گفتمان معماری در دههی پنجاه شمسی، تأثیر انکارناپذیری
بر معماری ایران تا کنون گذاشته است. دربار پهلوی دوم، در راستای تثبیت خود در عرصهی
فرهنگ، از گفتمان ملیگرای باستانی زمان رضاشاه فاصله گرفته و تلاش کرد کل تاریخ گذشتهی
ایرانی-اسلامی معماری را به امروز متصل نماید. پست مدرنیسم فرح پهلوی، که در آن زمان
در اندیشه سنتگرایانی مانند سید حسین نصر یا نادر اردلان به منصهی ظهور میرسید،
تا اکنون، و حتی در میان سیاستگذاران دولتی امروز نیز ادامه پیدا کرده است و مدام
تکرار میشود.
از اتفاقات مهم معماری ماحصل این اندیشه، مسابقهی
معماری کتابخانهی پهلوی در سال ۱۳۵۶ بود. معماران بسیاری از سرتاسر جهان در
پاسخ به فراخوان مسابقهی طراحی این پروژه که در نشریات معتبری نظیر L’Architecture D’Aujourd’hui به چاپ رسیده بود طرح خود را ارسال نموده و عمدتاً تلاش کردند عناصری
از معماری ایرانی را در طرح خود بگنجانند. در میان این آثار، طرح الیسون و پیتر اسمیتسون،
اعضای اصلی
Team X از دید نگارنده از اهمیت ویژهای برخوردار
است و نسبتاْ ناشناخته مانده است.
شهرت این دو معمار انگلیسی اساساً به صورتبندی نظری نوعی از معماری است
که برخلاف معماری نخبهگرای مدرنیستی (امثال لوکوربوزیه) سعی داشت معماری را از ساختارهای
قدرت جدا نماید. راهکارشان هم جایگزینی شیئیت معماری مدرن با شبکه زیرساختی بود. این
نوع معماری که نامش را “مت” گذاشته بودند، به گفتهی آلیسون اسمیتسون ملهم از قصبههای
خاورمیانه و شمال آفریقا بود که در آنها شبکهی بههم پیوستهای از ابنیه بهشکلی
درونگرا سازماندهی شده بودند. به این معنی، در معماری مت درون ساختمان (که حیات سوژه
در آن جریان داشت) بر بازنمایی بیرونی ساختمان اولویت پیدا میکرد. معماری مت، که از
قضا شاید اولین بار در پروژهی بیمارستان ونیز لوکربوزیه پدیدار شده بود، ابزاری شد
که این دو معمار انگلیسی فاصلهی میان معماری و شهرسازی را، با تبدیل معماری به بافت
شهری از بین ببرند. این تحول از آنرو اهمیت داشت که طراحی شهری مدرنیستی (در نیمهی
قرن بیستم)، مبتنی بر احیای مفهوم مونومان (به معنی شیئی در شهر که بر بافت پیرامون
خود سیطره دارد) و ایجاد سلسلهمراتب در ساختار شهر بود. حال آنکه از حوالی دههی
شصت میلادی، چنین شکلی از بازنمایی فرهنگ جمعی، کارکرد خود را در جامعهی مدرن از دست
داده و نظام سلسله مراتبی محل مناقشه بود.
طرح اسمیتونها برای کتابخانهی پهلوی نیز از همین
مباننی پیروی میکرد. آنها شبکهی شاخهای عظیمی طراحی کردند که در آن شاهراه اصلی
شاخهشاخه شده و فضاهای عمومیِ جانبی را تغذیه مینمود. دیاگرامهای پروژه به روشنی
نشان میدهد که اولویت سازماندهی فضایی نه به فضاهای مستقل، که به این شبکهی اتصال
واگذار شده است. برای تأکید بیشتر بر این نقش محوری، اسمیتسونها در “خیابانهای” داخلی
طرح، شبکهی آبرسانیای نیز تعبیه کردند که در امتداد شبکهی دسترسی قرار میگرفت.
آنها پیشتر در پروژههایی مثل “باغهای رابینهود” که مجموعهای از مسکن اجتماعی
در لندن بود، نشانداده بودند که چطور در نگاهشان مفهوم “خیابان” برخلاف مدرنیستها
نه مسیری برای حرکت خودرو، که عرصهای اجتماعی برای بروز ویژگیهای فردی و جمعی انسانهاست،
تا جایی که پروژه بعضاً با عنوان “خیابانهایی در آسمان” شناخته میشود. در جهانبینی
معمار، تأکید بر “خط” به جای “نقطه”، تأکید بر اولویت حیات انسانی بر برساختهای فرهنگی
است.