در دورانی باورنکردنی، خود را در درون سکانسی از فیلمهای علمی تخیلی
می پنداریم و آنچه را که به عنوان سرگرمی، روزگاری بر
پرده سینما دیده ایم، اکنون، به وضوح تجربه مي كنيم، بي گمان در اين لحظه، هیچ چیز،
به اندازه استثمار زمين بواسطه اشرف مخلوقاتِ مغرورِ سطله جو زير سوال نيست، اما در اين وقفه فرصتي مهيا
گرديده تا سوالاتی بنیادی در حوزه هاي مختلف مطرح شود و فضايي براي تأمل به ميسر
طي شده، مهيا گردد.
اصلي ترين سوال در حوزه معماري ، معنا و مفهوم خانه مي باشد. اكنون
كه تنها راه مقابله با اين شیوع کوویدـ 19 خانه نشيني است و بهترين فرصت براي كند
كردن سرعت زندگي ماشيني، ماندن در خانه است،
چرا نتوانسته ايم فضا هايي توليد
كنيم كه همه با علاقه و لذت در آن بمانند. ما كه به لحاظ
فرهنگي درونگرا هستیم، چرا نتوانسته ايم حداقل محيط داخلي را مفرح ، لذت بخش
وسازگار با نيازهايمان بسازيم و همه را در حال فرار از خانه هايشان نبينيم؟ چرا
جاده هاي شمال انقدر شلوغ است؟ چرا آدمها خطر بيماري را به جان مي خرند
ولي حاضر به ماندن در خانه هايشان نيستند؟ چرا حضور و تجربه در فضاي داخلي ماشين
هايشان لذت بخش تر از تجربه فضاي داخلي خانه ها و یا آپارتمانها ست؟ ما چه چيز را فراموش كرده ايم
كه اكنون نمي توانيم مردم را وادار به ماندن در خانه هايشان كنيم؟ گويي خانه
ماشيني است براي زندگي به ماشين خانه اي است براي زندگي تغيير معنا داده است و خانه
به عنوان شخص ترين و نزديك ترين فضاي قابل تجربه كارش را به درستي انجام نمي دهد و
نيازها را برآورده نمي سازد. از زواياي زيادي مي شود به اين موضوع نگريست، اقتصادي، اجتماعي،
فرهنگي،.... ولي نکته ای كه من علاقمندم به آن نگاه كنم بر پايه تجربيات و مراودات
حرفه ایم می باشد؛ سالها پیش از يكي كارفرمايان پول دار تحصيل كرده، كه براي طراحي
خانه پيش ما آمده بود، پرسيدم:
ــ درخواست و تصور شما براي خانه آينده
ات چيست؟
ــ گفت يك كار خيلي خوبي مي خوام كه نمونه اش نباشد.
ــ پرسيدم كار خيلي خوب از نظر شما چه كاري هست؟
[خيلي خودماني جواب داد]
ــ اينكه هر كس مياد خانه م دهنش باز بمونه!
توقع هر جوابی را داشتم به جز این جواب، تصور آنکه کسی در خصوص شخصی
ترین فضای زیستش منتظر تایید دیگران باشد و باز ماندن دهان ديگران معيار اندازه گيریش
باشد و خودش تصوری از ایده آل ها واحساساتش نداشته باشد، بسیار تعجب آور می نمود
اما پس از مدتی متوجه شدم، که عمده انسانها از نيازها و احساسات خود غافل هستند و
آنرا بيرون از خود مي جويند، با خود قهر هستند ، حس رضايت را به واسطه تاييد
ديگران تجربه مي كنند، اصلا خودشان را نمي شناسند، باورندارند، ولي به جايش در
طراحي به قدرت دخالت مي كنند، نمي دانند طرح، محصول آن احساسات دروني است و اگر
خود از احوالات دروني خود آگاه نباشند هيچ طرحي نمي تواند رضايتشان را جلب كند، به
جاي آنكه در خود كنكاش كنند، بیشتر بيرون از خود به دنبال جواب هستند و كنش خارجي
هم نه از سر تحقيق، بيشتر برای جانماندن
از قافله انجام مي دهند، بگذريم از زيركاني كه به راحتي افسار قافله را در دست مي گيرند، به آن مسير مي دهند و دنيا و
آخرت خود را مي سازند، اما عمده معماران چاره اي جز همراهي و يا جاماندن از این قافله را ندارند و نتيجه آن مي شود كه اعتبار برند مصالح مصرفي ارزش ساختمان را
مشخص مي كند و نه كيفيت و اتمسفر فضا، ارتفاع سقف معيار اندازه گيري ارزش ساختمان
مي شود و نه احساسات ساكنانش، ساختمانهاي جالب ارزشمند مي شوند و نه معماری فاخر،
عکسها جای تجربه فضایی را می گیرد، مشاورين املاك مرجع تصميم گيري كارفرمايان مي
شوند، ساخت و ساز به عنوان امن ترين سرمايه گذاري كشور شغل عمده پولداران بدون شغل مي شود، دفاتر
معماري به جاي تصميم سازي به يك بنگاه
خدماتي تقليل مي يابند و ماحصل آن مي شود به قولي: پولدارهاي
ايراني خانه هايي بسيار زشت با ماشينهاي بسيار زيبا دارند، چون در خصوص طراحي
ماشين تصميم گيرنده نيستند اما در خصوص طرح خانه تا کوچکترین موارد اعمال نظر می
کنند.
اگر به تعبیر تادائو آندو خانه را بلافصل
ترین فضای مرتبط با آدمی بدانيم كه به طور
روزمره از او تاثیر می گیرد و بر او تاثیر می گذارد، شايد مشكل را در عدم ارتباط
با خود و نيازهاي خود بتوان يافت و تلاش براي خودشناسي، ارتباط عميق و صادقانه با
حواس و کشف لايه هاي درون را سودمندترين پروژه شخصي دانست كه ماحصل این کنکاش می
تواند منجر به خير عام نيز گردد.