دشوار کرده است. برخی از گره های الوارهای چوبی دیوار، حفرههایی هستند که نقش دستگیرۀ درب کمدها را ایفا میکند. شیء، آنگونه که هست، با آنچه به نظر میرسد، در تضاد است. پرده ای که همچون حریر، سبک و لطیف به نظر می رسد، از الیاف فلزی پرداخت شده ای ساخته شده است که رقص پرده در باد را با ریتمی آهسته همراه کرده و با نور بازتاب یافته از سطح براق خود، بر کیفیت جلوۀ بصری آن می افزاید.
در تاریخ معماری معاصر، خانه عموماً در الگوی سکونت در مناطق حومهی شهرها، قطعات خصوصی نسبتاً وسیع، و زمینه های بکر و خلاق، مصور شده است. در عین حال، همان روح معاصر زمان، عرصهی سکونت را هر روز از چنین بستر هایی دورتر میکند. در رویکرد به زمینه، خانه های کوچکِ قرارگرفته در بافت های متراکم شهری غالباً یا با نادیده گرفتن خود و محو شدن در بافت، اعتبار یافته و به بیانی اندک قناعت کرده اند (گویا اساس پیدایششان، حذف هستی خود بوده است)؛ و یا با رویکردی رادیکال و در برخی موارد آنارشیستی، چنان بر انکار و نفی (و نه نقد) زمینه متمرکز شده اند که به رغم تبدیل به اثری هنری، خانه بودن خود را فراموش کرده اند! در این میان رویکرد خانۀ شیشهای به زمینه را میتوان رابطه ای مبتنی بر کنش و ارتباط با دیگری تلقی کرد.
به نظر می رسد که زمینهی کالبدی سایت پروژه، چه در لایه های معنایی و چه کارکردی، از هیچ یک از مؤلفه های کیفی سکونت، آن هم برای یک مسکن تک واحدی شخصی، برخوردار نباشد. با این همه، خانه در ساختار کلی اش، واقعیت زمینه را انکار نمیکند و در عین حال بیان خود را نیز از دست نمیدهد. در فضای میان دو ساختمان بلند مرتبه، حضور دو ساختمان فرسوده یک و دو طبقه، ترحم انگیز و موقت به نظر میآید. با این حال نمای طبقه همکف خانه در تناسب با ساختمان دو طبقهی جنوبی قرار داشته و با ارتفاع نمای شیشه ای خود یک خط آسمان پیوستهی پلکانی را در تناسب با دو ساختمان کوچک فرسوده ایجاد کرده است. در نمای مقابل، ریتم درختان خیابان که با رسیدن به فضای جلوی ساختمان قطع شده، با درخت پاسیو ادامه یافته است. بنا، بی توجه به دو بلندمرتبۀ مجاور، به سایر عوامل زمینه پاسخ داده و بیان بصری نما، در عین ابعاد کوچکش آن را برجسته و متمایز از پسزمینه ساخته است. با چنین پرداختی غولهای کناری با شمایلی حاکی از کند ذهنی به این موجود بیانگرِ کوچک می نگرند که با زیرکی، مقیاس آنها را به سخره گرفته است. از منظر ذهنی نگارنده، رفتار کالبد این خانه را در ارتباط با کالبد شهر، میتوان به مثابه تصویری انتزاعی از رفتار یک شهروند آزاد و در عین حال اخلاق گرا، در نسبت با جامعه متصور شد.
در این انگاره اگر سیمای فضای شهری را آینۀ جامعه دانسته، و فضای درون خانه را قلمرو خصوصی فرض کنیم، نما به عنوان عرصهی میان این دو، جایگاه قلمرو عمومی و عرصۀ بیان را خواهد داشت. بروز کنش در عرصۀ عمومی، نخست در گرو شکلگیری یک هستی خصوصی است. خانه شیشه ای نخست در درون، هستی خصوصی شده و معنادار "خود" را در تمایز با کیفیت های محیطی بیرون شکل می دهد و از سوی دیگر در جامعه نیز، رفتاری مطابق عرف از خود بروز می دهد که نتیجهی این رفتار شاکله ای عام مبتنی بر محدودیت ها و ضوابط شهری و ... است. و اما در نما (مصداق قلمرو عمومی) کردار و خود واقعی اش را آشکار، و محیط را نقد می کند و خود را در کنش با دیگری قرار می دهد. چنانچه برخورد کالبد اثر با بلوک های بلند مجاورش را در بستر جامعه (بستر مبتنی بر عرف و اصول) در نظر آوریم، این رابطه به شدت- تحت تاثیر مقیاس- تصویری انتزاعی از نابرابری در روابط قدرت را به نمایش می گذارد. لیکن عینیت نمای پروژه که بخشی از جذابیت درونی خانه را در بعد عمومی اش آشکار کرده است، قدرت بیان و کنش خود را جانشین قدرت مبتنی بر مناسبات پیشامدنی کرده است. این نوع پرداخت به رابطهی خصوصی و عمومی عمیقاً متفاوت از انگارهی درونگرایی، و یا برونگرایی محض است. در خانهی درونگرا، فرد خود را از اجتماع جدا میکند در حالی که بیرون از خانه، در اجتماع ذوب می شود. در خانهی برونگرا نیز مرز میان قلمرو خصوصی با قلمرو عمومی محو میشود و امر خصوصی به مثابه امر عاطفی وارد عرصۀ عمومی میشود. حال آنکه این خانۀ شیشهای آن بخش از حیات خصوصی خود را که واجد عمومیت است وارد عرصهی بیان میکند. خانۀ شیشهای، یک سکونتگاه ناب انسانی و عمیقاً شهری است که بسیاری از کیفیت های غیرمادی خود را تنها از خصوصیات فیزیکی مواد، استخراج کرده است.