اریک هازان: برای شما که دمکراسی نه صرفا یک شکل حکومت است و نه یک شکل از جامعه یا باید یک ایده ال دست نیافتنی باشد یا در عوض ابزاری انتقادی؛ یک چکش کوبنده ی جدلی؟ژاک رانسیر: نه، این یک ایده ال نیست، چون من همیشه از اصل ژاکوتو پیروی می کنم که در قالب ان برابری یک پیشْ فرض است، نه یک هدف که باید به دست اید. انچه تلاش می کنم برسانم این است که دمکراسی به معنای قدرت مردم، قدرت انانی که هیچ حقِ ویژه ای ندارند همان پایه و اساس ان چیزی است که سیاست را به فکر درامدنی می کند. اگر قدرت به داناترین یا قوی ترین یت ثروتمندترین مردم تخصیص یابد، آنگاه ما دیگر درباره سیاست حرف نمی زنیم. این استدلال روسو است: قدرتِ قوی ترینْ نیازی به نمایاندن خودش به سان یک حق ندارد ـ اگر قوی ترین، قوی ترین باشد، او اراده اش را تحمیل می کند و تمامی مسئله همین است؛ به مشروعیت بخشی بیشتر هیچ نیازی نیست. من فکر می کنم که دمکراسی یک پیشْ فرضِ برابری خواهانه است که حتا یک رژیم الیگارشی، مانند رژیم ما، نیز باید درجه ای از مشروعیت را از ان بجوید. بله دمکراسی به راستی یک کارکرد انتقادی دارد: این آچارکشیِ برابریِ گیرکرده درون دنده های سلطه است؛ این چیزی است که سیاست را از به سادگی بدل شدن به اجرای صرف قانون حفظ می کند.