آندرئا برانزی در سازه ای برای اوقات فراغت بر
آزادسازی فرد تاکید می گذارد، از این منظر این پروژه نه به عنوان پیش درامدی برای
پروژه هایی همچون مرکز پمپیدوی رنزو پیانو و ریچارد راجرز (1977) و شهرِ فوریِ
آرشیگرام (اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70) بلکه بیشتر به مثابه ماشینی معمارانه در
نظر می اید که فرد را به لحاظ اندیشگانی در خود مستغرق می سازد و به سوی نوعی از
هذیانْ زدگی می راند.
این پروژه ی برانزی از بعد مفهومی و طراحی به
سوی "اَبَرْمعماری" متبلور و به نمایش درامده در پیستویا (1966) و مُدنا
(1967) جهت می گیرد. برانزی در قامت رهبر آرکیزوم، در همراهی با گروه سوپراستودیو
به کاوش بر امکانات معماری ای برخاستند که مقرر می شد تا تضادها را تشدید
نماید.
ان ها در معرفی نمایشگاه اَبَرْمعماری را:"معماریِ ابرْتولید، ابرْمصرف،
اَبَرْمارکت، ابرْمن، اَبَرْالقا کننده ی مصرف و معماری بنزین با اکتان بالا"
می خوانند . . . "اَبَرْمعماری منطق تولید و مصرف را می پذیرد و تلاشش را بر
شفاف سازی این منطق موکد می سازد".
ترکیب تولید و مصرف در جهت نقد یک سیستم مشابه بزرگْ و اساسی ترین آورده ی اَبَرْمعماری
برای گفتمان معماری و تاریخنگاری معاصر معماری است، ایده ی آندرئا برانزی اولین
گام حیاتیِ مهم در توسعه این استراتژی است، استراتژی ای که جریان معماری رادیکال ایتالیا
به طور کلی و آرکیزوم به صورت مشخص در پروژه های بعدی شان نیز بدان پرداختند.
پروژه ی سازه ای برای اوقات فراغت بیش از انکه یک آیکون پاپ در حوزه ی معماری باشد
ایده ی فضا به مثابه مکان استفاده و آفرینش آزاد را به مثابه آلترناتیوی برای معماری
به مثابه جایِ طراحی در نظر می آورد، خود برانزی هم بعدها حین نوشتن از معماری
رادیکال می نویسد: "معماری آینده نه از دل کنش انتزاعی طراحی بلکه از دل فرم
متفاوتِ استفاده برمی خیزد. . . معماری کردن به کنش بیان آزاد بدل می شود، درست
همانگونه که عشق بازی صرفا معطوف به بچه آوری نیست، بلکه نوعی مفاهمه است که از
طریق سکس حادث می شود".