غذای فراوریشده؛ این چیزی است که انسانها میخورند. من این را به هر کسی که گوشِ شنیدن داشته باشد، میگویم. جواب آنها این است: “آه، بله”. “خیلی تأسفآوره. مواد غذایی ارزون، کثیف و تقلبی. دیگه وقتشه که برگردیم به غذاهای طبیعی.” اما نه؛ منظور من از غذای فراوریشده، معنای اصلی آن است: غذایِ انسانساخته، غذایی که انسانها با مهارت میسازند.
نیاکان دور ما در غذاهایی که طبیعت فراهم میکرد، فایدۀ کمی مییافتند. گیاهان سبز، کالری بسیار اندکی برای حفظ زندگی داشتند، گوشت نپخته که در بستههای بدقواره و ناجور پیچیده میشد، حکم حیوانات زنده را داشت، مغز بادام و امثالهم تلخ یا چرب بود، ریشههای گیاهان ممکن بود سمی باشند و بالأخره غلات، کوچک و چنان سفت بودند که بدون آنکه هضم شوند، از سیستم گوارشی عبور میکردند. بهدست آوردن و هضمکردن غذا پیکاری پایانناپذیر بود.
ازاینقرار، جایی در گذشتۀ دور، یعنی دستکم بیستهزار سال پیش یا شاید خیلی بیشتر، اعضای گونۀ انسانی دریافتند که میتوانند بر طبیعت فائق آیند. آنها روشهای فراوری اغذیۀ خام را کشف کردند؛ آنهم با استفاده از آتش برای پختن یا سنگ برای خردکردن و آسیاکردن یا بهرهگیری از ریزاندامگان برای تخیمر این غذاها. آنان شروع کردند به ساختن آشیانههایی برای گونههای جانوری خوراکیتر، پرورش میوههای شیرینتر، ریشههای کمترسمی و غلات درشتتر. خلاصه اینکه، آنها هنر پختوپز یا دگرگونکردن مواد طبیعی را پدید آوردند.
آنها باور داشتند که با هنر پختوپز میتوانند غذاهای بیشتری تولید کنند که در قیاس با گیاهان و گوشت خام، مغذیتر، هضمپذیرتر، بهداشتیتر و بادوامترند و این را دانش مدرن نیز تصدیق کرده است. انسانشناسانی مانند ریچارد رنگم در هاروارد، با نگاهی به گذشته، چنین استدلال کردهاند: پس از آنکه نیرویی که سابقاً صرف هضم غذا میشد، به غلاتی انتقال یافت که اندازۀ بزرگتری داشتند، بدن انسانها دگرگونی یافت. بهاینترتیب جامعه در واکنش به غذاهای پختهشده و همهپسند، تطور پیدا کرد.
در طول هزاران سال انسانها مواد خام ناخوشایند را بهبود بخشیدند. دانههای سفت و نفاخ سویا پس از خیسخوردن، خردشدن، تخمیر و فشردهشدن تحت شرایط کنترلشده و دقیق، تبدیل به چاشنیهایی مغذی میشدند که سادهترین غذاها را خوشطعم میساختند. دانههای کاکائو نیز پس از فرایندی به هماناندازه دشوار و چندمرحلهای، تبدیل به شکلاتی دلچسب میشدند.
هیچکدام از این محصولات، کمترین شباهتی به مواد خام اصلی نداشتند. این محصولات، تقلیدی دستدوم از چیزهای طبیعی نبودند؛ بلکه پدیدههایی نو و محصول هنرورزی و نبوغ بودند. از این حیث این غذاهای جدید هیچ تفاوتی با البسۀ ساختهشده از ابریشم یا پشم یا بناهای ساختهشده از چوب، سنگ یا خشت نداشتند. بهسختی میتوان توضیح داد که چرا افراد اینقدر کم به این مسئله پی بردهاند که غذا نیز یکی از دستساختههای مهم انسانی است؛ همانند پوشاک یا مسکن. هیچکس طرفدار بازگشت به مسکنِ “طبیعی” نیست. مسکن طبیعی چیست؟ سرپناهی در زیر صخرهای معلق؟ این شاید به این سبب است که اصطلاح “غذا” بیشازاندازه گسترده است یا بهعبارتبهتر، بیشازاندازه نادقیق است و از غذاهای آماده گرفته تا هرچه که از مزرعه به دست میآید را شامل میشود؛ مثل گندم. در مقابل، اصطلاحاتی مانند پوشاک و مسکن را هرگز بهمعنای غوزۀ پنبه یا الوار به کار نمیبرند.
ایجاد توازن و تناسب برای بهدست آوردن غذاهای بیشتر و اصلاحشده، کار مستمر و سختی بود. با وجود انسان، حیوان، باد یا آب بهعنوان تنها قدرت موجود، با وجود مواد ارگانیک بهعنوان تنها سوخت موجود، افزدون بر دامنۀ خوراکیهای دلپذیر و مغذی، تنها بهیُمن زحمات گروه عظیمی محقق شد که به فراوری این مواد و پختوپز آنها میپرداختند. تنها درصد بسیار اندکی از مردم آن اندازه آسودهدل بودند که در زندگیِ خود به کارهای دیگری مانند حکومتکردن، جنگیدن، و اندیشیدن بپردازند و نه به فراوری و پختوپز غذاها.
