هر سال واشنگتن دیسی میزبان نشستهای بهارهی صندوق
جهانی پول و بانک جهانی است. اما ماه گذشته، کریستالینا جورجیِوا Kristalina
Georgieva از طریق ویدئو برای همکارانش سخنرانی کرد.
او اعلام کرد که جهان با "بحرانی بیسابقه" مواجه است.
برای اولین بار از زمان تاریخنگاری وقایع، اقتصاد تمام جهان رو به
انقباض است، و کشورهای غنی و فقیر هم از این نظر با یکدیگر تفاوت ندارند.
اما فقط تأثیر آنیِ ماجرا نیست که این بحران اقتصادی را بیسابقه میکند
بلکه منشأ آن نیز چنین است. سال 2008 نیست که سقوط بانکداری در شمال اقیانوس اطلس
منشأ بحران باشد. مانند دههی 1930 هم نیست که زلزلهای بوده باشد بر گسلهای
بهجامانده از جنگ جهانی اول. وضعیت اضطراری کووید-19 در سال 2020 نتیجهی تلاش جهانی برای محدود کردن یک بیماری
ناشناخته و کشنده است. هم نشانهای است اعجابانگیز از قدرت
جمعیِ ما برای متوقف ساختن اقتصاد و هم هشداری است تکاندهنده که مهار طبیعت، امری
که زندگی مدرن به آن وابسته است، بسیار شکنندهتر از آن است که میپنداریم.
آنچه ما در حال تجربهاش هستیم اولین بحران اقتصادی عصر "آنتروپوسن"
است. [این اصطلاح به معنای عصر انسان و حاکی از آن است که فعالیتهای بشر آغاز
دوران زمینشناختیِ جدیدی را رقم زده است م.]
این دورانی است که تأثیر فعالیتهای بشر بر طبیعت به شکلهایی فاجعهبار
و پیشبینیناپذیر گریبانگیر خودمان شده است. عصر آنتروپوسن احتمالاً از سال 1945
شروع شد اما اکنون در سال 2020 با اولین پیامد آن روبهرو شدهایم که کل اقتصاد ما
را بیثبات و به ما خاطرنشان کرده است که این مشکل چقدر فراگیر و اضطراری
است.
در حالی که تاریخنگاریِ اضطرار اقلیمی بر حسب سال شمرده میشود،
کووید-19 فقط در چند هفته جهان را فرا گرفت. شوک این موضوع عمیق است. این بیماری
با زیر سؤال بردن چیرگیِ ما بر مرگ و زندگی، بنیان روانشناختی ما در مورد نظم
اجتماعی و اقتصادی را به لرزه درآورده است. پرسشهای بنیادینی دربارهی اولویتها
مطرح شده و اصول بحث را به هم ریخته است. نه در دههی 1930 و نه حتی بعد از سال
2008 هیچگاه این پرسش مطرح نبود که آیا برگرداندن مردم به مشاغلشان
کارِ درستی است یا نه.
تأکید بر ماهیت تکاندهندهی کووید-19 به این معنی نیست که مشکلاتی که در
پی بحران اقتصادی سال 2008 رخ داد اکنون دیگر دست از سر ما برداشته است.
وقتی همهگیری در ماه مارس 2020 بالا گرفت، شکنندگیِ بازارهای مالی بسیار
واضح بود. اگر قرنطینه رکودی بلندمدت در پی داشته باشد، که احتمال آن بسیار زیاد
است، بانکها خسارتهای سنگینی خواهند دید.
افزون بر این، تمرکز بر منحصربهفرد بودن شوک کووید به معنای این نیست
که تنش ژئوپلتیک بین آمریکا و چین دیگر اهمیتی ندارد. برعکس! درگیریِ آمریکا و چین
آیندهی نامعلومی را برای اقتصاد جهان رقم زده است و این موضوع هر روز با بالا
گرفتن دعوای سیاسی بر سر این ویروس نگرانکنندهتر میشود.
اما نکتهی مهم این است که ثبات اقتصادی و
ژئوپلتیکی اکنون با چالشی درهمتنیده شده است که به قول امانوئل مکرون، رئیسجمهور
فرانسه، انسانشناختی است: باید میان فعالیت اقتصادی و مرگ توازنی ایجاد
کرد. یک جهش ژنتیکیِ اتفاقی که در زودپز زیستمحیطیِ چین رخ داد توانایی
همهی ما برای زندگی روزمره را به خطر انداخته است. نسخهی بدخیمی است از اثر
پروانهای. شاید بتوان گفت اثر خفاشی.
