موزه/موزیم معصومیت در استانبول، که براساس رمانی با همین نام از اورهان پاموک، پژوهشی مشروح است درباره میلی وسواس گونه برای جمعآوری اشیا. ایده این موزه سالها قبل و وقتی پاموک نوجوان بوده به ذهنش رسیده که شرح مبسوطش را در دیباچه رمان آورده است.
اورهان پاموک، ۶۰ ساله اهل استانبول و از یک خانواده مرفه است. او در طول بیست سال گذشته توانسته علاوه بر آنکه نام خود را در تاریخ ادبیات ثبت کند، نام شهر استانبول را نیز بر نقشهی ادبیات جهان ماندگار نماید. او با خلق موزه موزه معصومیت در یکی از کوچه های فرعی پشت خیابان استقلال در استانبول رمان موزهی معصومیت از سایر رمانهایش متمایز ساخته است.
استانبول شهری تاریخی است. پر است از بناهای قدیمی و قلعه ها و مسجدهای بزرگ. در محلههای مختلف آن می شود ساعتها پیاده قدم زد و احساس خستگی نکرد. زیبایی ساحل مرمره و بناهای عظیم به جامانده از زمان امپراطوری عثمانی کافی است تا بهانههای مختلف برای سفر به آنجا داشته باشی. خیابان استقلال اما، قلب تپندهی استانبول است. این خیابان بیش از هر جای دیگری در استانبول مورد توجه مسافران است. روزانه میلیون ها توریست در پی برندهای مختلف از آن می گذرند. اما متاسفانه درصد کمی از آنها موزهی معصومیت را می شناسند. موزهای که با سرمایهی شخصی اورهان پاموک نویسنده نوبلیست ترکیه ساخته شده است و رازدار انسانهای عاشق دههی پنجاه در استانبول است.
برای آنها که رمان موزه معصومیت را خواندهاند، دیدار از این موزه به مثابه "دیدن" و "شنیدن" آن رمان است؛ این موزه فضایی شبیه داستان آلیس در سرزمین عجایب دارد و در در نقطه نقطهی آن استانبول سه دههی پنجاه، شصت و هفتاد را میتوان دید. زنان مدرن با کت و دامن های رنگین، موهای آراسته و کیف هایی که مزین به مارک شنل بود. ظروف نقره و عکسهای قدیمی خانوادگی که به سیاق آن دوران گرفته شدهاند.
روایت رمان و موزه معصومیت
در جهان داستان پاموک، مرد مرفه سی ساله ای به نام کمال که در شرف ازدواج با زنی همتای خود است دچار وسوسهی عشقی میشود که در نهایت به ساخت موزهی معصومیت میانجامد. این داستان مانند سایر داستانهای عشقی،تنها روایت یک داستان عاشقانه نیست. در خلال آن نقد شیوه زندگی طبقهی مرفه جامعه و فاصلهی طبقاتی موجود در آن سالها، تاثیر جنگ بر زندگی مردم، باورهای خرافی و مذهبی صورت میپذیرد.
پاموک در این داستان به فکر روایت یک داستان رمانتیک نیست. او در خلال این داستان استانبول را شهری در حال گذار از سنت به مدرنیته ترسیم میکند که بین آزادیهای زندگی مدرن و سنتی اش همزیستی دشواری وجود دارد. نویسنده ترک ساخته شده، چیزی شبیه استادیوم فوتبال یا سینما نیست.
یکی از مهمترین مضامین کتاب، باکرگی زن است که آن دوره هنوز بزرگترین دارایی او به حساب میآید. در این موزه می بینیم که گذر از سنتها و رسیدن به مدرنیته چه بر سر جامعه آن زمان ترکیه آورده است. شاید این موزه نمایان کننده زندگی قشر وسیعی از مردمانی باشد که در آن دوران زیستهاند.
پاموک همه چیز را در موزه جمع آوری کرده؛ اشیا، مناظر و عکسهایی که در رمان تشریح میشوند، در موزه به نمایش گذاشته شدهاند. او به دنبال خانهای گشته که به فضای خلق شده در داستان شبیه باشد و بالاخره آن را در محله چوکور جومای استانبول یافته است. یک خانه دو طبقه مربوط به اواخر قرن نوزدهم. محله ای که در دوران عثمانی قلب تپندهی اقتصاد عثمانی بوده است. محلی برای تجارت ثروتمندان خاورمیانه، شمال آفریقا و ترکیه. اما ظاهرا پس از سقوط امپراطوری عثمانی همه چیز در آن تغییر می کند چرا که جمهوری مدرن ترکیه در آغاز بسیار فقیر بوده است.
این خانهی دو طبقه می شود خانهی زن جوانی که عشق را برای قهرمان قصه معنا می کند. کسی که بعد از عشقبازی با کمال و از دست دادن بکارت برای حفظ آبرو شوهر می کند. زندگی و عشق این زن در این دوران به کمک اشیایی روایت میشود که قهرمان داستان از خانهی او به یغما برده است. پاموک در هر کجا که می توانسته به اشیا مورد نیاز خود بربخورد به دنبال آنها می گشته. در جمعه بازارها و کهنه فروشی ها و خانه ی دوستان و آشنایان. این جدیت در ساخت چنین مکانی تنها نمیتواند از سر تفنن باشد.
