پروژه Il giardino dei passi perduti يا " باغ گام هاي از دست رفته " در محوطه موزه كاستلوِچيو در شهر ورونا در ايتاليا، توسط گروه معماري پيتر آيزنمن انجام گرفته است. موفقيت اين طرح، بي شك بدون تحقيقات و دست آوردهاي آيزنمن از پروژه اي كه پيش از اين در بخش كانارجيو در ونيز داشته است، غير قابل تصور مي باشد.
وي در سال 2004 ، در حدود 26 سال پس از پروژه ونيز، به ورونا آمد و بسياري از نكات به دست آمده از اين مسير تحقيقاتي ِ كهنه را در اين پروژه توسعه بخشيد. اين معمار بزرگ، به جاي استفاده از طريقي براي نمايش خود و كارهايش به بياني متواضع تر و در عين حال جاه طلبانه به ايده هايش پرداخته است.
وي بارها گفته است : " مي خواهم به خاطر ايده هايم مرا به ياد بياورند. " فضاها، فاصله ها، سازماندهي ها و قطعات اين پروژه، نشانگرهايي از تفكر وي مي باشند كه در برش ها و پلان ها پديدار گشته اند ؛ از كانارجيو تا سانتياگو د كامپوستلا . در اين باغ نيز، شبكه ها و بيان تاريخي لايه بندي ها، الفباي شكل گيري پلان را تشكيل مي دهند ؛ اما در جلوه اي متفاوت و با شهودي خالصانه و تقريبا خفيف در ميان عناصر اين باغ وضوح مي يابند.
از طرفي ديگر، اين پروژه، يكي از قوي ترين نمادهاي باورها و اعتقادات آيزنمن مي باشد. براي او، معماري همچون عملي حياتي و بحراني ست. در واقع، منشا مفهومي اين طرح، نهفته در آگاهي از باريكي ديوارهايي ست كه با عتيقه هاي دروغين در 1920 پوشانده شده اند و فضاي نمايشگاهي بزرگِ اسكارپا در طبقه همكف موزه را از باغ جدا مي سازند.
اين ديوار كه توسط آيزنمن همچون ديافراگمي غير مادي و جزئي ديده شده است ؛ به وي اجازه داده است تا فضاهاي نمايشگاهي داخلي را با پلازاهاي نمايشگاهي خارجي اي كه در باغ قرار داده است، در ارتباط بشمارد. به اين طريق، پنج فضاي نمايشگاهي داخلي و به همين تعداد، پلازاهاي خارجي ديالكتيكي ميان منفي و مثبت، برون و درون و فرورفتگي ها و بيرون آمدگي ها به وجود مي آورند.
در تعاملي ميان آيزنمن و تالار اسكارپا، " معماري منتقدانه " ي آيزنمن با ريشه هاي قوي و بنيادي اش ، با شبكه هاي نازك، نوراني و تاثير گذار از " معماري شاعرانه " پوشانده مي شود. آيزنمن عنصر جزئي و ظاهرا پيش پا افتاده اي را از تالار اسكارپا انتخاب مي كند : خطوط باريكي از معماري ونيزي كه در سراسر مسير بازديدكنندگان كشيده مي شود و به شكلي پويا، توالي رويدادهاي موزه را ريتم مي بخشد.
آيزنمن به درستي، ماهيت اين خطوط سفيد بر روي كف ِ موزه را احساس كرده است : اين ها ايده اند ؛ تلويحي از اسكارپا ؛ بياني ضمني از آن كه، موزه به پايان نرسيده است ؛ محصور در ديوارهايي خشك ؛ بلكه به بيرون از پوسته ي خود گسترش يافته ؛ به درون شهر ؛ در ميان جو ؛ به سمت تاريخ.
آيزنمن هوشمندانه به انتقاد و بالاتر از آن به احساس ِ درك ِ قدرت و اهميت اين نشانه ها رسيده است و از آن ها در بسط پلان طرح خود استفاده جسته است.وي اين خطوط را در پلان و برش ها به حركت درآورده است تا به مفصل بندي باغ بپردازد ؛ تپه هاي كوچك و گذرهايي كه شاهراه اصلي را مي سازند و در عين حال از اسكارپا مي گويند ، از معمار و از امكان احتمالات بزرگ در معماري جهان.