دکتر جان
فریدمن؛ ازمتفکران پیشگام، اثرگذار و مشهور حوزه شهری (Urban) و برنامه ریز شهری، به سال 1926
ميلادي در شهر وين متولد شد. پس از
جنگ جهاني دوم به سال 1940 در سن 14 سالگی به آمريکا مهاجرت کرد. او می نویسد: از اُتریش
طرد شدم و به مثابه "یک مسافر همیشگی" باقی ماندم. به رغم آن؛ فریدمن
میراث قابل توجهی در سراسر آمریکا برجای گذاشت. او در برزیل، شیلی، ونزوئلا و به
طور گسترده ای در ایالات متحده تدریس کرده است. از
سال 2001 استاد کرسی برنامه ریزی محلی و
منطقه ای بریتیش کلمبیای کانادا (SCARP) بود، فعالیت وی در این
دانشگاه تا آخرین لحظه، خلاقانه و پرثمر ادامه داشت. همچنین از بنیانگذاران
برنامه ریزی شهری در دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) و رئیس آن از سال 1969 تا 1996 بوده است.
میراث این "پاپِ برنامه ریزی" در سراسر جهانِ برنامه ریزی شهری بازتاب
خواهد داشت و به شکل بخشیدنِ چهره شهرهای ما برای دهه های آینده ادامه خواهد داد. جان فريدمن به تاریخ 11
ژوئن ۲۰۱۷ در سن 91 سالگی درگذشت.
اخیراً
طی یک مونوگراف در مورد میراث فریدمن؛ هاریپریا رانگان، سردبیر و مدرس ارشد
دانشکده جغرافیای دانشگاه ملبورن گفته است: "هر نسل
خود را در آستانه یک دورۀ اجتماعی جدید می بیند. فریدمن؛ پیش بینی کننده و رهبری پیشگام
در خلق چندین دورهء اجتماعی جدید در برنامه ریزی بوده است. او از شانس خوبِ یک زندگی
طولانی برخوردار بود، تا شاهد آن باشد که؛ دانشجویان و همکارانش، دوران جدید خودشان
را
می سازند."
فریدمن ۱8
کتاب و بیش از ۱80 مقاله و یادداشت به تحریر درآورده است. از آخرین پژوهش هایش تحقیق و بررسی دربارهٔ
فرایند شهرنشینی به ویژه در چین بود. بسیاری از نوشتههای او به چندین زبان ترجمه
شدهاند و به سال 2006، برنده جایزه یک عمر دستاورد از هبیتات در زمینه خدمات سکونتگاه های انسانی شد. مجموعه ای از این نوشتارها در صفحه پروفایل دانشگاه بریتیش
کلمبیا موجود است.
متن پیش
رو؛ بر ده نکته از میراث فکری گسترده فریدمن اشاره دارد:
یک) فریدمن
تنش ذاتیِ درونِ شهرهای واجد بازار آزاد
را درک کرده است:
"اگر
چه برخی از انواع برنامه ریزی های عقلانیِ اجتماعی با هدف کمک به طرح کسب وکار خصوصی، اقدامات خود را با موفقیت
انجام می دهند، انواع دیگر تحت محدودیت های شدیدی از سوی نیروهای بازار قرار می
گیرند. برخی از این رویداد ها جایگزین تصمیم گیری سیاسی (با کمک برنامه ریزی) برای بهره برداری از
بازار هستند.
از آنجا
که برنامه ریزی در حوزه عمومی ملهم از سیاست است، تعارض ایجاد می شود. در تقابل با
سرمایه خصوصی، اقدامات
دولتی بر اساس برنامه ریزی ممکن است تنها
زمانی مفید واقع گردند که از طریق بسیج سیاسی بزرگ مقیاس، پشتیبانی شوند."
از کتاب
برنامه ریزی در حوزهء عمومی: از دانش تا
عمل، 1987.
دو) فریدمن عقیده داشت برنامه ریزی شهری نباید به
مثابه اتاق اکو باشد:
"... می
بایست فرض کنم که تمام برنامه ریزی ها باید با مشکل متا تئوریکالِ چگونگی ایجاد دانش فنی در برنامه ریزی موثر حوزهء اطلاع رسانی اقدامات
عمومی مقابله کنند. استدلال می کنم هدف محوری نظریه برنامه ریزی می بایست
آن باشد که مشکل متا تئوریکال مورد نظر را حل کند. اگر این موضوع توسط
برنامه ریزان حل نگردد به یک گفتگوی درون گروهی منتهی خواهد شد که تنها با خودشان
صحبت می کنند و صدای خودشان را می شنوند و در نهایت به امری بی ربط و الکن بدل
خواهد شد."
