پروژه پلاسکوی نو بعد از چهار زمستان از آن
حادثه تلخ آماده بهرهبرداریست. بنای امروز پلاسکو چه نسبتی با معماری پیشین آن
دارد؟ آیا میتوان این اثر را یک اثر یادمانی دانست؟ طراحی پلاسکوی نو تا چه حد میتواند
برای کسبه خسارتدیده، کاربردی و مردمِ ترسیده از بناهای ناامن پایتخت، قابل
اعتماد باشد؟ اینها بخشی از سوالاتیست که کورش رفیعی، معمار، نقاش و طراح پلاسکوی
نو در این گفتگو به آن پاسخ میدهد. با او از روند طراحی پلاسکوی نو، چگونگی
برگزاری مسابقه معماری و روند ساخت این پروژه مهم به گفتگو نشستهایم:
ـ روندِ معماری و طراحی "پلاسکوی نو"
از چه زمانی آغاز شده بود و شما کی به این مسیر پیوستید؟
بعد از حادثه پلاسکو، در دو مرحله برای ساخت "پلاسکوی
نو" مسابقه معماری برگزار شد. مسابقه اول، جمعآوری ایده بود که من در آن
شرکت نکردم اما ایدهای داشتم و حتی یک ماکت مفهومی هم برای آن تهیه کرده بودم. بعد،
در دورِ دوم مسابقه که در واقع فراخوان مسابقه اصلی بود، ما همان ایده و کانسپت
اولیه را توسعه دادیم و برای مسابقه اصلی ارائه کردیم. میدانید که در فراخوان
مسابقات معماری، برنامهای که قرار است ساختمان بر اساس آن معماری شود اعلام میشود.
برنامه فراخوان مسابقه پلاسکوی نو، طراحی 15 طبقه روی زمین بود که یک طبقه آن باید
به موزه شهدای آتشنشان اختصاص مییافت. این برنامه بر مبنای رای کمیسیون ماده 5 در
مورد بازسازی پلاسکو بود.
ـ و ایده و کانسپت شما برای پلاسکوی نو چه بود
که توانست نظر داوران را به خود جلب کند؟
برای طرحِ موضوع کانسپت باید چند نکته را در نظر داشت. اول
اینکه در برنامه ارائه شده توسط فراخوان، مشخص بود که طرح باید تمام برنامههای
ساختمان پیشین پلاسکو را در خود داشته باشد و این به آن معنی بود که ما باید در
این 15 طبقه -که قرار بود یک طبقه آن هم موزه باشد- تمام آن حدودا 300 فروشگاه از
بین رفته را به همان ترتیب و نظام قبلی طراحی کنیم و با این برنامه طبیعتا صد در
صد زمین هم اشغال میشد و عملا با یک جعبه مکعب مستطیل پُر مواجه بودیم. به عبارت
دیگر در حجم پلاسکوی نو هیچ فضای خالی برای ایدهپردازی باقی نمانده بود. این بود
که ما کانسپت کار خود را روی همان یک طبقه موزه متمرکز کردیم و آنرا به مثابه
فضای خالی تصور کردیم. منظور از "خالی"، این بود که انگار چیزی در این
میان غایب است. طرح پیشنهادی ما، خرد کردن و تکهتکه کردن این تکطبقهی موزه و
تبدیل آن به یک فضای خالیِ پلکانی بود. قسمت پایین این فرمِ خالیِ پلکانی به خیابان
جمهوری وصل میشد و همینطور بالا میرفت تا در طبقه پنجم به یک باغبام ختم شود.
این باغ در واقع پشتبام آن بخش از پلاسکو بود که در حادثه آسیبی ندیده بود و ما
در اینجا از آن به عنوان پاساژ پلاسکو یاد می کنیم. از طرفی این ارتباط از درون
پروژه نیز با اتصال ورودی پلاسکو نو به پاساژ 5 طبقه و در نهایت بافت شهریِ ضلع
شمالی مجموعه برقرار می شد. در واقع به این شیوه، شهر هم از بیرون و هم از درون به
قلب پلاسکو متصل میشد و تا قسمت شمالی مجموعه امتداد پیدا می کرد و در آخر، از آن
طرف در بافت شهری قسمت شمالی پلاسکو سر در می آورد. بنابراین با این موزه پلکانی و
آن ارتباط درونی در واقع ما از یک سو ارتباط شهر و پلاسکوی نو را بازتعریف میکردیم
و از سوی دیگر ارتباط بخش تازهساز پلاسکو (یعنی همان برج 15 طبقه) با پاساژ
پلاسکو که در آتش نسوخته بود به وجود میآمد.
