نگاه ویژه زاها حدید به مسأله فرم را که مشخصه شاخص معماری تندیسگرای وی و نشانه اوج نبوغ او در خلق نظام تازه هندسی متکی بر محاسبات پیچیده ریاضیاتی در عصر پردازشهای فرامغز انسان است، میتوان در بستر "جامعة نمایش" بهمثابه ویژگی اصلی جامعه و جهان امروز و تحت عنوان "فرم بهمثابه کالای نمایشی" نیز تحلیل کرد. اگر به قول فوئرباخ بپذیریم که "زمانة ما تصویر چیزی را به خود آن چیز، بازنمود را به واقعیت و نمود را به بود، ترجیح میدهد و آنچه برایش مقدس است، وهم است"، آنگاه بهقول ایتالو کالوینو "بارش بیپایان تصاویر" آثار پروژههای فرازمینهای و فراانسانی معمارانی چون حدید قابلفهمتر میگردد. درحالیکه ریچارد کرنی برای این وضعیت از مفهوم "اعتیاد به تصاویر" استفاده میکند، رولان بارت فرهنگ بهکلی پساصنعتی و پسامدرن عصر رسانههای انبوه را "تمدن تصویر" میخواند. امروز وفور تصاویر، اغلب موجب احساسی بیرحمانه از افراط و انباشتگی میشود؛ نوعی خفگی در دریای سارگاسو از تصاویر بیپایان. بسیاری از پروژههای معماری، بدون التزام جدی به عملکرد، مقیاس، کیفیت فضا و ... تنها بیمناک خلق تصاویر خوشایند از خود هستند.
از سوی دیگر، فوئرباخ بهدقت و بهدرستی میان خیال و وهم تفاوت قائل میشود و جهان امروز را نه بازنمود ادراکات حسی و وجدانکردن محسوسات در ادراک باطنی آدمی بلکه بازآفرینی پدیدهای مینامد که پیش از خلق آن (و حتی در فرایند خلق)، خالق از درک ویژگیهای آن عاجز است و باید مانند هر مخاطب دیگری، به انتظار پایان روندهای پردازش مصنوعی آن بنشیند. از این معنا میبایست "معماری خیال" را از "معماری وهم و توهم" جدا انگاشت و از همین رو معماری حدید، به نظر نگارنده، ماهیتاً در قلمروی دوم قابل دستهبندی است.
از سوم سو، شئشدگی هر مفهوم و تبدیلشدن آن به کالایی هرچند مجلل، باشکوه، بیبدیل اما مصرفی در جهان سوم که گشایش عقدههای پسماندگیاش را در رسیدن به مبانی اندیشة جهان دیگری میبیند که آن را مترقی میداند و حتی گاهی میکوشد در همان مبانی از آنان جلو بزند، آسیبی اجتماعی است که شناخت وجوه مختلف آن میتواند پاسخ بسیاری از پرسشها را در باب نفوذ عجیب و بیشازحد آثار حدید در خاورمیانه بهدست دهد. نمایش سرمایه، توسعه و اقتصاد پویا ازجمله دلایلی است که ریاض، ابوظبی، دوبی، دوحه، باکو و ... را محملی برای پروژههای "فرمْکالایی" حدید میسازد. بهزعم مارکس، در نظام کالایی، اشیا نه آنگونه که واقعاً هستند، بلکه همواره بهعنوان بازنمود چیزهای دیگری ظاهر میشوند و این "ویژگی رمزگون کالاها"، آنها را به ابژهای برای ویترینِ وعده دهنده ی پیشرفت و سعادت تبدیل کرده است و پروژههای حدید، نگین این ویترین در خاورمیانه هستند. در این میان، "زن بودن" نیز امتیازی برای همین ویترین تلقی میگردد.
زاها حدید، در ۶۵ سالگی درگذشت و اگر بهزعم بسیاری از معماران، بپذیریم که هر معمار در ۶۰ سالگی به بلوغ میرسد، حدید در آغاز بلوغ معماریاش از دنیا رفته و این برای اذهان دغدغهمند و پرسشگر ناراحتکننده است. بهزعم نگارنده، شاید معماری حدید پس از بلوغ با معماریِ پیش از آن، بهکلی متفاوت میشد؛ شاید هم نه. هنگامیکه لو کوربوزیه بزرگ درگذشت، بسیاری از معماران، هنرمندان و متفکران که سعادت و خوشبختی انسان را در تحکیم مبانی مدرنیته و حرکت شتابان بهسوی آیندهای تصور میکردند که هر چه از سنتها و فرهنگهای متنوع و واگرای ملل مختلف، دورتر و به جهان یکپارچة صنعتی تکنولوژیمحور نزدیکتر میشد، متعالیتر قلمداد میگشت، فقدان آن نابغه را جبرانناپذیر تلقی کردند اما باگذشت زمان و با بروز آسیبهای اجتماعی فراوان ناشی از کاربست اصول توسعة جدید تئوریزه شده، کار بهجایی رسید که بسیاری از اندیشمندان درگذشت لوکوربوزیه را "موهبت الهی" برشمردند.
پرسشی که امروز مطرح است نیز در همین راستاست. آیا جهان بدون حدید، چیزی کم دارد یا دنیای انسانیتر، دوستداشتنیتر و جای بهتری برای زندگی است؟ قطعاً زمان بهترین پاسخدهنده خواهد بود.