گروهی از اساتید و محققانِ موسسه برلاخه در روتردام با
نگاهی به پیشروی معماری یعنی لوکوربوزیه
و سیستم ساختمانی دومینوی وی، به نوعی، پسر عموی این بنا را در یونان به نام آپارتمان پلی کاتویکیای
یونانی، یافتند که امکان خلق میزبانی برای فضای جمعی و مشترک در آتن را داراست.
در سالهای اخیر گفتگوی معماری و
شهرسازی دوباره "شهر غیررسمیِ منعطف" را احیا کرده است. در زمان رکود
اقتصادی، " انعطاف پذیری غیررسمی و خارج از تکلف" غالباً به عنوان راه حلی
برای زیان های شهرِ نئولیبرال مطرح می شود. قهرمان اصلیِ "شهر غیررسمیِ منعطف
"، همان "معماری
پرکننده" است که در آن مسکن به یک چارچوب انعطاف پذیری کاهش می یابد که
توسط ساکنان سفارشی سازی شده است. این تصور از مسکن، به رشد سریع شهرها پاسخ می
دهد اما همچنین به عنوان روشی برای تشویق مشارکت خود ساکنان در ساختن محیط خود
منجر می شود.مدل پر کنندگی غیر
رسمی و انعطاف پذیر در مقابل معماریِ
بیش از حد طراحی شده، به عنوان راهی برای فضاسازی به خلاقیت ساکنان شناخته می شود.
در واقع مرز باریکی بین این مدل و واقعیتِ شهرهای بزرگ مسکونی وجود دارد که در آن "خودت
انجامش بده" یک گزینه اجباری است نه یک مدل فانتزی برای مسکن. همین مدل را می
توان به عنوان یک راه حل بدبینانه تفسیر کرد که وضعیت موجود در ساخت و سازهای کم
هزینه و سازگاری که برای کنترلِ جمعیت بیخانمان های روزافزون از نظر اجتماعی و سیاسی
استفاده شده را تایید کند.
شاید بهترین راه برای تشخیص دوگانگی مدل پرکنندگی منعطف غیررسمی، تجدیدنظر
در مورد ابداع کننده آن، یعنی سیستم ساختمانی دومینو لوکوربوزیه است که یکی از رادیکال ترین کاربردهای آن را می
توان در بنای مسکونی چند منظوره ای در یونان که به آن پلی کاتویکیا نیز گفته می
شود، مشاهده کرد.
دومینو
دومینو که از واژه ی لاتینِ dooms به معنی
"خانه" و مخفف innovation
به معنای "نوآوری"
ساخته شده، در سال 1914 به عنوان سیستم ساخت و ساز خودْیار طراحی شده است و به فرمی
برای ساخت و سازی همه گیر در کشورهای در حال توسعه تبدیل شد، یعنی چارچوبی از بتن
مسلح که رو به هر نوعی از پرکردن فضا و تفسیر فضایی باز است. در توسعه این مدل، لوکوربوزیه
از سویی از ستونی چوبی در ترکیه و از سوی دیگر از خانه های فنلاندی الهام گرفت.
لوکوربوزیه با نگاهی دقیق به سیستم های ساخت و سازِ بومی، سعی کرد تا فاصله بین
معماری و فرایندهای ساخت و سازِ روزمره را کوتاه کند اما او این نمونه های بومی را
در منطق یک پلان صنعتی و تحولات جدید در ساختِ بتن تفسیر کرد.
لوکوربوزیه نمونه اولیه خود را با
تصور بازسازی پس از جنگ توسعه داد که در آن نیاز فوری به مسکن، خواهانِ راه های جدید
و انعطاف پذیرتری برای ساخت خانه به ویژه برای طبقات پایینِ جامعه بود. از این نظر،
اصولِ دومینو، بهترین تجسم شعار لوکوربوزیه بود: "معماری یا انقلاب". در
دومینو، معماری فقط یک پناهگاه نیست و به قول میشل فوکو "یک
دستگاه" است؛ یک آپاراتوسی که آن را به کار می گیرند و اساسی ترین استعداد های
کارگرانِ غیر ماهر را کنترل می کند.
این غیر رسمی بودن و انعطاف پذیری حداکثریِ ظاهری پروژه دومینو، کامل
ترین همتایِ مسکونیِ سازماندهیِ سُلبِ حاکم بر مدل فوردیستْ تیلوریست است که در آن
کارگران از محیط بومی خود ریشه کن شده و به دلیل اتوماسیون خط مونتاژ، به عنوان نیروی
کار خالص و فاقد مهارت خاص در نظر گرفته می شوند. ثابت شده است که سیستم دومینو به
لطف عمومیت و سازگاری فوق العاده ای که دارد، تا بعدِ عصر صنعتی نیز موثر باقی می
ماند. در مدل دومینو، انعطاف پذیری نه تنها یک کیفیت مثبت است بلکه یک آپارتوسِ
اساسی در مهندسیِ اجتماعی هم هست که توسعه ی اقتصادیِ شهرک هایِ خودجوش را از فاوِلاهای برزیل تا گچکندوی (خانه های یک شبه)
ترکیه، کنترل می کند.