کووید-19 جهان را دربرگرفته و تاریخنگاری
پیشرفت را بر هم زده است. بیمارستانهای پیشرفته در چین، ایتالیا و آمریکا مایهی
ناامیدی شدند و به نهادهایی آشوبزده و ناکارآمد تقلیل یافتند.
پرستاران در نیویورک مجبور شدند تا کیسههای زباله به دور خود بپیچند.
ماسکهای صورت با چرخخیاطیهای دستی دوخته و مردگان
در تریلیهای سردخانهدار تلنبار شدند.
باید با این امکان کنار بیاییم که شاید ما در زنگ
تفریحی اغواکننده میزیستیم. در سدهی پس از آنفلوانزای اسپانیایی در 1919-1918،
جهانیسازی و رشد دولتهای رفاه در حالی رخ داد که با بیماریهای
تقریباً خوشخیمی روبهرو بودیم. به یمن پیشرفت در زمینههای
تغذیه، بهداشت، مسکن، سلامت عمومی، داروسازی و پزشکی پیشرفته ما شاهد رشد چشمگیری
در امید به زندگی و طول عمر انسانها بودهایم.
چیرگی بر آبله در سال 1977 بسیار نمادین بود. این حس که بیماریهای عفونی
چیزی مربوط به گذشتهاند به ما احساس امنیت میداد. اکنون با کووید-19
بهای این امنیت بسیار بالا رفته است. در چرخشی عجیب، اقتصادهای پیشرفته ناگهان خود
را درگیر دوگانگیهای پیچیدهای دیدند که معمولاً کشورهای فقیر
با آنها روبهرو بودند. ما اکنون ابزار لازم را نداریم. در جهان فقرا، نتیجهی هر
روزه این است که بچهها عقب میمانند و خانوادهها به
فلاکت میافتند. میلیونها نفر به علت کمبود امکانات درمانی میمیرند.
کووید-19 اندکی از طعم این اتفاقات را به دنیای ثروتمند چشاند.
نمیتوانیم ادعا کنیم که به ما هشدار
داده نشده بود. از زمان گزارش معروفِ "محدودیتهای توسعه" که
در سال 1972 توسط اتاق فکرِ "باشگاه رم" منتشر شد، متخصصین همواره به ما
گوشزد کردهاند که نیروهای طبیعی میتوانند مسیر پیروزمندانهی
رشد اقتصادی را متوقف کنند. در پی شوکهای نفتی دههی هفتاد کاهش منابع
همیشه نگرانی بزرگی بود. در دههی هشتاد بحران اقلیمی پیشی گرفت. و در همان زمان
شوک اچآیوی/ایدز ما را از نوع دیگری از واکنش طبیعت آگاه کرد:
تهدید "بیماریهای عفونی نوین"، بهویژه آنهایی که خاستگاهشان
جهشی از حیوان به انسان بوده است.
از کنفرانس سال 1989 در دانشگاه راکفلر به طور
مکرر گفتهاند که این امر اتفاقی نیست بلکه نتیجهی اقدام بیوقفهی بشر
در وارد کردن حیات حیوانی در چرخهی غذاییاش است. اچآیوی/ایدز،
سارس، آنفلوانزای مرغی، آنفلوانزای خوکی و مرس همگی به این ولع خطرناک ربط دارند.
درست مانند بحران اقلیمی، بیماریهای همهگیر نیز اتفاقاتی صرفاً طبیعی نیستند.
نیروی محرکهی آنها خاستگاهی انسانی دارد.
مضامین این تحلیل بسیار رادیکال است. اما پزشکان و
همهگیریشناسانی که آنها را مطرح میکنند انقلابی نیستند.
آنها همواره خواهان ایجاد نوعی زیرساخت جهانی برای سلامت عمومی بودهاند
که با خطرات جهانیشدن همخوان باشد. اگر بخواهیم همچنان گلههای
بزرگی از دام داشته باشیم و در عین حال بیش از پیش به آخرین منابع حیات وحش
تجاوز کنیم؛ اگر بخواهیم در اَبَرشهرها جمع شویم و بیش از پیش سفر کنیم، باید
بدانیم که همیشه با خطرات ویروسی روبهرو خواهیم بود.
اگر بخواهیم از بحرانها جلوگیری کنیم باید در تحقیق، نظارت، سلامت عمومی
پایه، و در تولید و ذخیرهی واکسن و تجهیزات بیمارستانی سرمایهگذاری
کنیم. چنین چیزی مستلزم هماهنگیِ سیاسی چشمگیر و سرمایه است. اما همیشه
مشخص بوده است که این سرمایه و تلاش ثمرات عظیمی خواهد داشت. آنفلوانزای
همهگیر سال 1918 که گمان میرود جان 50 میلیون نفر را گرفته
باشد توقع ما را بالا برد. همیشه میدانستیم که اگر همهگیریِ
بزرگی رخ دهد که نیازمند قرنطینهسازی باشد، هزینههای آن به
تریلیونها دلار خواهد رسید.