از کتاب برنامه ریزی در حوزه عمومی: از دانش تا عمل، 1987.
سه) فریدمن
نخستین پیشگام برنامه ریزی محلی و منطقه
ای در مقابل روایت های مرسوم از بالا به
پایینِ برنامه ریزی حکومت فدرال بوده است:
"ما نیازمند رجحان
بخشی به فضای محلی و منطقه ای بیش از فضای ملی و فراملی هستیم. این دیدگاه بر
تمرکز زدایی تاکید دارد. نمی گویم برنامه های ملی و فراملی منسوخ شده است ...
مشکلات و شرایط برنامه ریزی در همه جا
یکسان نیستند، و این مشخصه ها باید راهنمای ما باشند."
از مقاله
ی "به سوی روش غير اقليدسيِ برنامه
ریزی"، مجله انجمن برنامه ريزي آمريکا، جلد 59، شماره 04، 1993.
چهار) در
زمینه رویکردهای برنامه ریزی؛ فلسفهء چینی را در نظر می گرفت:
" اعتراف می کنم که فلسفهء
چینی ضعف هایی دارد و در واقع، در کتابم که
در زمینه برنامه ریزی تراکنشی است، بخشی کوتاه را با عنوان "برنامه ریزی تراکنشی تائو" ذکر کرده
ام. برخی از منتقدان بطور اهانت آمیزی آن را به مثابه یک افسونِ مدپرستانه از
لالالند، رد کردند (آن زمان در لی آنجلس زندگی می کردم). اما من جدی بودم.
در
باورهای دائوس، کیهان در حرکتی دائمي است که
توسط دو جریان انرژی (کیو آی) نفوذ می کند و پخش می شود که با همدیگر؛ وحدت اضداد را تشکیل می دهند.
برخلاف تفکر غربی که وادار به انتخاب یکی از بین دو گزاره ضد هم می کند و اعتقاد
دارد "هر دوی آنها نمی توانند درست باشند"، و در آن، دیالکتیک به
شکل مواجهه ای شکل می گیرد؛ سنت چینی معتقد است که اضداد، اگر چه در یک حالت مستمر
تنش قرار دارند، در واقع نیاز به هماهنگ
شدن دارند: نیروی یین (که شامل برخی از
انرژی های ضد خودش هم می باشد) و نیروی یانگ (که حاوی عناصری از یین هم است)
–هیچکدام، نیرویی خالص به شمار نمی آیند، به طوری که تحول یک احتمال همیشه وجود
دارد – حالتی متناوب در قدرت نسبی شان. کتاب چینیِ تغییرات، این پویایی را از طریق یک سیستم هوشمند شامل 64 ستاره داوود ردیابی می
کند. در این بازی دائميِ انرژی، وضعیت هیچ وقت یکسان باقی نمی ماند، اغلب، تغییرات نامحسوس
تحت کنش به نفع یک نیرو بیش از دیگری می
باشد.
معتقدم
که متافیزیک دارای قدرت توضیحی زیادی است،
به ویژه هنگام مطالعه تجربهء تاریخی چینی. این امر برای دنیای غرب
مفید خواهد بود، چراکه ما به (یا این/یا آن) بیش از (هردو/ و) خو کرده ایم. این
رویکرد به ویژه در تعارضات برنامه ریزی قابل کاربرد است. نمی خواهم تمایز میان شیوه
های تفکر و کنش غربی و چینی را بیش از حد ترسیم کنم، چراکه به وضوح ما که در غرب
زندگی می کنیم چگونگی مذاکره و سازش به
منظور حرکت رو به جلو را می
دانیم. لیکن دیالکتیکِ یین یانگ یک ویژگی ساخته شده در بسیاری از نهادهای چینی است
وشامل پرکتیس هایی می باشد که در دنیای غربی ما وجود ندارند."
از مقاله
ی "به سوی بیوگرافی خردمندانه" منتشر شده در کتاب "مواجهات
دراندیشه برنامه ریزی": 16 مقاله ی اتوبیوگرافیکال در
برنامه ریزی فضایی، 2017.