ـ این همان ارتباطیست که پیش از حادثه هم میان
برج 15 طبقه پلاسکو و پاساژ 5 طبقه آن بود؟
از درون این ارتباط وجود داشت اما ارتباط بیرونی، ایده جدیدی
بود که به مجموعه اضافه میشد و هویت تازهای به پلاسکو می بخشید، با اینحال،
بعد از حادثه این ارتباط درونی هم میرفت که قطع شود چرا که مالباختگان پلاسکو دو
دسته شده بودند؛ عدهای که میخواستند پلاسکو به طور کامل نوسازی شود و گروه دوم
که مالکان پاساژ بودند و چون ساختمان آنها سالم مانده بود، انتظار داشتند که این قسمت
زودتر بازگشایی شود. بنابراین، این اختلاف یک نقطه بحرانی در روند شکلگیری پروژه
محسوب می شد و نیاز به یک ترفند معمارانه داشت.
ـ چرا؟
چون این بخش از فرآیند کار، به نوعی درگیر یک فضای احساسی شده
بود و باید در روند ساخت پروژه نوعی همراهی و همدلی میان این دو دسته به وجود میآمد،
یعنی هم پلاسکوی نو ساخته میشد و هم پاساژ پلاسکو به برج متصل میماند. بنابراین
با وجود آنکه کارفرما تنها متعهد شده بود برج را بسازد و ارتباط دو قسمت در دستور
کار نبود و حتی تصمیم بر قطع این ارتباط بود، از نظر ما این اتصال برای مجموعه
پلاسکو حیاتی بود و در طراحی، این نقطه را به شکلی طراحی کردیم تا قابلیت اتصال
مجدد برقرار باشد که در نهایت این اتفاق افتاد و جریان برقرار شد.
ـ طرح شما در رقابت با چند طرح در مسابقه به
پیروزی رسید؟
در مرحله اول مسابقه حدود 90 طرح به دبیرخانه رسیده بود. در
متنِ فرخوان مسابقه گفته بودند یکی از سه طرح برتر، اجازه ساخت خواهد گرفت که طرح ما
در این مسابقه دوم شد و در بین آن سه طرح قرار گرفت. با این وجود، وقتی که قرار شد یک طرح برای اجرا انتخاب شود نه
فقط سه طرح اول مسابقه، بلکه 10 طرح اول برای داوری مجدد وارد مراحل بعد شدند که
از این تعداد، در یک مرحله، هفت طرح، در مرحله دوم، پنج طرح و بعد از آن سه طرح، و
دو طرح و در نهایت طرح ما به عنوان طرح پلاسکوی نو از سوی کارفرما برای اجرا
پذیرفته شد.
ـ مسابقات معماری میتوانند اثری را به عنوان اثر برگزیده انتخاب کنند اما به رتبه
دوم مسابقه اجازه ساخت بدهند؟
به شرطی که در فراخوان مسابقه آمده باشد! در این فراخوان
این نکته قید شده بود که با یکی از سه طرح اول برای اجرا قرارداد بسته میشود.
