باشگاه مشت زنی (1999) سرشار از بیم ها و اوهام
ناشی از اختگی است. در اوایل فیلم راوی به جمعی از گروه های حامی بیماران مبتلا به
امراض مزمن یا لاعلاج می پیوندد. او خودش بیمار نیست بلکه صرفا در پی همدردی است.
گروه بازماندگان سرطان بیضه بیش از هر گروه دیگری او را تحت تاثیر قرار می دهند،
بسیاری از ان ها بیضه ندارند . . . بعدا وقتی اپارتمان راوی در انفجار ویران می
شود، دوست تازه اش تیلر داردن با اشاره به قضیه ی لرنا بابیت و شوهرش به او می
گوید: ـ امکان داشت چیزهای بدتری اتفاق بیافته، امکان داشت وقتی خوابیدی، یه زن قضیبت رو
ببره و از پنجره پرتش کنه تو یه ماشین در حال حرکت.
وقتی سرانجام باشگاه مشت زنی به تدرج به سمت طرح
بلوا یا همان نقشه ی آنارشیستی تیلر تمایل پیدا می کند، چندین بار به شیوه ی
مجازات متخلفان اشاره می شود:
ـ هر کسی که سد راه سازمان شود یا به ان خیانت کند اخته خواهد شد.
می توان فهمید که دنیای شرکتی مصرف گرا از بنیان
مردزدا شده است، تیلر از راوی می پرسد:
ـ چرا ادمایی مثل من و تو می دونن لحاق پَر چیه؟
او سپس راوی را به یک نبرد تن به تن تحریک می
کند:
ـ تو که تا حالا دعوا نکردی، چطور ادعات میشه خودتو شناختی؟
ان ها در پارکینگ یک بار، ضربات مشت حواله ی هم می کنند و چنان ضربات سهمگینی به
هم می زنند که هر دو خونین و مالین می شوند. سپس با نوشیدنی و سیگار، خستگی دعوا
را از تن بیرون می کنند، گویی هر دو در لحظه ی پس از هم خوابگی اند. راوی می گوید:
ـ هر از گاهی باید این کار رو انجام بدیم.
و
اینگونه است که ایده ی باشگاه مشت زنی شکل می گیرد. همین میل و محرک دگرباشانه ی
مستتر در فیلم است که بحث برانگیز شد، فینچر، پیت و نورتن به خوبی عشوه ها و حسادت
های بین تیلر و راوی را به نمایش می گذارند، اگرچه زمانی که می فهمیم هردوی ان ها
یک فرد واحدند، این رابطه پیچیده تر می گرددـ تیلر محصول ذهن اسیب دیده ی راوی
است. او مظهر مردانگی مفرط خود راوی است که بی اختیار به بیرون سرباز می کند.