پنج) تجربهء
غربی مدرنیزاسیونِ رهبری بازار، لزوماً تکرارپذیر نیست:
"همانطوری که بسیاری
ملاحظه کرده ایم، در اینجا امری کاملا منحصربه فرد از امری که اکنون در چین روی می دهد، وجود دارد. هر چند که
اغلب بیان چگونگی ایجاد این یکتایی دشوار به نظر می آید. علیرغم شباهتهای سطحی،
مدرنیزاسیون چین به سادگیِ تکرار چیزی که در کشورهای دیگرمانند ژاپن یا آمریکا رخ
داد، نیست. این امر، نسبتاً فرایندی با ویژگی ها و
نتایج متمایز بر آن اساس است که هر چقدر دقیق تر آنرا مطالعه می کنید، بیشتر
به یکتایی اش پی خواهید برد. اما چگونه این ویژگی ها شناسایی و حتی فراتر از این؛
تفسیر می شوند؟
ما می
بایست تحقیقات تطبیقی انجام دهیم که به روسیه، ژاپن، کره جنوبی، اندونزی، هند و یا
برزیل بپردازد. مقایسه هایی که برای درک بهتر تفاوت های خاص
در مدرنیزاسیون کمک کند که در دیدگاه فعلی اغلب با همگن سازیِ بازارهای جهانی
ادغام شده است."
از مقاله
ی "چهار پایان نامه در زمینه شهرنشینی چینی"، مجله بین المللی تحقیقات
شهری و منطقه ای، جلد 30، شماره 2، 2006.
شش) توسعه
چین به ما می آموزد که چه کاری انجام ندهیم:
"نیم قرن پس از هنری
چرچیل و جین جیکوبز، شهرهای بزرگ جهان تحت تغییرات و تحولات عمیقی قرار
گرفته اند. در حال حاضر تقریبا چهار میلیارد نفر، بیش از نیمی از جمعیت جهان، در
شهرها زندگی می کنند و ما درمیانه آنچه هستیم که باید قطعا به مثابه یکی از بزرگترین دوران ساخت شهر در
تاریخ بشر بشمار آید. شمار شهرهای جدید در آسیا و بویژه چین در حال افزایش هستند.
در نتیجه، چین در حال حاضر حدود 20،000 برنامه ریز شهر دارد. برخی از برنامه ریزان،
کارمندان دایره برنامه ریزی شهری (وابسته به شهرداری) هستند، دیگران متخصصانی اند
که در زمینه طراحی برنامه های کالبدی مهارت دارند.
در اطراف برنامه ریزان شهر، آسمان خراش ها در حال ساختند، همانطور که
شبکه شهری به سمت خارج از مرکز حرکت می کند تا زمین های مزروعی با ارزش و روستاهای
بی شمار را ببلعد؛ برنامه ریزان تجربه دشواری را در کنار تغییرات واقعی که بر این
اساس اتفاق می افتند؛ دارند.
برنامه
ریزانی که در مدارس معماری آموزش دیده اند؛ شهر را عمدتاً به مثابه ساختمان ها و
بزرگراه ها می فهمند، مردم معمولاً در نقشه های آنها ظاهر نمی شوند. برنامه های آنها نوعاً بر اساس مقیاس هایی
است که محله ها – قلب
زندگی شهر– را نادیده می انگارند. طرح های کالبدی در چین و
هر کجای دیگر که برنامه ریزی، عمل گرا است، سازه های دو بعدی هستند، به طوری که
مردم به هیچ وجه نشان داده نمی شوند و یا اگر ردی از مردم وجود دارد به آمارهای
جمعیتی محدود می شود: بسیاری از مردم در سال 2000، و خیلی بیشتر در سال 2010، از
آمارها جا مانده اند که به معنای نداشتن و جا ماندن از حق به شهر است –هانری لوفور، اُربانیست و فیلسوف بزرگ معتقد می باشد که همه ما
باید حق به شهر را مطالبه کنیم و آن را داشته باشیم– چرا که در چین، آن بخش از مردم جا مانده از آمارها، صرفاً؛ به مثابه ساکنان موقت، کارگران موقت و
خانواده هایشان نامیده می شوند، که هرچند که در شهر کار می کنند مجاز به مطالبه و
داشتن حق بر آن نیستند."
از مقاله
ی "مکان و مکان سازی در شهرها: چشم انداز جهانی"، مجله نظریه و پرکتیس برنامه
ریزی، جلد 11، شماره 2، 2010.
