در قسمتی از نوشتارِ "می«زَپ»ام پس هستم" که در ضمیمهی اختصاصیِ شرق برای نمایشگاهِ کتاب ۱۳۹۴ منتشر شد، نویسنده از اهمیت "تأمل" و "درنگ" بر کتاب و پس از آن پدیدهی هنری نوشته است:
[...]اگر مثلا به فیلمهای حضور بازدیدکنندگان نمایشگاه در سه، چهار سال گذشته دوباره نگاه کنیم یا چنانچه امکاناتی فراهم باشد تا فیلمها را با هم مقایسه کنیم، نکته چشمگیر، افزایش سرعت حرکت آدمها حین بازدید از غرفهها است. حتی میتوان کنار غرفهای ایستاد و بهطرز رفتارِ بازدیدکنندگان دقت کرد. اکثر آنها باسرعت به کتابها نگاه میکنند و عملا اغلب آنها به جای «دیدن»، «نگاهی میاندازند» و میروند. چنین رویکردی را در رفتار شهروندان با تابلوهای نقاشی نصبشده در بیلبوردهای سطح شهر نیز شاهد هستیم. بیش از چهار قرن است که «درنگ» شرط برخورد با هنر بهطور خاص و فرهنگ بهطور عام تلقی شده است. اما حالا با انگارهای از کتاب و نقاشی سروکار داریم که به جای مکث و ایستادن، به سرعت دعوت میکند. «هیوبرت دامیش»، شرط بنیادین نقاشی غربی را، ایستادن و بیحرکتشدن موقتی تن قلمداد میکند. بدون چنین پیشفرضی تقریبا هیچیک از تحولات نقاشی از رنسانس به بعد فهمیدنی نیست. تماشای شاهکارهای هنر نقاشی جهان بهطرزی که مقدمات آن را چیدهاند، درنگ که هیچ، به کار پیادهها هم نمیآید. بگذریم از اینکه فرم مسلط هنر شهری مجسمهسازی است، زیرا میدان دیدی سیصدوشصت درجهای در اختیار بیننده قرار میدهد. و البته به یاد داریم که همین چندسال پیش چه بر سر مجسمهها آمد.
[...]