ـ مسابقه مهمی هم برای معماری معاصر تهران بود،
چون بسیاری از معماران شناخته شده حال حاضر کشور در آن شرکت کرده بودند. نظر شما
راجع به طرح های دیگر چیست؟
معماران زیادی شرکت کرده بودند و طرح های جالبی هم ارائه
شده بود. در این رابطه لازم می دانم با توجه به کامنتهایی که در برخی از صفحات
مجازی می بینم توضیحاتی بدهم: اول اینکه "برنامه" مورد نظرِ مسابقه
همانطور که گفتم این بود که شما باید 15 طبقه را درکل زمین موجود طوری طراحی میکردید
که تمام مغازههای از دست رفته در جای خود و متناسب با مساحت و موقعیت قبلی خود قرار
گیرند. اگر قرار بود برنامه را بهم بزنیم، می شد انواعِ ایدههای بلندپروازانه و
هیجانانگیزی را ارائه داد. یک سری از طرح هایی که در مسابقه بودند قسمتی از
ساختمان را حذف کرده و به فضای شهری اختصاص داده بودند یا در زمین همسایه کنسول
کرده بودند یا پارکینگ اضافه کرده بودند. البته میتوان تصور کرد که این معماران دنبال
گرفتن پروژه نبودند و بیشتر این گونه طرح ها چیزی شبیه بیانه یا اعتراض به موضوع محسوب
میشود که در جای خود باارزش است و چه خوب که چنین طرح های در مسابقات ارائه شود.
اما توضیح من نه به معماران آن طرح ها که در پاسخ به تعدادی از کامنت هایی است که
در این خصوص در فضای مجازی مطرح می شود که مثلا چرا این طرح ها اجرا نشده اند. ما
در بسترِ همان محدودیت های تعریف شده، ایدهای مطرح کردیم و در نهایت پس از چند
مرحله داوری همان ایده هم برای اجرا انتخاب شد.
ـ بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی به عنوان
کارفرما در این پروژه چه نقشی ایفا کرد؟ آیا در پلاسکوی نو که امروز ساخته شده،
کارفرما دخالتی در فرم و اجرا داشته یا تنها به اجرای اثر برگزیده مسابقه اکتفا
کرد؟
در واقع کارفرما برای اینکه خود را از حاشیههای احتمالی که
در همان زمان هم ایجاد شده بود کنار بکشد، مسابقه معماری برگزار کرد و داوری
مسابقه را به هیئت داورانی خارج از حوزه خود و از طیف های مختلف واگذار کرد؛ چون
همانطور که اطلاع دارید طراحی این بنا در حال انجام بود و تا فاز یک هم پیش رفته
بود ولی با اعتراضاتی روبهرو شدکه در وهله اول از تعدادی از معماران برای یک
مسابقه محدود دعوت به عمل آورد و در آخر هم به این نتیجه رسیدند که طراحی پلاسکو
به مسابقه عمومی گذاشته شود. گرچه این اعتراضات همچنان ادامه دارد. یعنی هر کاری
هم بکنید بالاخره یه عده ای هستند که اعتراض کنند.
ـ طبیعتا هر مسابقهای برنده و بازندهای دارد.
اما بخشی از این نارضایتیها و اعتراضها نه از سوی بازندگان و یا حتی جامعه
معماران بلکه از سوی شهروندان عادی مطرح شده است. به نظر میرسد که افکار عمومی
مهمترین چالش بنیاد مستضعفان به عنوان کارفرمای پلاسکوی نو بوده. بالاخره افکار
عمومی از این حادثه به شدت متاثر شد، سوالات بیجوابی که در طول این سه سال با خود
همراه داشت هیچ پاسخی دریافت نکردند و خب در این مدت پلاسکوی نو جلوی چشمشان شروع
به قد کشیدن کرد و طبیعی ست که به بنا نگاه کنند و از خودشان بپرسند آیا این
ساختمان جواب آن همه سوال را در خود دارد؟ کارفرمایی که مشغلههای اقتصادی مهمتری
دارد، بیخطرترین تصمیم را برای جایگزینی یک ساختمان پانزده طبقه در مرکز شهر
گرفته است. بنابراین تصورم این است که اگر اعتراضی از سوی افکار عمومی به معماریِ
پلاسکوی نو وجود داشته باشد، نباید به صرفِ "دمکراتیک بودن" روند انتخاب
آن، بیجواب گذاشته شود؛ بالاخره به همان اندازه که میتوان این روند را دمکراتیک
تصور کرد میتوان آن را انداختن مسئولیت به دوش هیات داوران مسابقه هم دانست.
