در
ابتدا سه نفر برای طراحی غرفه نوردیک (شمال اروپا) دعوت شدند: همکاران فنلاندی
ریما و ریلی پتیا، سوور فهن از نروژ و کلاس آنشلم سوئدی. به دنبال طرح پیشنهاد فهن
در سال 1959، گوتارد جانسون درباره آن نوشت: "سادگی خیره کننده […]، بدون معماهای
معماری خیلی زیاد"ـ پیشنهادی که در یک فضا قادر به پیوند دادن سه ملیت زیر یک
سقف (استثنایی) است.
پس از
گذشت پنج دهه، "غرفه نوردیک" (همانطور که بعدا شناخته می شود)، برای تفسیر،
تثبیت و تدوین سنت های معماری کشورهای نوردیک آمده است. با این حال کمی عمیق تر
نگاه کنید و معلوم می شود که فهن واقعا به دنبال وارونه کردن کامل آن اصول بوده
است. فهن به جای استفاده از تیرهای چوبی سنگین، لایه های بتنی باریک را انتخاب
کرد، که با مواد رنگی می درخشید (انعکاس، به عنوان یک استعاره رایج، نور خورشید در
حال سقوط بر روی یک لحاف برفی). او به جای ایجاد یک فضای بسته برای بیرون نگه
داشتن عناصرـ نوعی معماری بومی در نروژ - به طور کامل دو دیوار از چهار دیوار
پیرامونی ساختمان را حذف کرد. در طراحی سقف که اساسا رو به آسمان باز است، فهن
توانست به طور خاص کنترل کند که چگونه باران در فضا خواهد بارید. از این رو، ساختمانی
است که محیط اطرافش را دراختیار دارد ـ زمینه مستقیم خودش را می
پذیرد در حالی که بطور آزمایشی جهان دور دست دیگری را پیشنهاد می دهد.
فهن
به دنبال تقلید از معماری بومی نوردیک نبود ـ غرفه در معنای متعارف عمل تقلیدی نیست.
او به دنبال بازنویسی (برخلاف ترجمه) چیزی که وصف ناپذیر بود: حس معماری شمال
اروپا در اقلیم ونیزی و واقع در مناطق غیرمسکونی، در بافت منحصر به فرد غیرمنسجم
باغ های بینال. همانطور که والتر بنجامین ترجمه را به عنوان یک «حالت» توصيف کرد،
نه یک عمل، فهن دریافت که که هماهنگی فضای یکپارچگی متفاوت از پیوند زمینه است و در نتیجه از آن، به محیط جدید تبدیل
میشود.
چکیده
معماری فهن به سمت مجموعه ای از بند بند عناصر - سقف، زمین، دیوار، پله و تیر – می رود که برخلاف
ظاهر پیچیده اش به عنوان یک رفتار فضایی تلفیقی است. به گفته جولیا فساری در (سفر
ده دقیقه ای با آب)، باید تنها به عنوان بخشی از "دگرگونی" بین سطح،
جسم و فضا قرائت شود، درست همانند قصر دوک که میدان سان مارکو را در بردارد، غرفه
نوردیک بیش از مجموعه قطعات است. این اوج هماهنگی ایده های فضایی و نگرش های اقلیمی
بین دیوار، زمین، پله، سقف، محوطه بیرونی، نور و "فضاهای بین ساختمان ها"
است – همگی نسبت به توپوگرافی سایت طراحی شده اند.
شبکه،
که ممکن است به خاطر صلبیتش خسته کننده به نظر برسد، با ردیفی سرتاسری از حفره ها
قطع شده بطوریکه 3 درخت چنار باقی مانده داخل محوطه –که در ابتدا 7 تا
بودند- از زمین بیرون زده و بصورت عمودی بالا و به فضای خارج رفته است.
فهن در پی سفر به مراکش از تحقق این رویکرد آگاه شد.
" ناگهان
واقعا احساس میکنید که چه می شود اگر دیوارها تنها برای تحمل وزن سقف و ساختن یک
خانه نباشند. شاید برای ایجاد سایه از نور خورشید یا فقط برای اینکه به آن تکیه
دهید، در پاییز قفسه ای برای خشک کردن خرما باشد و در بهار، تخته سیاهی برای بچهها؛
تا روی آن خط بکشند، و این درست همان سقف و کف است. بخش های مختلف کل خانه به
عنوان مبلمان داخلی در نظر گرفته می شوند."
فهن
در طول سفرهایش به سراسر ایتالیا، به زیرکی از ویژگی های مختلفی که نور می توانست داشته
باشد، آگاه شد. پس از بازگشت به نروژ، وی "قادر به تشخیص ماهیت متمایز نور
کشورهای نوردیک" بود بطوری که هرگز قبلا اینچنین نبود.
فهن مانند
هر مترجمی که کارش ارزش دارد، هر دو مواد اصلی و آنهایی که به سایت اختصاص داده
شده بودند- ترکیب بتن با سیمان سفید، ماسه سفید و سنگ مرمر ایتالیایی سفید شکسته -
را به کار برد تاکیفیت نور شدید باور نکردنی، آرامش و مهم تر از آن نور همگن ثابت
بسازد. او نمی خواست چیزی بیش از "ساخت یک سقف برای محافظت از نقاشی ها و
مجسمه ها" انجام دهد – برای ساختمانی که اولین کارکرد برنامه ریزی شده آن به
عنوان گالری ـ در برابر نور مستقیم خورشید بود.
برای
"سقف"، که دقیق تر به عنوان مجموعه ای از چشمه های نور توصیف می شود، فهن
دو لایه از Brise بتنی (لایه برای محافظت از ساختمان در برابر تابش مستقیم نور
خورشید) طراحی کرد. این لایه ها، که به طور دقیق هر یک دارای یک متر ارتفاع و شش
سانتیمتر ضخامت اند، با ایجاد صفحه ای با عمق دو متر، با نسبت عرض به ارتفاع 1:2 فضای
داخلی را می پوشاند. آنها در طول اتاق در یک دهانه کشیده شدند، بطوریکه با فاصله
52.3 سانتیمتری از یکدیگر قرار داشتند. آنها نور گرم و شدید مدیترانه ای را به گونه
های "نوردیک" خود تقسیم می کنند: بدون سایه، یکنواخت و روشن. این نوری است
که "قطعی، اما آشنا" و به گفته مارکو مولازانی یک حس ثابت و همگن از روشنایی
را فراهم می کند. به عبارت دیگر، یک جهان بی سایه.