در این معنا، جا و مکان همان چیزی است که
مبنای دریافت اگزیستانسیال هایدگر از مکانمندی را تشکیل می دهد. بنابراین سکونت
گزیدن، درون مجموعه ای از روال ها و ساختارهای معنادهنده جای می گیرد که برای کشف
و گشودگی در دسترس و نزدیک اند. اما این "پدیدارِ سکونت" نه به منزله
ساختارهایی مستقل بلکه به منزله برونْ خویشی ها تلقی می شوند. . . و به نظر می رسد
نکته اساسی همین جاست.
از نظر مارتین هایدگر حیث زمان و حیث تاریخی از اوصاف
بنیادین ساختارهای وجودی آدمی است. اما تلقی هایدگر از انسان به منزله دازاین یا "آنجاْ
حاضر" یا اگزیستانس مانع از آن می شود که تفکر تاریخی او به ورطه تاریخ گرایی بغلتد.
از نظر هایدگر آدمی existence است و این واژه را بایستی با
توجه به ریشه شناسی اش به معنای ex-sistence، یعنی به معنای برونْ
ایستا فهمید.
به بیان دیگر، در تلقی هایدگر، آدمی موجودی برونْ ایستاست، یعنی موجودی که نحوه
هستی اش عین برونْ ایستایی و برونْ خویشی و به تعبیر دیگر عین استعلا transcendence یعنی فعل فراروی transcend است که می تواند "هم اینجا و هم آنجا"
حاضر باشد.
بر اساس این نحوه توصیف ساختار وجودی و وجودشناختی هستی آدمی، انسان از آنجا که
نحوه هستی اش عین برونْ ایستایی و فراروی است، می تواند از محدوده های تاریخی خویش
نیز فراتر رفته، در امکانات و افق های تاریخی دیگری نیز حاضر باشد. اگر چنین امکان
فراروی و استعلایی برای آدمی وجود نداشت، اساساً امکان مواجهه با افق های تاریخی
دیگر، خارج از محدوده های تاریخی کنونی فرد، و در نتیجه امکان تجربه، فهم و
برقراری گفت وگو با دستاوردهای نظری و فرهنگی و شیوه های زیست گذشتگان یا انسان
هایی که در دوره ها و شرایط تاریخی دیگری می زیستند، برای ما به هیچ وجه امکان
پذیر نبود.
در
این فهم، سکونت انجایی با "راز"
می امیزد که افقش "آن بیرون" در انتظار گشودگی و کشف و شکوفایی باشد،
سکونتی گره خورده با زمان و گذر، سکونتی که فهم از خانه را با همْ زمانی در میراث
های گوناگون همْ بند می کند و مروج نوعی از برون گرایی است تا درون گرایی و ماندن.
به نظر می رسد وزن بردار زمان و اقلیم های زمانی در فهم هایدگر از سکونت بر وزن بردار
مکان و اقلیم های توپوسْ محور غالب و فائق است و این کشمکش در فهم او از "پدیدارِ
بافت" نیز متبلور است.