پروژه یوکوهاما از نمودار سیرکولاسیون بدست آمده و هدفش حذف ساختار خطی فعلی اسکله ها و کیفیت جهت دار سیرکولاسیون بوده است. طرح بیش از آنکه به بنا به عنوان یک شیء نظر داشته باشد امتداد سطح شهر تلقی می شود و به مثابه ی میدانی فضایی و تهی "هدف اصلی اش، اتصال بندر یوکوهاما و اقیانوس آرام است. در اینجا فضای عمومی به دور پایانه می پیچید و حضور نمادین آن به عنوان دروازه ی ورودی نادیده گرفته می شود. در واقع فضای شهری در دل دریا نفوذ می کند و سطح زمین به نرمی به سکوی سوار و پیاده شدن مسافران از کشتی متصل می شود."
اگر به این بنا از زاویه پدیدارشناسی با تاکید بر ارتباط بدن و معماری نظری داشته باشیم. می توانیم نظری بیافکنیم به گزاره مطرح شده از دایانا آگرست، "او کمال در معماری را به شدت مربوط به روابط انسان و طبیعت می داند. رابطه مقایسه ای بین معماری و بدن انسان بر این اعتقاد است که قوانین طبیعی زیبایی و طبیعت به معماری انتقال یافته اند. بنابراین بدن نوعی میانجی، یا فرمی [از انچه بدان تبدیل شده؛] مبدل شده است".
ایدئولوژی آگرست قویاً نشأت گرفته از اندیشه های ویترویوس است، که بیان می کند تقارن با تناسب در ارتباط است و بدون در نظر گرفتن این ارتباط هیچ بنیانی در طراحی وجود نخواهد داشت. "آشکارسازی تصاویر" گذری است از اینگونه تفکر بسوی گونهای از معماری که بر اساس جداسازی از تفسیر معماری از طریق ارتباط بین ذهن و چشم شکل میگیرد.
بندر یوکوهاما بر این اساس طراحی شده است و بنابراین خود را از الگوی مکانیکی سنتی که در آن واقعیت بر اساس واسطهها و شبیهسازی بنیان نهاده شده جدا می کند. تناقضاتی که بین فضاهای داخلی و خارجی وجود دارند از طریق عملکرد دوگانه بندر بعنوان بندر و فضای عمومی سرزنده برجسته شدهاند. این تناقض باعث ایجاد ابهامات اساسی در چگونگی تفسیر ما از نحوه الهام گیری طراحان می شود.
کانسپت این پروژه ارتباط محکمی با این جمله از آنتونی وایدلر دارد که می گوید:"تاریخ معماری، از ویترویوس تاکنون، ممکن است در یک معنا بعنوان افزایش فاصله بدن از ساختمان، و توسعه تدریجی قیاس انسانی به قلمروهای گستردهتر، توصیف شود که بطور نامحسوس اما اجتنابناپذیری منجر به از دست دادن بدن بعنوان یک معیار معتبر در معماری خواهد شد."
در این بنا از فرم موج گونه در طبقه بام با الهام از امواج غلطان دریا، و از چوب در کف طبقات دوم و بام برای ایجاد حس عرشه کشتی استفاده شده است. فرم موجگونه بام ترمینال متناوبا بالا و پایین میرود تا در جاییکه لازم است فضاها را محصور کرده و طبقات را با رمپها با یکدیگر مرتبط سازد. در نتیجه این امر باعث تولید یک ساختار چند طبقه با جریان پیوسته فضا شده و ساختاری انسانی بوجود میآورد که تطابقی با ایده سنتی نمایش انسان نخواهد داشت.
این توجه به انسان نشأت گرفته از فلسفه پدیدارشناسی است، در اندیشه هایدگر، انسان به عنوان موجودی ـ در ـ جهان در ارتباط با پدیده های پیرامونش قرار می گیرد تا به درک منحصر به فردی از پدیده ها دست یابد. در این نگرش ما محیط اطرافمان را از طریق آنچه که به بدنمان از طریق فضا داده شده تشخیص و تفسیر می کنیم. بدنی که ما می شناسیم خود را در ذهن ما محقق می سازد، مرلوپونتی بیان می کند که: "بدن بودن، یعنی در هم تنیدگی و گره خوردن با جهان، بدن بصورت مجرد در فضا نیست بلکه بوسیله ی درگیری همه ی حواس با آن عجین می شود." بدن می تواند در قیاس با یک اثر هنری قرارگیرد.
این امر در پایانه یوکوهاما زمانی صورت خارجی به خود گرفت که شرکت اف او اِی پیش بینی کرد که پایانه حمل و نقل با اسکله ای گسترش یافته به طور همزمان میزبان عملکردهای متفاوتی باشد. ترمینال مسافربری و همچنین ارائه دهنده یک پارک شهری برای ساکنان یوکوهاما. ایجاد فضای سبز در طبقه بام جهت شبیه سازی پارک عمومی با ایجاد جاذبه های توریستی در کنار آسایش و جریان حرکت مسافران و بازدیدکنندگان، باعث شده معماری حالتی زنده و پویا به خود بگیرد. پارکی که با در نظر گرفتن روح زمانه طراحی شده و فضایی است که با توجه به عملکرد روزانه و فعالیت های انسانی شکل گرفته است. این درگیری کاملِ حواس افراد در فضای معماری منجر به پدید آمدن"معماری حسی" شده که تفاسیر گونه گونی از یک اثر بدست می دهد.
توضیح: در نوشتن این متن از مقاله ی کنت فوستر در مورد پایانه بندر یوکوهاما و مقاله ایمان رئیسی با عنوان "میدان تهی" استفاده شده است.
کلیدواژه ها: پایانه دریایی بین المللی یوکوهاما. اف او ای. فضای منفی. حوزه عمومی . پدیدارشناسی. ویترویوس. مارتین هایدگر. موریس مرلوپنتی. آنتونی وایدلر. دایانا آگرست