بحران اقلیمی به ما نشان داد که چه چیزی جلوی عکسالعمل
کافی را میگیرد. سوختهای فسیلی برای روش زندگی ما حیاتی هستند. انکار
بحران اقلیمی منافع تجاری بالایی به همراه دارد. منافع استراتژیک آمریکا، عربستان
سعودی و روسیه همگی در نفت جمع شدهاند. کربنزدایی امری گران و
به لحاظ تکنیکی پیچیده است که مزایای پراکندهی آن فقط در بلندمدت به دست میآیند.
در مورد سیاستگذاریهای سلامت عمومی هم
رقابتهای بوروکراتیکی بین سازمانهای ملی و بینالمللی وجود
دارد. نگرش متخصصان جنگطلب و زیستپزشکیِ بشردوستانه به امر امنیت سلامت
جهانی متفاوت است. صنعت داروسازی تا سودی در میان نباشد اقدام به سرمایهگذاری
در داروها نمیکند. بیمارستانها که همیشه به بودجه توجه دارند
به دنبال کاهش هزینهها برای تختهایشان هستند.
اما
اینها در مقایسه با خطرات موجود بسیار کوچک به نظر میرسند. هر
چند میتوان خیلی منطقی این بحث را مطرح کرد که ساختارهای عظیمی مانند
نظام سرمایهداری و ژئوپولتیک مانع از پاسخگویی مناسب به بحران اقلیمی شدهاند
اما در مورد کووید-19 نمیتوان چنین گفت.
تخمین زدهاند که هزینهی واکسیناسیون همهی مردم دنیا تقریباً 20 میلیارد دلار
است. این مبلغ معادل چیزی حدود دو ساعت "جیدیپی" یا
همان تولید ناخالص ملیِ کل جهان است که کسر کوچکی از تریلیونها دلار
خسارتی است که این بحران در پی داشته است. این واقعیت را که به این ویروس اجازه
داده شد به بحرانی جهانی بدل شود نمیتوان با اشاره به منافع متضاد
کشورها توضیح داد. در درجهی اول، این بحران حاکی از ناکامی در کشورداری بوده است.
چون هزینههای این کار نسبتاً کم و خطرات
آن بسیار زیاد است، تقریباً همهی کشورهای مهم برنامههایی برای مقابله
با همهگیریها داشتند. اما هیچکدام به اندازهای که
الان آرزویش را داریم کارآمد نبودند. با وجود این، در جاهایی مثل آلمان، کرهی
جنوبی و تایوان این برنامهها موفقیتآمیز بود. حالا مشخص شده که داشتن
برنامه، عمل کردن به آن و انجام درست امور پایهای بسیار مهم است.
واکنش به بحران
اقلیمی منوط به چالشی هولناک یعنی کاستن از آهنگ رشد کل سیستم است. آنچه کووید-19
به ما میآموزد این است که تنها تصویر کلی مهم نیست. نظام جهانیِ ما چنان
در هم تنیده است که ناکامیهای کوچک در کشورداری در چند گرهی حیاتی همهی
ساکنان این سیاره را تحت تأثیر قرار میدهد.
نکتهی مهم در مورد کووید-19 این بود که به ما
فهماند که آنتروپوسن چه خطراتی دارد. تعطیلی و قرنطینه اقدامی صرفاً دولتی و از
بالا به پایین نبود. بلکه خود ما مردم به صورت جمعی تصمیم گرفتیم تا در پاسخ به این
تهدید حتی در مواردی پیش از دولتها دست به کار شویم. انعکاس این امر در
بازارهای مالی بسیار چشمگیر بود زیرا در اقدامی جهانی و سریع سعی کردند تا از خود
محافظت کنند. در پی این اقدام ابتدا بانکهای مرکزی و سپس پارلمانها
و دولتها دست به کار شدند. مشخص شد که میتوان اقتصاد جهان را
متوقف کرد.
اما حالا با مسئولیت عظیم بازگشایی آن روبهرو هستیم. اگر حرف جورجیوا دربارهی بیسابقه
بودن این بحران درست باشد، این امر در مورد بازگشایی نیز صدق خواهد کرد. گزینههای
روبهرو بسیار خطیرند. از یک طرف با خطرات پزشکیِ عظیم مواجهایم و از طرف دیگر با
بحرانی فاجعهبار در اقتصاد. چگونه میتوان توازن برقرار کرد؟
شاید وسوسه شویم که چنین انتخابی را رد کنیم و آن را ناممکن یا غلط بخوانیم. اما
چنین حرفی نه تنها نادرست است بلکه این واقعیت را نادیده میگیرد که در شرایط عادی
مدام در حال برقراری توازن میان مرگ و زندگی هستیم. حتی در ثروتمندترین
جوامع هم تصمیماتی گرفته میشود که مشوقشان امور مالی است و
پیامد این تصمیمها احتمالات مربوط به مرگ و میر بر اثر حوادث محیط کار،
آلودگی، تصادف خودرو، سرمایهی بیمارستانها، خرید دارو، و بیمهی سلامت
را تعیین میکند.
