تهران که باشم، هر وقت دلم بگیرد یا تحت فشار سختیهای زندگی قرار بگیرم و بخواهم فضادرمانی کنم، راه را میکشم و خیابانهای مرکزی شهر را تا خانهی مقدم گز میکنم. به جای خانه و موزهی مقدم فقط میگویم خانهی مقدم، چون برای من بیشتر خاصیت "خانه بودن" بناست که به آنجا فرا میخواندم نه خاصیت موزه بودن آن. خانه برای من معنای فضای آشنایی را میدهد که بتوانم در آنجا از دنیای ناآشنای بیرون پناه بگیرم و بیقید و شرط و ترس گذران وقت کنم. خانه برای من معنای دوگانهی کنج خلوتی برای تنهایی در بین دیگران و مرکزی برای فرمانروایی بر جهان خویشتن میدهد. و از میان تمام فضاهای عمومی و یا تغییرکاربری یافتهای که در تهران تجربه کردهام، به نظرم خانهی مقدم بهترین جایی است که در آن خانه بودن معنا میدهد. در این خانه میتوانم به عنوان یک انسان بر سکوی حوضخانهای که روزگاری پذیرای افرادی چون صادق هدایت بوده است بنشینم و کنج عزلت محبوبم را داشته باشم و یا در حیاط قدم بزنم و از آب و هوا و خاک و گیاه فضایی همچون خانهْ باغهای تهران قدیم نیرو بگیرم. همچنین میتوانم به عنوان یک معمار از دیواری که هوشنگ سیحون هوشمندانه بین فضای اندرونی و بیرونی خانهی در حال گذار از سنت به مدرنیته کشیده و "دیوار تجدد"ش نامیده است و یا از پشتکار و خلاقیت مرحوم مقدم برای آراستن پیکرهی خانهاش با کاشیهایی که از سراسر تاریخ ایران در حفاریهای باستانشناسیاش یافته، درس بگیرم.
علاوه بر اهمیت نقش فضادرمانی خانهی مقدم برای من، این بنا از جهت دیگری نیز برایم خاص و متمایز است. در بین تمام فضاهای تاریخیای که در تهران تجربه کردهام، خانهی مقدم به من چنین امکانی را میدهد که هر وقت بخواهم خارج از خانه یا فضاهای شخصیام میزبان دوست یا همکاری باشم و البته به نحوی میهمان را به حریم و حال و هوای شخصیام نیز وارد کنم، او را به آنجا ببرم. این خانه معمولاً نقش مقصد نهایی تورهای تهرانگردی من برای دوستان نزدیکم در تهران و یا میهمانانم از دیگر شهرها را هم ایفا میکند. معمولاً آنها را بعد از صرف صبحانه در کافه گل رضاییه و گشت و گذار در خیابان سی تیر و موزههای آبگینه و ایران باستان، با یک پیادهروی چهار پنج دقیقهای به خانه و موزهی مقدم میبرم. در این فضا میهمانانم فرصت دارند با حضور در حال و هوای صمیمی و خانه مانند فضا خستگی طی مسیر را در کنند، و علاوه بر آن با نوع دوستانه و خاکیتری از موزهداری نیز آشنا شوند. صفتهای دوستانه و خاکی را از این جهت به موزه و موزهداران مذکور اطلاق میکنم که گمان میکنم آنها نیز تحت تاثیر حال و هوا و یا به اصطلاح آکادمیک "روح مکان" این بنا قرار گرفتهاند و به همین خاطر اشتیاق بیشتری برای ایجاد رابطه با بازدیدکننده از خود نشان میدهند. برخی از راهنماهای این موزه در من چنین حسی را ایجاد میکنند که انگار صاحبخانهاند و بازدیدکننده میهمان عزیزی است که باید به شایستگی از آن پذیرایی شود. آنها در عین بیان داستان شکلگیری فضا و جمعآوری اشیای موزه، به میهمانشان فرصت خلوت کردن در فضا و لذت بردن از آن را نیز میدهند. برخوردی که معمولاً در دیگر موزهها ندیدهام. شاید به همین خاطر است که اغلب مهمانان من نیز بهترین بخش تور تهرانگردیام را همین خانه میدانند و معمولاً با گذشت زمان مجدداً با من تماس گرفته و آدرس و نحوه دسترسی به آن را میپرسند.
قدیمیها اصطلاحی دارند که از آن برای توصیف فرد دلنشین و دوستداشتنی استفاده میکنند. میگویند: گِلِ این آدم گیراست. به نظر من هم گِلِ خانهی مقدم گیراست. من را که حسابی گرفته است!
کلیدواژه ها: خانه مقدم. صادق هدایت . هوشنگ سیحون. روح مکان. کافه گل رضاییه