پاموک به گفتهی خود میخواهد تاثیر شگرف زمان بر مکان را به مخاطب هدیه کند. این یعنی خیلی چیزها در گذر زمان تغییر میکنند و باید مکان و ماوایی برای ثبت آنها وجود داشته باشد. اساسا رسالتی که مجموعه دارانٰ، کلکسیونرها و موزه داران خصوصی بر دوش خود دارند، همین است.
موزه معصومیت پر از چیزهایی است که مدام در حال بر هم زدن مرزهای واقعیت و خیال ما هستند. این اشیا سندی آشکار برای اثبات تعلق خاطر یک عاشق به معشوقند و شاید "آرامگاهی برای عشق از دست رفته"اش باشند.
موزهای شگفتانگیز
موزه چیدمانی شگفتآور دارد. ۸۳ بخش موزه منطبق بر ۸۳ فصل رمان طراحی شدهاند. نکته جالب آنجاست که پاموک صرفا در هر بخش به بازنمایی آنچه در کتاب نوشته شده بسنده نکرده است. هر بخش تصویری از استانبول میدهد و حال و هوای یک زمان معین را تداعی میکند که داستان در بسترش روایت شده است. هر دو طبقه به گونه ای طراحی شده که بیننده از هر نقطه بتواند به تمام زوایای آن طبقه تسلط داشته باشد.
روی یکی از دیوارهای موزه، ۴۲۱۳ ته سیگار نصب شده که زیر هر کدامشان قصهای، ماجرایی، تاریخی به چشم میخورد. این دیوار انگار یک جور تقویم است. اگر کتاب را هم نخوانده باشید با خواندن متن نوشته شده زیر هر ته سیگار میتوانید بفهمید در آن لحظه فسون چه میکرده یا کمال موقع ملاقات او در چه اندیشه ای بوده است.
در بخشهایی از موزه معصومیت فیلمهایی نمایش داده میشود که در اواخر دهه پنجاه، شصت و هفتاد میلادی در استانبول تصویربرداری شدهاند. فیلمهای سیاه و سفیدی که فضای حزن آلود آن روزهای استانبول را برایمان تداعی میکنند. دوران حزن و دلتنگی که قهرمان داستان، کمال، به خیابانهای استانبول میرفت. حضور در محلههای فقیر نشین و دیدن تصویر معشوق در جای جای شهر باعث میشد او جغرافیای استانبول رابه گونهای دیگرکشف کند.
پاموک در اینباره گفته است: "آدمهایی که سخت عاشق شدهاند خوب میدانند که عاشق گاهی دچار توهم میشود و تصویر معشوق را همه جا میبیند. این همان حسی است که "کمال" قهرمان مرد رمان موزه معصومیت، به آن "دیدن شبح فسون" (قهرمان زن این رمان) میگوید.
روی یکی از دیوارهای موزه، مجموعهای از بوسههای سینمای دهه شصت و هفتاد ترکیه نمایش داده میشود. پاموک میگوید این کار را برای ادای دین به سینمای ترکیه کرده است. سینمایی که در سالهای نوجوانیاش به هیچ وجه مورد توجه طبقه روشنفکر و مرفه جامه نبوده است و در بسیاری مواقع به آن کم لطفی شده است.
پاموک معتقد است برای مردمان مشرق زمین که بوسه و بوسیدن را از پدرها و مادرهایشان نمیآموزند، سینما بهترین معلم است. تصاویری از خیابان استقلال، سینماهای مشهور آن سالها، عکسهای قدیمی که پاموک در سالهای نوجوانی خود از خیابانهای نزدیک به محل فعلی موزه گرفته است و خیلی جزئیات دیگر که بر گرفته از رمان هستند موزه را به جهان عینی داستان برای ما تبدیل میکنند.
موزه معصومیت، برخلاف موزههایی که داستانی بخشهای مختلفشان را به هم پیوند نمیزند و صرفا بخشی از اموال پادشاهان و سلسلههای مختلفاند که بر اثر جنگ و خونریزی جا مانده یا به غنیمت گرفته شده اند، سرشار از زندگی است. اشیای آن همه یا مربوط به زندگی روزمره دهه هفتاد مردم استانبول هستند یا اشیایی خیالی که پاموک آنها را به صورت سفارشی ساخته است تا همه چیز در موزه و رمان با هم منطبق باشد. پاموک درباره آنها میگوید:"توجه کنیدکه این اشیا دیگر خیالی نیستند. حالا بعد از ساختنشان آنها واقعی هستند."
موزه معصومیت از جزئیات ریز و به هم پیوسته تشکیل شده است. قهرمان رمان موزه معصومیت تلاش میکند گذشته اش را در خاطرش نگه دارد. برای همین است که اشیا را نگه میدارد، میدزدد، انبار میکند به آنها معنا میدهد و نام مجموعه بر آنها میگذارد. خالق موزه معصومیت معتقد است که اشیا بسیار قدرتمندند. آنها خیلی چیزها را به یادمان میآورند. پیدا کردن بلیت باطل شده سینما در جیب پیراهنی که سالها قبل پوشیدهاید، ممکن است شبی بی نظیر در زندگیتان را به خاطرتان بیاورد. آفرینش چنین موزهای به قهرمان این روایت کمک میکند شهر و خودش را بهتر بشناسد. او موزهای ساخته برای همه ما تا ببینیم که در آن، مکان به زمان تبدیل میشود.