اما قبلاً هرگز سؤالی به این روشنی در مقابل همهی
کشورها قرار نگرفته بود. پیشبینی نتیجهاش قطعی است. آمریکا اکنون در
مسیر سقوط قرار گرفته است. ایالتهای جمهوریخواه جنوبی مانند
جورجیا بدون وجود آزمایشات کافی یا شواهد پزشکی به کار خود ادامه میدهند.
شبهنظامیانی که مشوقی جز خود رئیسجمهور نداشتند اقدام به
اشغال مجلس میشیگان کردند و خواستار برچیده شدن قرنطینه شدند. در همین حال در
آلمان، آنگلا مرکل جایگاه خود را در حوزهی یورو با سرکوب هرگونه بحثی بازپس گرفت.
او تأکید میکرد که اکنون زمان "بحث بر سرِ بازگشایی" نیست. بار دیگر سیاست
مارگارت تاچر مبنی بر اینکه "گزینهی دیگری وجود ندارد" در دستور کار
روز قرار گرفت.
تنها معجزه فقط میتواند راهحلی
پزشکی باشد ــ تستهای آنتیبادی، درمانهای مؤثر، یا
یک واکسن. پنج سال طول کشید تا واکسن ایبولا کشف شود. هر چند منابع بسیار عظیمتری
برای مشکل کنونی اختصاص یافتهاند اما وضعیت فعلی را نباید با روال عادی
اشتباه گرفت. ما تا به حال واکسن موفقی برای کرونا نساختهایم. ما به علم
عادی دلبستهایم تا در جنگی مدرن به "معجزهای علمی"
دست بیابد. حتی اگر در بهترین حالت، واکسنی در سال 2021 تولید شود، باز هم نمیتوانیم
از منطق خطر در جامعه بگریزیم. اکنون میدانیم که با چگونه تهدیدی روبهرو
هستیم. میدانیم که بخش بزرگی از 2020 را از دست دادیم. حالا چگونه باید
ادامه دهیم؟
راهحل مشخص عبارت است از سرمایهگذاری
در بهداشت عمومیِ جهانی آن هم به نحوی که متخصصان از دههی نود میلادی خواهان آن
بودهاند. موانع تجاری و سیاسیای در این راه وجود خواهد داشت.
چین و آمریکا با هم سرشاخ شدهاند و به نظر میرسد که مصمماند
تا این بیماری همهگیر را سیاسی کنند. علاوه بر این، سایهی هزینهی گزاف این
بحران بر سر ما باقی خواهد ماند. بدهیهای کلان احتمالاً منجر به
مذاکراتی دربارهی ریاضت اقتصادی خواهد شد.
از دههی نود سیاستگذاریهای اقتصادیِ بازارمحور در بخش دولتی سبب تضعیف
نظامهای سلامت در سراسر جهان شدهاند. در نهایت سیاست بسیار
قاطع خواهد بود، شش ماهِ گذشته شکستهای شدیدی برای جناح چپ در هر دو سوی
اقیانوس اطلس به همراه داشته است. فحوای سیاسیِ این بحران تا کنون محافظهکاری
و ملیگرایی بوده است.
در برخورد با این بحران، بولسونارو و ترامپ به
افرادی مضحک تبدیل شدهاند. اما واکنش آنها حاکی از خواست بنیادین عمیق
برای انکار عظمت این شوک است. کیست که دلش نخواهد فکر کند که این فقط آنفلوانزایی
ساده بوده است؟ با توجه به این وسوسه، آنچه باید با آن مبارزه کنیم نه این
انکارهای علنی بلکه گزینهی آرامشبخش دیگری است: اینکه کووید-19، گردبادهای بیسابقه
و آتشسوزیهای عظیم سال 2019 را حوادثی اتفاقی در طبیعت قلمداد
کنیم.
چنین نگاهی هر چند آرامبخش و در کوتاهمدت برای اقتصاد مفید است
اما راه را برای بلایای بعدی باز میگذارد. اگر بپذیریم که کووید-19
بلایی بیسابقه بوده است، در این صورت باید از این بترسیم که بلایای
مشابه بیشتری در راه باشد.