ـ حداقل رابطه با کف، به حداقل رساندن سطوح کارکردیِ
افقی، حداکثر ارتباط داخلیِ عمودی و تولید ارتباط درونی ممتدِ مرتفع در یک قالب به
شدت نازک و لاغر که از پروژه نوعی غار مرتفع نیز ساخته است.
ـ تضاد میان خطوط افقی نما و نازکی و بلندی طرح در قالب حجمی اش، گشودگی حداکثری در
کف متصل به زمین و همْ ارزشْ سازیِ منزلتی انسان و اتومبیل و جامعه غریبه پیرامونی.
ـ تضاد آینده نگرانه ای که میان طرح و بافت پیرامونی اش از همان ابتدا در طراحی لحاظ
شده است و به مرور زمان از طرح در بافت شهری یک پروژه ی به شدت مینیاتوری ساخته که
در جزییاتش به شدت زمخت، خشن، درشت و بدوی است.
ـ گریز آگاهانه از هندسه بهنجار حجمی به واسطه یک چرخش محوری نه در ساختار ارتباطی
که در قالب حجمی و کم کردن غیرمترقبه از حجم مبنای اولیه و نهایتا تولید یک پدیده
ی نابهنجار هندسی با گوشه های نخراشیده که توانسته به تناسبات زیبایی شناسانه ی
یگانه و منحصربفردی دست یابد و در عین حال برای رسیدن به نور و فضای بیرونی در
ابعاد متنوع به نوعی از تهی بودگی تن داده که به این ساختار به هم پیوسته، شبحی از
ترکیب شدن قطعات در هم تنیده را نیز تزریق می کند، که البته این خاصیت را می توان به
تلاش حداکثری برای رسیدن به نور در تمام سطوح و تمام نقاط و تمام ترازها ترجمه
کرد.
ـ و شاید از همه مهمتر تلاش برای رسیدن به خانواده ای متحرک، که احتمالا مجبور است در خانه بیشتر راه برود،
ان هم نه در کف، بلکه روی پله هایی که بی نهایت ناآرام و بدوی طراحی و اجرا شده
اند.
تمام این خاصیت ها و کیفیت ها به برجْ خانه ی تاکامیتسو آزوما وجوهی متفاوت بخشیده
که ان را از غالب دیگر خانه های مرتفع شهری جدا می کند و نشان می دهد خانه های
شهری می توانند در ساختار، رابطه بین عناصر، قالب حجمی، ترکیب و تجزیه برنامه و
حتی تصور عمومی از خانواده و روابط روانی و فرهنگی بین اعضای خانواده تکثیرناپذیر
و تکرار نشدنی باشند.
اگر به یاد بیاوریم برج کپسولی ناکاگینِ کیشو کوروکاوا 4 سال بعد از برجْ خانه
ی تاکامیتسو آزوما ساخته می شود می توانیم تصور کنیم طرح کیشو کوروکاوا در ایده بزرگش
می تواند قطع ارتباط حداکثری بین سطوح زیستیِ برجْ خانه باشد و تبدیل کردن هر کدام
از این سطوح به یک سلول زیستی فشرده، و اگر، امروز، نگاهی بیاندازیم به تلاش های
سو فوجیموتو و یونیا ایشگامی برای تولید گونه های جدیدی از ترکیب سلول های تهی و
نزدیک شدن به یک بدویت معاصر و کمینه گرا می توانیم نتیجه بگیریم احتمالا با نوعی
از کلان داده big data و مگا کانسپت گفتمانی و فرهنگی به شدت عمیق و
منسجم مواجه ایم که تاریخ را در تناقر متنوعی از همْ گرایی های درون و برون
دیسپلینی و بر بستر یک زایایی فرهنگی مدام بازْتعریف و بازْتولید و بازْتوزیع می
کند.