میس ون دروهه معانی ای که روش های طراحی کلاسیک سعی در ترویجشان
داشتند را پس می زند، به عکس معنا را در فهمی از پوسته و حجمی رسوخ می دهد که هر
بنا در یک زمان و مکان خاص، در یک لحظه ی به لحاظ محتوایی مشروع و سنجیده به خود
می گیرد. میس ون دروهه بر نظم درونْ ماندگار در خود پوسته و همچنین بر نظمی که امتداد می
یابد در و وابسته است به جهانی که در ان بیننده عملا در حرکت است موکد می گردد. این
فهم از پوسته و حجم برای میس ون دروهه، از یک منطق همْ بند کننده یا نظمی درونی
برمی اید، منطق و نظمی که ساختمان را از قالب گستره زمان مند و ایده ال شده ی فرم
خودْآیین در می اورد و دوباره و در وضعیتی خاص، در جهان واقعیِ زمان زیسته و تجربه
شده مقرر می سازد، بنا در این فهم به پدیده ای می ماند که نسبت به فرصت و عدم قطعیت
زیست در متروپلیس گشوده و باز عمل می کند. میس در خصومت خود با نظم از پیش مقرر و
منطقی به چنبش دادا نزدیک است، او در اشوب شهر نوْآمده غوطه ور می شود و درون این
شهر و به واسطه استفاده سیستماتیک از امر غیر قابلِ توضیحِ غیر قابل پیش بینی، به
دنبال نظمی دیگرگون می گردد.