میدانید که معمولا نمای ساختمانهای در حال ساخت را می
پوشانند و تا زمان افتتاح از دیده ها پنهان می ماند. با این همه همانطور که گفتید،
ساختمان پلاسکوی نو از زمان پی تا بنا در معرض دید عموم بود و روزی نبود که من به
شخصه پیامهای مربوط و نامربوط نداشته باشم. ساختمانِ نیمهکاره حالت متروکه دارد
و حس خوبی به مخاطب منتقل نمی کند. پس از بهره برداری است که با حضور مردم، زنده
می شود و انرژی می گیرد. البته که به نظرم اعتراض و انتقاد یک مسئله طبیعی است و
چقدر خوب است که فضای انتقاد همیشه باز باشد. هر بنای دیگری هم به جای این ساخته
می شد انتقادات مربوط به خود را داشت. پلاسکوی نو یک جنبه اجتماعی مهم دارد و مردم
درباره آن صحبت می کنند، نظر می دهند و حتی ممکن است در فضای مجازی پرخاش کنند.
خصوصا درباره نمای پلاسکوی نو که در قلب پایتخت و در معرض نگاه عموم مردم است با
نظرات متعددی مواجه هستیم. در صفحه خود در فضای مجازی هم نظرات مثبت و منفی زیادی می
دیدم که برخی از آن نظرات منفی را دنبال کردم تا منشاء این اعتراضات را دریابم.
یکی از مساِئل موجود سطح سلیقه عمومی است. هنوز نماهای رومی و پر زرق و برق و
تزیینات، مورد پسند عموم مردم است و جاهایی مثل دبی قبله آمال آنهاست! شکی نیست که معماری برای مردم است اما معماری کردن به معنی
این نیست که صرفا سلیقه عمومی را رعایت کنیم. در این صورت نیازی به مسابقه هم نبود
و این راحت ترین کار برای یک معمار است. در واقع رصد کردن سلیقه عمومی و سوار شدن
بر موج آن، بیشتر از اینکه یک کار معمارانه باشد یک عمل تجاری محسوب می شود. رسالت
معمار در این خصوص می تواند ایجاد شکاف در شرایط موجود باشد، به طوری که مردم را
به فکر وادارد و به لایه های عمیق تری از ذهنیت انتزاعی رهنمون سازد.
ـ این تصور چقدر محقق شده به نظرتان؟
نمای پلاسکو نسبتا انتزاعی بوده و از هر گونه تزیینات و
ارجاعات شکلی به دور است، بنابراین واکنش عمومی را برمیانگیزد. ذهن ما عادت به
چیزهای آشنا دارد و از دیدن یک نمای صاف و ساده که عاری از پیشذهنیتهای ما باشد
به چالش می افتد. من همین جوی که ساختمان پلاسکوی نو در جامعه ایجاد کرده و نظرات
متعدد و حتی پرخاشگری ها را به فال نیک می گیرم و آن را نتیجه شوک ایجاد شده
قلمداد می کنم.
ـ آیا کسانی که به دیدن پلاسکوی نو میآیند
قرار است ردپایی از پلاسکوی قدیمی را در این گشت و گذار ببینند؟
پلاسکوی قدیم با تمام ملحقاتش به خصوص آن آبنماهای
نوستالژیک در آنجا حضور قدرتمندی دارد. قسمتی که ما طراحی کردیم در مقابل آن قرار
می گیرد و با آن کنتراست برقرار می کند. در اینجا ما با دو پلاسکو یا به عبارتی یک
پلاسکو دوگانه روبرو هستیم. به این ترتیب، قسمتی از پلاسکو که سالم مانده بود
اشاره به گذشته و قسمت جدید اشاره به آینده پلاسکو دارد.
