اوائل فکر می کردم MORPHOSIS بهترینه؛ این بر می گرده به دوران دانشجوئی. یک کتاب؛ در آن دوران فقر کتاب و دسترسی به اطلاعات؛ ازش خریده بودم. الان نمی دونم دست کیه. به شدت از نقاشی ها و تصویر سازی ها و ارائه هاش حیرت زده می شدم، هر دفعه یک چیز جدیدی توش پیدا می کردم، نقطه توافق من بود با چند دوست نقاش که داشتم.
بعد شیفته REM شدم، فکر می کردم گمشدمو تو معماری بالاخره پیدا کردم، اصلا فقط اون تو این دنیا می فهمه من چی می گم! زیبائی شناسی زمختش به شدت برام هیجان انگیز بود، و فکر می کردم تو این حس کاملا تنهام. S ، M ، L ، XL رو داغ ، داغ خریدم و مشغول اون شدم. یواش یواش سر و کله تویو ایتو پیدا شد، با مدیاتک معروفش که اون موقع هنوز ساخته نشده بود؛ به موازات، توجهم به خیابانها و ساختمان های موجود جلب شد؛ دو خط موازی که فکر می کردم هیچوقت بهم نمی رسند؛ دوران پایان نامه بود و کمی قبلش که اولین ساختمان واقعی رو داشتم می ساختم؛ از ترس ساخت آن ساختمان، به بقیه ساختمان ها مثل جزوه یا حل المسائل نگاه می کردم. اون موقع ها عادت کردم به خیلی ها نگاه کنم. نگاه کردن اول عاشق شدنه، از آن موقع تا به حال عاشق خیلی ها شدم، خیلی از ساختمانها؛ دور یا نزدیک، مجله یا شهر، آنهائی که دیدم، آنهائی که ندیدم، شنیدم و ... ؛ آن قدر که دو خط موازی ذهنی ام به هم نزدیک شدند.
الان نگاه نمی کنم، عاشق هم نیستم. به تازگی متوجه شدم هیچ مطلبی در مورد معماری نمی خوانم. مدت هاست، انگار فراری ام. آرزوم شده ساختن یک ساختمان IMPROVISE، اگر یکی ببینم، حتما عاشقش میشم.
کلیدواژه ها: مورفوسس. رم کولهاوس. تویو ایتو. مدیاتک. S,M,L,XL.