ـ باغ فرمی نمادین است که نشان می دهد، اهمیت نمادها،
درست به اندازه ی اهمیت انگاره ها است، نمادهایی که به همان میزان که فهم را هدایت
می کنند، امکان بازگشت به وضعیت پسینی و احیا را نیز ممکن نگاه می دارند. باغ پدیده
ای زمینی است، البته بهشتی نیز هست و بعضا به کیفیت های زیرزمینی هم نقبی می زند.
ـ باغ هیچگاه یک تصویر صرف نبوده است و نقشه زمینِ ان معمولا گمراه کننده بوده.
مناسبات و کیفیت های فضایی باغ ها هم خاصیت پلاستیک دارد و هم خاصیت داینامیک، به
گونه ای که جنبش و جریان به کیفیت ذاتی باغ بدل می شود و از همین روست که می توان
باغ را ماتریسی برامده از همْ حسیِ کنشمندِ هم زمانِ همه ی اندام هایش دانست.
ـ باغ یک اثر هنری کامل Gesamtkunstwerk است، شبکه ای از همْ سانی ها و همْ سویی ها؛ بستری
که همه هنرها را برْمی گیرد، و این بدان معناست که هر باغ، عملا، بایستی بتواند به
گونه ای متدوام، خود را به مثابه صحنه ای برای کنش های معاصر از نو بازْبیافریند.
ـ باغ هم یک فضای هرمتیک است و هم، به
موازات، ابژه ای است در جهان، از همین روست که هر باغِ معمول و متداولی بایستی خود
را نسبت به غیرِرسمی بودنِ غیر قابل پیش بینی و نامترقبه ی طبیعت گشوده نگاه دارد.
باغ یک پدیده ی اجتماعی و روانکاوانه است، نه یک پدیده ی هستی شناسانه.
ـ باغ یک پارداوکس است و ضرورتا نبایستی از پیچیدگی و تضاد اجتناب ورزد، چرا که
بهترین استعاره ها، اغلب استعاره هایی اند مملو از دوپهلویی و عدم تعین.
ـ باغ یک روایت است و البته دگرگون کننده روایت ها و همچنین تولید کننده روایت ها،
گویی باغ بایستی بتواند تمام این کیفیت ها را برانگیزاند. حکایت ها و نمادها بخش
جدایی ناپذیر باغ هستند.
ـ باغ هایی که انسان راهی بدان ها ندارد، یا منتزع از واقعیت هستند یا مخروبه اند
و بر این گزاره تاکید می گذارند که تمامی ارزش های زیبایی شناختی، ارزشی کارکردی و
دارای منفعت عام نیز هستند که بایستی مورد توجه قرار گیرند.
ـ باغ تماشاخانه حافظه است، تماشاخانه ای حامل تمامی تاریخی که در ان رسوب کرده
است، حتی رد و نشانه ی اشوب هایی که، باغ از ان ها اسیب دید است؛ در روایت هر
منظری، تصادف ها محتمل نیستند، اما وقوعشان ضروری و حیاتی است.
ـ باغ به گونه غیرقابل اجتنابی، ساختاریست زودگذر، نابهنگامی بخشی از ذات
طبیعی باغ است، چرا که باغ همه انچیزی است که بوده و همه ان چیزی است که خواهد شد.