در طی تنها دو سدۀ گذشته، در مناطق بزرگتر جهان، سوختهای فسیلی جایگزین چوب، آب یا دیگر منابع سنتیتر قدرت شدند. موتورهای بخار و سپس الکتریسیته، آسیاها، سردخانهها و کارخانههای کنسروسازی را به راه انداختند. زنان، دیگر بیشترِ روز را صرف رفتوروب خسوخاشاک، پِهن یا هیزم نمیکردند؛ بلکه اجاقی داشتند که با چرخاندن دستۀ آن میتوانستند غذا را طبخ کنند. غذاهایی که بهطور صنعتی فراوری شده بودند، از راه رسیده بودند. این غذاها با استفاده از سوختهای سهلالوصول و نیرومند فسیلی تهیه شده بودند.
این وضعیت، بیدرنگ، منافعی برای سلامت و جامعه داشت. میوهها و سبزیجات کنسروشده و منجمد در فصل زمستان باعث ازمیانرفتن بیماری اسکوربوت شدند که ایالات شمالی امریکا را مبتلا کرده بود. نمک یُددار به همین سان باعث ازبینرفتن بیماری فراگیر گواتر در میدوِست شد. غذاهای مغذیتر و بهداشتیتر باعث ایجاد مردمانی قدبلندتر شد که طول عمر بیشتری داشتند. امید به زندگی از زیر پنجاه سال در سال ۱۹۰۰ به حدود هفتاد سال در اواخر سدۀ بیستم رسید. مردم، بهویژه زنان، با رهاشدن از شر عمل مشقتبارِ فراوری غذا، سرگرم مشاغل جدید شدند. اکنون هر کسی میتواند افتخارِ خوردن نان سفید و گوشت قرمز را داشته باشد. این افتخار پیشتر تنها نصیب ثروتمندان میشد.
در فرایند تبدیلشدن زندگی به آن چیزی که اکنون هست، این پیشرفتها مخاطراتی را نیز به بار آوردند. اگر بیماریهای ناشی از سوءتغذیه از جوامع رخت بر بستهاند، انواع جدید و خطرناک باکتریهای ای. کُلی میتوانند از طریق غذاهایی که در مقیاس انبوه تولید میشوند، بهسرعت سرایت یابند. اگر طول عمر افزایش یافته است، به همین سان بیماریهای ناشی از خوردن غذای زیاد، از قبیل دیابت و بیماریهای قلبی نیز گسترش یافته است. مایۀ شگفتی نیست که فعالان این عرصه، بدون هرگونه دورنمای تاریخی، امیدوارند که جوامع فقیر همچنان غذای خویش را با دست فراوری کنند. همچنین نباید حیرت کرد از اینکه شهروندانِ دغدغهمند در این زمینه همقطارانشان را تشویق میکنند تا از مصرف غذای فراوریشده پرهیز کنند. آنان با این استدلال که در این زمینه بیشازحد افراط شده است، از بازگشت به نقطهای در گذشته دفاع میکنند.
بااینهمه، سودای بازگشت به گذشتهای آرمانی، چنانکه این گزارش کوتاه نشان میدهد، این واقعیت را نادیده میگیرد: بهیُمن فراوریِ غذایی، امروزه افراد بیشتری بهنحو بهتری از غذاهای لذیذ، بهداشتی و مقوی بهرهمند میشوند و فرصتهای بیشتری برای کارهای دیگر در زندگی به دست میآورند. گرفتن انگشت اتهام بهسوی برخی غذاهای فراوریشدۀ مشخص و “بد” دانستن آنها، ما را از این نکته غافل میکند که همانند مصرف دارو، در مصرف غذا نیز همه چیز بهاندازهاش خوب است. فکر خوبی نیست که خود را فقط با چیپس و کیکهای بستهبندیشده سیر کنیم؛ اما لذتبردنِ گهگاهی از آنها خوب است.
برخلاف حیوانات، ما انسانها هرگز مقهور آنچه که طبیعت فراهم میکند، نبوده و نیستیم. دامنۀ انتخابهای ما هرگز گستردهتر از آن چیزی نبوده که اکنون هست. فراوری غذایی، برای آنهایی که چیپس و کیکهای میانچاشت نمیخواهند، انتخابهای بسیار زیادی تدارک دیده است. غذاهای ارگانیک؟ در تمامی قفسههای سوپرمارکتها یافت میشوند. رژیم بدون گلوتن، گیاهی یا پارینهسنگی؟ فروشگاههای بزرگِ محلی هرآنچه برای این کارها لازم است، آماده تحویل شما میدهند تا بدون کمترین زحمت و هزینۀ کمرشکنی بتوانید آن را روی میز خود داشته باشید. بهموازات اینکه نیازها و خواستههای جدید سر برمیآورند، هنر آشپزی نیز سریعاً توسعه مییابد تا این نیازها و خواستهها را برآورده کند؛ بهگونهای که طبیعت هرگز از عهدۀ آن برنیامده است. به همین دلیل است که باید خوشحال باشیم که غذا چیزی است که ما آن را میسازیم و فراوری میکنیم. چیزی است که طبیعی نیست؛ بلکه ساختگی است. این به نفع همه است.