مارتین هایدگر در هستی و زمان بحث کرده است که ذات دازاین بی خانمانی است؛ بیگانه بودن و ریشه کن شدن از جای خود که جزیی از طبیعت وجود انسان است. این مضمون در اثار متاخر هایدگر نیز تداوم می یابد، اما حالا به نظر می رسد که "سکنا گزیدن" یا "در ـ خانه بودن" از جایگاه بنیادی تری برخوردار است.مارتین هایدگر در مقاله اش؛"بناکردن، سکناگزیدن، اندیشیدن" می نویسد:"سکناگزیدن . . . خصیصه ی پایه ای هستی است که میرایان همسو با ان زندگی می کنند". دست اندازی های عقل تکنولوژیک هرچه باشد، به هر حال دازاین در جهان اساسا در خانه خویش است.درست همان طور که هایدگر متقدم در هستی و زمان سرگشتگی و انحراف دازاین را به عناصر سازنده ی معتبر طبیعت انسان بدل ساخت، هایدگر متاخر نیز در هستی فراخوانی برای انسان می بیند که حتی زمانی که از او فاصله می گیرد نیز او را به خود واگذار نمی کند.مارتین هایدگر در "بناکردن، سکناگزیدن، اندیشیدن" می نویسد:"ما از اشیا به سوی خود بازمی گردیم، بدون انکه هیچگاه از اقامتمان در میان ان ها دست کشیده باشیم. . . "، در حالی که در هستی و زمان درگیری با جهان همیشه انحرافی بالقوه از خودْارجاعیِ اصل دازاین به شمار می امد، حالا سرکردن با چیزها اصیل ترین کار به نظر می رسد و پس نشستن در خود به سهولت ذیل ان جای می گیرد. بحران اضطراب، ان حس دلمردگیِ بیهودگی اشیا که ما را از ان ها منفک می کند، با خونسردی به درون نوعی حس در خانه بودن اغازین رفع می شود.