کارلوس بریلمبورگ: بیا کمی در مورد تفاوت میان الدو رُسی و رابرت ونتوری صحبت کنیم. پیتر آیزنمن: الدو رسی به وضوح دیدگاهی اجتماعی داشت و ان پروژه ای برای معماری شهر بود. رابرت ونتوری پروژه ای ضد شهری داشت، به شیوه شوربختانه ای پروژه او در مورد معماری خودْآیینی بود که خیلی تعلق خاطری به شهر نشان نمی داد. کارلوس بریلمبورگ: اما نگاه ونتوری، مخصوصا زمانی که به همراه همسرش دنیس اسکات براون به کتاب از لاس وگاس بیاموزیم منجر شد، خیلی پوپولیستی شد، این روند پوپولیستی همچنان ادامه دارد و در واقع می توان گفت موضع امثال رم کولهاس نسبت به معماری شهر اساسا واریاسیونی از نگاه ونتوری و دنیس اسکات براون است.
کارلوس بریلمبورگ: بیا کمی در مورد تفاوت میان الدو رُسی و رابرت ونتوری صحبت کنیم.
پیتر آیزنمن: کولهاس دوست دارد تصویر یک پوپولیست را از خود به نمایش گذارد، کتاب نیویورک مهذون (1978) او انگاره های پوپولیستی دادا و سورئالیسم را در قالب فانتزی های معمارانه ای بروز می دهد، برخی بر این باورند که نگاه او بدبینانه است و بدبینی به معنی پوپولیسم نیست، بلکه پوپولیسم را منشی کیچ می داند. ونتوری هم می تواند کیچ شود، اما می توان او را نیز بدبین تلقی کرد.