ایده
های غریب، طی سال های اخیر، غالبا از گوشه های [بعضا مهجور] گفتمان معماری برخاسته
اند. این ایده ها پیرامون پرسش هایی همچون انچه امر واقع را رو به روی امر ساختگی
و خیالی قرار می دهد، بازنگری مجدد بر طبیعت ابژه ها و از نو درگیرساختن زیبایی
شناسی به مثابه جزِ پایه ای مباحث معمارانه، شکل گرفته اند. از واژه غریب استفاده
کردم، چرا که این موضوعات اگر در تعارض کامل با گفتمان دیجیتال و عقبه اش، که تلاش
می کند همه ی شمول گفتمانی معماری را در تمام سرحداتش بربگیرد، قرار نداشته باشد،
با ان ارتباطی هم برقرار نمی کند. این ایده ها از این رو غریبند که تبار مفهومی
شان به گستره های زمانی پیشادیجیتالی بازمی گردد که به سادگی می توان ان ها را تحت
شمول تلاشی نوستالژیک برای احیا استعاره های گذشته در نظر آورد. ایا می توان این
تلاش های گفتمانی تازه را آخرین کوشش های معماران برای بازگشت از ایده پیشرفت در
نظر آورد، بازگشت از ایده پیشرفت و مخالفْ خوانی با دستاوردهای سریع تکنولوژیک عصر
رسانه های دیجیتال؟ آیا ما شاهد یک واکنش تازه رمانتیک علیه دستاوردهای موفقیت
امیز اما جبرباورانه منطق هستیم؟
بر این باورم که مباحث جاری پیرامون ابژه ها و امر واقع در
عمل به انگیزه ای برای عبور از دو گزاره می انجامد، یکی اخلاق طراحی پوزیتیویستی
پیشرفت که موتور محرکه اش تکنولوژی است و دیگری وضعیت انتقادی ای که بر مبنای
بازْسازی تاریخ دیسیپلین به صورت فرمی و بدون تغییر محتوایی شکل گرفته است. فقط
کافی است نگاهی گذرا بیاندازیم به منظر معاصری که تمام تلاش های هنری و فکری درون
دیسیپلینی را تحت شمول خود می اورد، می توانیم پروژه های زیادی بیابیم که به پرسش
هایی مشابه می پردازند و به دنبال یافت ابزار مادی و بصری پاسخ به پرسش ها هستند.
از همین روست که می توان گفت؛ چرخش عظیم فرهنگی ای در راه است و این خود پاسخی است
به جهانی که ما امروز ان را به مثابه جهانی عمیقا مبهم و نفوذناپذیر نسبت به دسته
بندی هایی که از طریق ان ها، در قالبی متعارف، تعریفش کرده ایم، می شناسیم. در
بالای این دسته بندی ها شاهد دوگانگی طبیعت و تکنولوژی هستیم. اگرچه رابطه متعارض
میان این تِرْم ها در بلندای زمان و در قرن گذشته، جاری بوده است، تازه همین اواخر
بوده که با حضور انکارناپذیر پدیده هایی همچون انتروپوسن مواجهه شده ایم. نظام های
طبیعی و انسانی تولید در یک فرایند دوسویه و از درونْ درگیر به ایجاد پدیده های مفهومی
منجر شده اند که تیموتی مورتون ان را هایپرآبجکت ها می نامد؛ موجودیت های فرابزرگی
همچون گرمایش زمین که نمی توان ان ها را در یک دسته قالب کرد. کنش واقعی این پدیده
ها در قالب ابژه های هیبریدی، تبعیت محض از دسته بندی هایی که میراث دوره روشنگری
هستند و همچنان واجد معنا می نمایند و جهت دهندگان مفیدی برای پروژه رو به پیشرفت
جهانِ امروز در نظر می ایند را غیرقابل باور و البته تقریبا غیرممکن می سازد.
درْهمْ گوریدگیِ گستره های طبیعی، کانسپچوال و حتی محیطی، نه فقط نشانی از مشکلات
کانسپچوال، اکولوژیکال و سیاسی است، بلکه گویای چالش هایی در سطح زیبایی شناسی هم
هست. تاکید دارم که این یک مشکل زیبایی شناختی است، چرا که این پدیده های هیبریدی
نو، مادی اند، تاثیرگذارند و البته محسوس و در این میان معماری به مثابه یک دیسیپلین
مبتنی بر واقعیت های مادی و پدیده های طبیعی، به طور طبیعی، خود را درگیر بیان
مکفی انچه واقعیت مقدر زمانه خود می خواند می بیند.
از این گذشته با اصلاح [ و به موازات مداخله در] طبیعت از
طریق تکنولوژی، چه در سطح مولوکولی و چه در سطح اقلیمی، جامعه معاصر [به صورتی خود
به خود] امر واقع را با امر موهومی و خیالی ترکیب می کند. این شکاف و اختلال در
دسته بندی ها[ی کلاسیک]، پیْ آیند مستقیم فرایند در حال تکوین ناپدیدشدن حضور سختْ
افزاریِ تکنولوژی و ظهور مجدد ان در قالب نوع جدیدی از طبیعت است، این ظهور مجدد،
خود یک کنش زیبایی شناختی است. پذیرش عملی محو این دسته بندی ها نیازمند راه های
جدیدی در اندیشیدن به طراحی و یافتن راه هایی است که بتواند امر واقعی و امر
موهومی را به صورتی همْ سان مورد مداقه قرار دهد و از دوگانه سازی های تقلبیِ برْمانده
از گذشته عبور کند.