در قالب فکری ای که پست استراکچرالیسم دریدایی ماهیت مرکز
را به پرسش می گیرد و شرایط پست مدرنِ لیوتار کلان روایت هایی همچون ملت را به
مسئله بدل می سازد، پست کلونیالیسم به واسطه محو کردن مرزها و غنا بخشیدن به
مهاجرت های فراملیتی، عملا به سوی نوعی از تکثرگرایی و چندفرهنگ گرایی گام برمی
دارد.
شرایطی که هومی باهاباها ان را تحت شمول هیبریدیتی دسته
بندی می کند، این شرایط به استقرار بر مرز دو فرهنگ متعهد است و با تاکید بر مفهوم
"اگاهی دوگانه" و "در میان بودگی" به مثابه دو بارزه مهاجرت،
به وضوح بخشیدن مجدد به هویت جانی دوباره می دهد. هیبریدیتی تلاشی است برای به
حاشیه راندن خلوص، انسجام و تکینگی هویت به نفع شرایط چندگانه فرهنگی. هیبریدیتی
پاسخی است به خطرات برامده از دوگانگی فرهنگی برامده از دوشقی های محدود کننده ای
همچون ما/ شما و تمایل و انگیزش بنیادگرایانه به اشکال فرهنگی خالص.
هومی باهاباها متاثر از جهان وطنی و جهانی شدن، به این
نتیجه می رسد که جای مهاجر هیبریدی در مفهومی متجلی می شود که ان را "فضای
سوم" می خواند؛ جایی که امر استعماری و هویت های بومی در یکدیگر ممزوج می
شوند، اگرچه با یکدیگر در رقابت اند و به موازات لایه متنوع و متخاصم همدیگر را
اشاعه می دهند و از مبنا منحرف می سازند.
روایت هایی همچون "فضای سوم" ـ جایی که بی ریشگی و مهاجربودگی به وفور
یافت می شود و به شدت مورد وثوق قرار می گیرد و افسانه خلوص و زمین مادری به مثابه
"فضاهای اشغال شده ی خیالی و تصوری" رو به اضمحلال است ـ در اثار
نویسندگانی همچون حنیف قریشی و جومپا لاهیری تبلور می یابند.