نفی گونه ای از سرپیچی است که بدون ان سوبژکتیویته
نیروی حیاتش را که کورا برای او تضمین کرده از دست می دهد و عاری از احساس و عاطفه
می شود. سرپیچی؛ نه گفتن به اکنون فرد و زندگی جمعی و از این طریق، عامل پویاسازی
ساختار، فردیت بخشی و خلاقیت است. روگردانی از تحمیل تولیدات جامعه ی مدرن که برای
گریز از روزمرگی، ابزاری بودن و مصرف گرایی امکانی مهیا می کند، وجه غالب امر
نشانه ایست. از نظر ژولیا کریستوا جامعه مدرن درصدد کمرنگ کردن و سست نمایی تماس سوژه با امر
نشانه ای است، نظمی متشکل از عقلانیت نمادین و یکپارچه نظام مند که به دور از هر
بی نظمی، سرپیچی و اغتشاشی زمینه ی به انقیاد کشانیدن و فرمانبرداری سوژه و مسخ
روح او را فراهم می آورد. . . همان طور که کریستوا در سرپیچی درونی اظهار می کند،
زندگی روانی تنها به شرطی زنده است که خود را وقف زمان و مکان سرپیچی کند . . . در
واقع، بدون سرپیچی جهانی سازی تنها می تواند احتمالات ژنتیکی و میزان رشد جمعیت را
محاسبه کند، با این همه، نظم جهانی جدید چندان موافق سرپیچی نیست. این به معنای از دست دادن اولین خاستگاه معناست. جایی که با تمام خود بیگانه می
شویم و تن ما نیز به یک میراث بدل می شود. در چنین شرایطی نیاز شدیدی به طغیان و
سرپیچی و انقلاب احساس می شود اما نه انقلابی لزوما سیاسی، انقلابی روان شناختی،
فرهنگی و متنی که رادیکال تر و ارزشمندتر از انقلاب سیاسی است. یک تغییر و صورت
پذیری جدید، اینگونه است که کریستوا می گوید شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست
می اید.
سرپیچی همواره مستلزم فراخواندن عنصری بیگانه است، چیزی که می تواند در یک
دیگری یا فردی خارجی وجود داشته باشد که در قالب قانون نمادین یک کشور نمی گنجد و
عامل مخل سیستم است. بیگانه لزوما همواره معنای همگن یک جامعه را مختل نمی سازد،
بلکه می تواند با خلق مفاهیم تازه و فعلیت بخشیدن به عناصر بلقوه معنای تازه ای را
ایجاد کند.