اولا اینکه دومینو از نیرویِ کارِ غیررسمی
و ارزان بهره می برد و این سیستم بر اساس مواد اولیه تولید شده در صنعت کار می کند
که سود را به شرکت های بزرگ تر می رساند. ثانیاً فراتر از شعارهای ارائه خانه به
همه، این آپاراتوس بعضاً به طور مصنوعی بخش ساخت و ساز را تقویت می کند، بخشی که
دامنه جدیدی از بنگاه های کوچک را می آفریند. به این ترتیب، با ایجاد طبقه ای از
صاحبانِ خانه و کارآفرینانِ خرد، امکان ناآرامی های اجتماعی لایه هایی مهار می شود
که اگرچه از نظر اقتصادی دارای امتیاز نیستند اما نسبت به کرپراتیسم
(بنگاه مداری)، اشتراک و مطالبه برابری اجتماعی، بدبین هستند.
علی رغم آنچه لوکوربوزیه امیدوار بود، سابجکتیویته ی دومینو منجر به تلاشی مشترک
برای ساختنِ محیطِ خوانای شهری نشد، بلکه بیشتر به افسانه خودْکارآفرینی منجر گردید.
اگر این نتیجه غالباً به دلیل فقرِ چنین تحولاتی تیره و تار شود، یکی از بهترین
تصاویر این پدیده شاید پلی کاتویکیای یونان باشد که برعکسِ دومینو، به طور خاصی به
طبقه متوسط می پردازد و تأثیر عمده ای در توسعه یونان پس از جنگ داشت.
پلی کاتویکیا
پلی کاتویکیا در اصل در دهه 1930 به
عنوان یک آپارتمان چند طبقه، برای طبقه بورژوای
آتن متصور می شد. تکثیر این تیپ ساختمان توسط دولت در قالب یک آیین نامه عمومی
ساختمان و یک قانون املاکی حمایت می شد که به طور مستقیم منطق اساسیِ پشتِ معماریِ
پلی کاتویکیا را می سازد. این قانون به صاحبان زمین اجازه می داد تا زمین قابل
ساخت خود را در ازای فضای داخلی ساخته شده، بدون پرداخت مالیات مبادله کنند. هدف دیگر
پلی کاتویکیا که توسط دولت تبلیغ می شد، پیشبرد دانش ساخت و سازِ محلی به سمت یک سیستمِ
منسجم و در عین حال انعطاف پذیر از تکنیک های ساختمانی، مصالح، جزئیات و طرح های سازه
ای بود. مانند مدل دومینو، این سیستم راه حل های پیشرفته صنعتی را با کار دستی کم
مهارت ترکیب کرده است. به واسطه ی آپاراتوسِ پلی کاتویکیا، پروژه شهر دیگر از طریق
برنامه ریزی اصلی از بالا به پایین پیشرفت نمی کرد، بلکه از طریق تولید چارچوب های
انتزاعی بود که در پِرَکتیسِی این خودسازی از پایین به بالا تحقق می یافت.
این منطق ساختمانی با بازسازی های
پساجنگِ آتن گسترش یافت. یونان پس از جنگ جهانی دوم، وارد جنگِ خونین داخلی شد که
با شکست نیروهای کمونیست پایان یافت. دولت "دموکراتیک" جدید، طرحی را
برای تعدیل ظرفیت های شورشیِ طبقه کارگر ارائه داد. جلوگیری از تجمع های بزرگِ
صنعتی و تشویق اقتصادِ ساخت و ساز های کوچکْ مقیاس به منظور تکه تکه شدن و در نتیجه
کنترل جمعیت، یک مسئله اساسی بود.
با پیشبرد سیستم ساخت و سازِ کوچکْ مقیاسِ پلی
کاتویکیا، بازسازی کشور و در نتیجه بهبود اقتصادیِ حاصل از آن، با حداقل دخالت
دولت ارتقا یافت. به این ترتیب افزایش نیازهای مسکن بدون برنامه ای رفاهی تأمین می
شد، در حالی که بخش زیادی از مردم به سمت مالکیت خصوصی هدایت می شدند. فرمِ عمومی
پلی کاتویکیا قادر بود همه طبقات اجتماع را به
خود جذب کند و اجازه هر نوعی از پرکردن فضا را می داد،
بنابراین برای تبدیل به انواع تراکم شهری بسیار مناسب بود.
