پیتر آیزنمن معماری است که علی رغم آثار کمتر ساخته شده خود
نسبت به معماران دیگر توانسته در تراز اول معماری جهان قرار گیرد. او معتقد است
معماری واقعی معماری ترسیمی یا معماری مقوایی است و پروژه های ساخته شده مقوله ای جداگانه و متعلق
به خارج از معماری هستند چرا که معماری باید مستقل از سایت، مقیاس و عملکرد باشد و
در متن های بزرگتری معنی پیدا کند. او در طی عمر پنجاه ساله حرفه ای خود قلمروهای
متفاوتی از نظریات زبان نوام چامسکی و استراکچرالیسم، پست استراکچرالیسم دلوز و
دریدا گرفته تا فرمالیسم کالین رو را در معماری تجربه کرده است.
آیزنمن کارهای ساخته نشده زیادی دارد که در تاریخ معماری
ماندگار شده و بر آثار بعد از خود تاثیر گذاشته اند اما مهمترین دوره کاری او در
این رابطه به زمانی برمی گردد که بین سال های 67 تا 78 روی موضوع خانه های مقوایی
کار کرده است. او در آن زمان هیچ وقت فکر نمی کرد به جز خانه چیز دیگری بکشد یا
بسازد چرا که خانه از نظر او فضای مناسبی برای تجربه غیر عملکردگرایانه ارایه می دهد
و هیچ تیپ سازماندهی عملکردی به جز سازمان معماری برای خانه وجود ندارد.
همه می دانند که او سال های زیادی پالادیو تدریس کرده است. پالادیو
معماری است که برای اولین بار تیپولوژی را کشف کرد و ویلاهای او هنوز مرجعی برای
طراحی ویلا هستند. پالادیو برای ترسیم ارزش زیادی قایل بود و برای اولین بار بعد
از آلبرتی به عنوان یک معمار در نقش طراح و نه سازنده ظاهر شد. ایزنمن در این دوره
آنقدر به ترسیم اهمیت می دهد که هیچ وقت نیازی به بازدید از خانه هایش ندید چرا که
چیز مهمی در آنها نمی دید. از نظر او چیز مهم در ترسیمات بود. او همیشه در حال
ترسیم بوده است به طوری که برای هر یک از خانه ها هزاران مدرک ترسیمی دارد. این
خانه ها در پس خود ایده ساختاری خاص خود را دارند اما خانه های آخر به ایده های
بزرگتری پرداخته اند و اوج آن در خانه شماره ده اتفاق افتاده که به خاطر طول کشیدن
نقشه های اجزایی و اختلاف با کارفرما هرگز ساخته نشد.
این
خانه شخصی 800 متر مربع مساحت دارد و در یک سایت بزرگ شیب دار طراحی شده که توسط
استخر، زمین تنیس و یک خانه تابستانی احاطه شده است. خانه در شیب طوری طراحی شده
که طبیعت اطراف از درون آن عبور می کند و با ایجاد شیارهایی مقیاس را شکسته و آنرا
به اجزای کوچکتری خرد می کند. در واقع پروژه از کنار هم قرار دادن چهار مربع یا
مستطیل درست شده است. این پیکر بندی بیش از اینکه تکرار مدلهای ساده و یکنواخت
خانه در گذشته باشد نگاه به آینده دارد و بیشتر یک وسیله اکتشافی برای رسیدن به
شرایط پیچیده است. پلان نهایی یک سری تراس را نشان میدهد که شبیه یک سازه نیمه
تمام است و برخلاف آثار مدرن که به دنبال همگنی در فضا بوده اند، اشاره به ناهمگنی
دارد. در کل، این خانه اصول زیادی که در
خانه های مدرن مطرح بوده را نقد می کند. مثلا فاقد یک ستون فقرات مشخص است و مرکز
ندارد. هیچ المان سازه ای نمایانی ندارد که ساختار آن را نشان دهد و از همه مهمتر
برخلاف مدل
دومینو که دو صفحه افقی ایستا
جهت ایستادن انسان بر روی آن وجود داشت در اینجا دو حفره ایجاد شده است که اشاره
به ناپایداری و بی ثباتی دارد. در بیشتر این خانه ها حسی از حضور الگوی دو سیستمی
در سازه وجود دارد که باعث می شود ستون هم نقش باربر را داشته باشد و درعین حال در
نقش یک نشانه و علامت ظاهر شود، مشابه کاری که
جوزف کاسوت با اشیا می کرد. این
همان جایی است که در کارهای او جهان پیچیده و در معنا مساله دار میشود. و شما از
خانه دور می شوید چرا که خانه بسیار کوچک است که متحمل تحقیق در مقیاس متفاوتی
باشد که شما را به آبجکت معماری نزدیک کند یا به تراز تحریف بازنمایی و خیلی
چیزهای دیگر برساند.
معماری در دهه های گذشته تجربه زمینه گرایی را داشته
است. معماری مفهومی، فرهنگی و پدیده
شناسی که اینها تجربه متریال، نور، رنگ و غیره بوده اند. گفته میشود معماری هنوز
نیاز به ساختن دارد در حالی که تمام اندیشه ی ایده ی معماری مقوایی دربیان ضدمادیت
آن اهمیت می یابد. پیتر آیزنمن همواره در ترسیمات خود پرسپکتیو یک نقطه ای را به
عنوان نگاه از یک نقطه ثابت نقد کرده و تمام ترسیمات او آگزنومتریک هستند که یک
بیان متافیزیکی را نسبت به پرسپکتیو چند نقطه ای ارائه می دهند و زاویه دید خاصی
را القا نمی کنند و بیانگر این گفته
نیچه هستند که هیچ حقیقتی وجود ندارد و تنها
تفسیرها هستند. همانطور که گفته شد مهمترین کار او در حوزه معماری مفهومی خانه های
معماری مقوایی هستند. به عنوان مثال، تصاویر خانه شماره دو که بدون نور خورشید
گرفته شده اند و لذا هیچ سایه ای وجود ندارد تفاوتی با رسم ندارند. بنابر این او
به آنچه که می خواست دست یافته که همان کمتر کردن تفاوت بین فرم ساخته شده و مدل یا
ترسیم آن است.