رویداد گسست rupture، در لحظه ای ایجاد شده است که
ساختیت ساخت structurality of structure باید آغاز به اندیشیده شدن، یعنی تکرار شدن کرده
باشد و به همین دلیل است که این گسیختگیْ تکرار به همه معانی ای بوده است که از این
واژه به ذهن خطور می کند. از ان پس باید قانونی اندیشیده می شد که به نوعی بر میلِ
مرکز در مقوم ساختنِ ساخت فرمان می راند، و نیز بر فرایند دلالتی که جا به جایی
هایش و جایگزینی هایش displacements and substitutions را با این قانون حضور مرکزی تنظیم می کرد؛ اما حضور مرکزی که هرگز خودش
نبوده و همیشه پیشاپیش به بیرون از خودش به درون جانشینش its own substitute تبعید شده است.جانشین به جای چیزی
نمی نشیند که به نوعی پیش از ان وجود داشته است.
از ان پس بدون شک بایستی این
اندیشه اغاز می شد که مرکزی وجود نداشته، که مرکز مکانی مقرر نداشته، که مرکز نه
مکانی ثابت بلکه یک کارکرد بوده است، نوعی نامکان nonlocus که در ان جانشینیِ
نشانه ها تا بی نهایت ادامه می یابد. این لحظه ای است که زبانْ میدان پرسمان کلی را
اشغال می کند؛ لحظه ای که در غیاب مرکز یا منشا، همه چیز به گفتمان تبدیل می شود،
یعنی نظامی که در ان مدلول مرکزی، آغازین یا استعلایی هرگز بیرون از نظامی از
تفاوت ها حضور مطلق ندارد. غیاب مدلول استعلایی میدان و بازی دلالت را تا بی نهایت
گسترش می دهد.
برای مشاهده صفحه ژاک دریدا در اتووود می توانید اینجا را مشاهده فرمایید.