از دهه 1950 تا همین اواخر، صنعت
ساختمان، سرمایه اصلی اقتصاد یونان بود. به این ترتیب پلی کاتویکیا شهر را به یک
کارخانه عظیم تبدیل کرده بود، شهر به عنوان کارخانه ای برای خود. توسعه عظیم این
روند ساخت و ساز، سوژه ای از طبقه متوسط را تولید کرد که همزمان مالک، تولید کننده
و مصرف کننده فضا بود. درست قبل از بحران های اقتصادی، یونان 6/84 درصد از جمعیت اش
را صاحب خانه ها داشتند که از قضا دومین رتبه ارزشمند را در اروپا پس از اسپانیا داشت.
پلی کاتویکیا علی رغم خاستگاهِ سیاسیِ بحث برانگیزی که داشت، اغلب به عنوان یک
آزمایش موفق در ساخت و سازِ غیررسمی و منعطف مسکونیِ از پایین به بالا شناخته شده
است. با این حال، اجرای آن ذهنیتی مبتنی بر فردگرایی افراطی را ایجاد کرد که در آن
خانوار خود منبع احتکارِ اقتصادی است. این دقیقاً همان ذهنیتی است که تحت فشار های
بحران اقتصادی از سال 2008 یونان را تحت تأثیر قرار داده است.
اگر با آغاز جنگ سرد،
یونان مجبور به توسعه یک برنامه رادیکال آشوب ناک می شد که تقسیم اجتماعی عمدی طبقات کارگر خود را گسترش می داد، طبق
بحران اقتصادی کنونی، این تقسیمات و قطعه قطعه شدن بسیار مشکل ساز می شد زیرا مالکیت
خصوصی در شرایط رکود اقتصادی که ارزش املاک به طرز چشمگیری کاهش می یابد ، زمینه
ای ناامن می ساخت.
در همان زمان معماری پلی کاتویکیا با
مقیاس کوچک اش و کمبود فضاهای جمعی اش، یک آداب و رسوم شهری را که در فردگرایی
افراطی غرق شده، ایجاد کرد و هنوز اگر سیاست های یونان پس از جنگ از طریق این آرکی
تایپِ معماری پیش رفته باشد، دقیقاً با تغییر این آرکی تایپ می توان بدون آنکه
مجدداً به یک طرح جامع پرداخت، اصلاحات کلانْ مقیاس را در شهر انجام داد.
پیش فرض
مهم این اصلاحات این است که نشان دهد چگونه علی رغم تکه تکه شدن شهری، پلی کاتویکیا
به عنوان یک زبان معماری، در نهایتِ رادیکال بودنش، خود را به عنوان یک سیستم ساخت
و ساز مشترک و در نتیجه جمعی نشان می دهد. هدف اساسی این اصلاح، غلبه بر چندپارگی
ناشی از کاربرد این نوع ساختمان، با تلاش برای بازسازی آرایش هایِ جمعیِ شهری است.
پروژه ای برای آتن
در دوران بحران مالی و شهری ای که آتن
از سال 2008 در حال گذراندن آن است، در انستیتوی بِرلاخه طرحی را آغاز کردند که از
ارزیابیِ انتقادیِ پروتکلِ پلی کاتویکیا و سابجکتیویته ای که تولید کرده، آغاز شد.
هم منطق اقتصادی و هم عملکرد اجتماعیِ شرایطِ شهریِ ایجاد شده توسط پلی کاتویکیا، محدودیت
های خود را نشان می دهد.
وضعیت فاجعه بار کنونی، تجدیدنظر در مورد این مدل را به امری
ضروری بدل کرده است. با استفاده از این پروژه، ما قصد داریم ماهیت عمومی پلی کاتوکیا
را آشکار کنیم تا معماری شهر را فراتر از فقط خانه های تک واحده احیا کنیم. ما به
جای یک طرح جامع، کاتالوگی از اقدامات معماری را پیشنهاد می دهیم که هدف آنها
اتصال این خانه های پراکنده به فرم های جمعیِ منسجم و یکپارچه است. این فرم ها
شمال حیاط، بلوکِ خانه، خیابان و جمعی ترین لایه شهر، یعنی طبقه همکف است. بنابراین
انعطاف پذیری و گشودگی پلی کاتویکیا، خلافِ سناریویی که برای آن ساخته شده است،
دستکاری می شود.
در حالی که رویکرد دومینو، صاحب خانه های انفرادی را تشویق می کند
تا به یک کارآفرینِ مستقل تبدیل شود و بخشی از اسکلت خود را سازماندهی و پر کنند،
فرمهایی که ما پیشنهاد می کنیم همه حاوی نوعی میلِ جمعی و همکاری گروهی است. حیاط،
بلوکِ خانه، خیابان و طبقه همکف به فیگورهایی تبدیل می شوند که می توان آن هارا از
پلی کاتوکیا نجات داد. پیشنهاد ما این فیگور ها را به آرکی تایپ های معمارانه یِ متمایزی
تبدیل می کند.