هفت) فضاهای
پیراشهریِ جهانی، توأمان اثرات ملموس و انتزاعی ایجاد می کنند:
"چه تعداد از این
جمعیت باسوادند؟، آیا جوان ترها
از ساکنان مسن تر، مردان از زنان متمایز هستند؟ به ابزار ارتباطی الکترونیکی
دسترسی دارند؟ به شهرهای مرکزی و یا دیگر مناطق صنعتی شدهء واقع در مناطق پیراشهری
رفت و آمد دارند؟ تلویزیون تماشا می کنند؟ در سراسر گستره شهرها؛ ارتباطات اجتماعی دارند؟ و چگونه همه
اینها؛ بر الگوها، دانش، آرمان ها و رفتار تاثیر می گذارند؟
افق ذهنی
جمعیت پیراشهری؛ بطور مداوم در حال گسترش است و در کنار این؛ آگاهی جدیدی از
جایگاه فرد در جهانِ فرصت ها، خطرات و ریسک ها، درجاییکه ساکن هستیم؛ تولید می شود،
همراه با تغییرات فرهنگی در نگرش ها و رفتار فردی که ظاهراً با سرعت فوق سریع در حال رخ دادن هستند."
از مقاله
ی "آینده تحقیقات پیراشهری"، مجله شهرها، 2016
هشت) برنامه
ریزی شهری بسیار فراتر از شبکه شهری است. برنامه ریز
شهری نشان می دهد که خواسته های اجتماعی تودهء مردم در حال تغییر می باشند و بر این
اساس است که یک شبکه بکار می رود:
"برنامه ریزی شهری کاملاً مرتبط با بعد فرهنگی زندگی روزمره است. در این
جا اُربانیست به موارد متعددی احتمالاً توجه دارد: الگوهای در حال ظهور فرهنگ
جوانان، تغییر
سبک در موسیقی عوام، فرم های جدید فعالیت های اوقات فراغت مانند
اسکیت بورد، فرم های
جدید رفتاری مانند ابراز عواطف عمومی، خطوط راهنمایی رادیویی مربوط به خودکشی های
جنسیت محور، فرم های جدید رفتار مصرف
کننده، روابط جنسیتی، و همه آنها، که ترکیبی از شهر معاصر را به نمایش می گذارند."
از مقاله ی
"چهار پایان نامه در زمینه شهرنشینی چینی"، مجله بین المللی تحقیقات
شهری و منطقه ای، جلد 30، شماره 2، 2006
نه) فریدمن
اهمیت چندانی برای طیف وسیعی از واژه هایی
که به جای کلمهء "جابجایی" بکار می بریم، قائل نبود، برای او مهم؛ تاثیرگذاری این پدیده بوده است نه نام آن:
"جابجایی یکی از شایع
ترین پدیده ها در زندگی شهر مدرن است. ما اغلب
از کلمات دیگر در مورد آن استفاده می کنیم: حذف افراد، ریشه کن کردن افرادی که یک
ساختمان متروک یا زمینی رها را غیرقانونی اشغال می کنند، پاکسازی زاغه ها، اعیانی
سازی، سکونت مجدد، توسعه مجدد. برخی
رویکردها ملایم تر و برخی خشن تر هستند، اما نتایج در پایان تقریبا یکسان است."
از مقاله
ی "مکان و مکان سازی در شهرها: چشم انداز جهانی"، مجله نظریه و
پرکتیس برنامه ریزی، جلد 11، شماره 2،
2010
ده) فریدمن خواستار تعامل برنامه ریزان با اهالی محل:
"بر خلاف
برنامه ریزی فرمایشی که در سطح جهانی هنوز شکل غالب است، می توانم استدلال کنم که
برنامه ریزان باید مستقیما به اهالی محل و همسایگان خود بپیوندند و با آنها وارد تعامل شوند.
این به معنای ایجاد روابط اخلاقی است که از همان ابتدا حق به شهرِمردم را تأیید می
کند؛ حق به شهروندی آنهارا.
ارزش های
مورد نظر من برای ایجاد محله های خوب شامل تضمین معیشت ساکنین، ایمنی برای خانواده
ها و اطفال، سهولت تعامل اجتماعی، دسترسی آسان، ارزان و سریع به شهر، استقبال از
تازه واردین، پذیرش تفاوت ها، عدالت در توزیع کالاهای عمومی ، و پایداری زیست
محیطی می باشند.
این یک برنامه بلند مدت است."
از مقاله
ی "مکان و مکان سازی در شهرها: چشم انداز جهانی"، مجله نظریه و
پرکتیس برنامه ریزی، جلد 11، شماره 2،
2010