به طور متناقضی، تکرار و ناپیوستگی دو
ویژگی مشخص آتنِ معاصر است: در مقیاس بزرگ، شهرسازیِ آتن تکراری و همگن است، یعنی
فاقد سلسله مراتب، فضای عمومی و آناتومی مشخص. در حالی که اگر به مقیاسِ معماری
نگاه کنیم، از معماری، هر بلوک شهری به روشی پراکنده و آشفته ساخته شده است. آرکی
تایپ هایی که ما پیشنهاد می دهیم بخشی از دستور زبان هر شهر مدیترانه ای است اما
آنها امروزه در آتن قابل خواندن نیستند: حیاط ها توسط نرده ها تقسیم می شوند.
بلوک
های شهر بدون منطق ساخته شده اند زیرا املاک بیش از حد پراکنده اند. خیابانها و
طبقات زیرین شهر گرفتار هزاران تلاش ناموفق و ناپیوسته در ساخت راهرو هایی اند که
در نهایت به پاکت های ناخوشایندِ فضایی تبدیل می شوند تا به فضاهای اجتماعی. آرکی
تایپ های ما برای بازسازی فضاهایی که می توانند مشترک باشند، نگاهی دوباره را
به نقطه قوت این فیگور های پایه پیشنهاد
می کنند.
آرکی تایپ های راهرو و سکو، بر اساس به اشتراک گذاریِ فضا شکل گرفته اند
تا به منظور بازپس گیری فضایِ حائلِ باقیمانده در شهرعمل کنند و امکانات فیزیکی و
زبانی را برای یک "عمومیت" معمارانه آشکار سازند. سایر پیشنهادها بر
لزوم درج آرایشهای فضایی جدید متمرکز اند، زیرا در آتن فضای کار، تولید و تعامل،
اغلب در اختیار آپارتمانهای بورژوازی قرار می گیرد که دیگر با نیاز کاربران مطابقت
ندارند. این دستور زبان پیشنهادی، فراتر از دستکاری اشکال موجود از طریق تخریب و الحاقِ
محلی سازی شده ها، آرکی تایپی را ارائه می دهد که به طور مستقیم پلی کاتوکیا را به
عنوان یک مدل ساختاری به چالش می کشد. اسکلت دومینو را می توان بعنوان چارچوبی که
فعالیتهای مختلف تولیدی و اجتماعی در آن اتفاق می افتد، مورد بازبینی قرار داد.
آرکی تایپ هایی مثل راهرو، سکو، ایوان،
سقف، حجره، تماشاخانه و دیوار به عنوان پروژه های مشخص یا به عنوان بخشهایی از یک
طرح بزرگْ مقیاس نیستند: آنها نمونه هایی از چگونگی امکانِ کنش بر زمینه موجود را
نشان می دهند. این نمونه ها اصولی و هنجاری نیستند: اصول آنها بسته به زمینه در
انواع مختلفی از اندازه ها، اشکال و کاراکترها قابل استفاده است.
آنها کنش های
پارادایمی هستند که می توانند واکنش های مختلفی را برانگیخته و در رفتارهای پیش بینی
نشده تکامل یابند. با همین حساب، آنها به عنوان اصول یونیورسالِ دیاگرامی توسعه نیافته
اند: آنها به عنوان قطعات دقیق و سختِ معماری ارائه می شوند، زیرا که این نمونه ها
با کنشگری و تاثیرگذاری، کار می کنند، نه با تعیینِ قوانینی انتزاعی. ایده ی بازسازیِ
آناتومیِ شهر توسطِ این نمونه ها، کاملاً با منطقِ طرحِ جامع مخالف است. تکثیرِ این
نمونه ها با افزودن فضای سبز، گالری ها، پرومنادها و اتاقهای زیر شیروانی، از طریق
معماری و خلق فضا آتن را تغییر می دهد.
این شهر جدید، آتنِ دیگری نخواهد بود
بلکه آتنی خواهد بود که در زیر هرج و مرجِ یک تحول ظاهرا غیررسمی پنهان شده است که
در واقع یکی از خشن ترین پروژه های زیستْ سیاسیِ قرن گذشته بوده است. اختلافات
ظاهری فردی که به بورژوازی شکوفا در یونان این احساس را می داد که سبک زندگی منحصر
به فردی دارند، در نهایت به عنوان یک محیط کاملاً وحشتناک و یکنواخت تبدیل شد. امید
این پروژه این است که از طریق اشتراک و نه تکه تکه شدن، بتوانیم به جای تمجید از
اصالت جعلی پر کردنی آنها، از طریق افشای اسکلت های پلی کاتویکیا در اصالت آنها، تنوع
فضایی واقعی را بدست آوریم و یک شهر قابل سکونت و سرراست تر ظاهر شود.