ـ یادتان هست اولین اخباری که در مورد حادثه
آتش سوزی پلاسکو منتشر شد را؟ بگذارید سوالم را اینطور بپرسم، اولین برخورد شما با
حادثه فروریختن ساختمان پلاسکو چه بود؟
یادم هست که یک احساس ناامنی همگانی ایجاد شد. انگار چیزی
درون ما فروریخته باشد و آن چیز فقط یک ساختمان در خیابان جمهوری نبود. برای همین
است که یک دسته از کامنت ها مربوط به ایمنی بنا و نمای بسته آن است. در این خصوص
لازم است توضیح بدهم، علاوه بر این که کانسپت ما بر اساس همین خلاء و غیاب شکل
گرفت، به لحاظ فنی هم به کدهای مربوطه توجه ویژه ای شده است؛ مسیرهای خروج از
طبقات در چند حالت پیش بینی شده اند؛ طبقات زونبندی شده و در هر زون یک پله فرار
و یک آسانسور آتش نشان دیده شده که اینها در فضای امن قرار دارند. علاوه بر آن، یک
مسیر خروج از فضاهای امن به نمای ساختمان طراحی شده و نما در این قسمت ها قابل باز
شدن و در دسترس مستقیم آتش نشان ها از خیابان است.
ـ ایده اولیه نوسازی این ساختمان چطور؟ بعد از
فروکش کردن شوکی که حادثه داشت به فکر افتادید که طرحی برای ساختِ پلاسکوی نو مطرح
کنید؟
من از فکر کردن به این موضوع هم پرهیز داشتم. زیاد اهل ورود
به مسایل حاشیهدار نیستم. در آخرین زمانهای باقیمانده بود که تصمیم به شرکت در
مسابقه گرفتیم. بعد هم که طرح ما انتخاب شد به نوعی در عمل انجام شده قرار گرفتیم.
با شروع کار با مسایل بیشتری مواجه شدیم که انرژی زیادی از ما گرفت. عوامل کارفرما
زیاد بودند و در طول پروژه هم مرتب اضافه می شدند. کسبه هم بودند و افکار عمومی.
ـ خاطرم هست که در همین روزنامه شرق، پروندهای
درباره باید و نبایدهای نوسازی پلاسکو منتشر کردیم. البته آن زمان همه داغ بودند و
ایدههایی که مطرح شد، عموما آرمانی به نظر میرسیدند اما یک چیز را هنوز به یاد
دارم و آن این بود که قرار بود پلاسکوی نو یک یادمان باشد. پس لطفا بفرمایید که آیا
پلاسکوی نو یک یادمان است؟
قبل از هر چیز بهتر است تعریف درستی از واژه «یادمان»داشته
باشیم. پیشتر، یادمان برای توصیف بنای یادبود به کار می رفت اما در تعریف مدرن آن که
بوله در قرن هفدهم ارائه کرده، هر بنای عمومی یک یادمان است. کتابخانه، یادمان علم
است و شاپینگ مال، یادمانی برای خرید است و موزه، یادمان فرهنگ است. به این ترتیب،
پلاسکو به خودی خود یک یادمان است. اما ما حجم آن را در نهایت سادگی و خلوص طراحی
کردیم تا هیچ حرف اضافه ای به جز آن فضای تهی نداشته باشد. یادمانها عموما از
ترکیب حجمی- هندسی ساده و بدون تزیینات برخوردار هستند. البته مردم دنبال نشانه
های ظاهری در بنا می گردند اما ما در اینجا اشاره مستقیم به حادثه تلخ پلاسکو
نکرده ایم. نه تعداد شهدا، نه تاریخ واقعه و نه محل آتش سوزی مورد نظر نبوده است. به
نظر من این گونه اشارات مستقیم خاطره را می کُشد. در عوض، ما واقعه را در زمان حال
بازسازی کردیم. شما در هنگام عبور از گالری با کفهای معلقی مواجه می شوید که حس
تعادل را از شما می گیرد و خاطره ای در زمان حال برای شما می سازد که این امر
دائمی است و همواره زنده است. البته منظورم گالری است که در طرح بود و اجرا نشد.
ـ چقدر از کانسپتی که شما برای پلاسکوی نو
طراحی کرده بودید، به اجرا رسیده؟
کانسپت اصلی که همان فضای خالی موزه بود در طی اجرای پروژه به
طور کلی حذف شد. حتی ویدهای مورد نظر اجرا شده بودند و تا مرحله سفت کاری بنا طبق
طرح پیش رفته بود. اما در مراحل نهایی سقف زده شد و از کانسپت تنها نقشی بر نما
باقی ماند.
ـ چرا؟ مگر کانسپت شما چه بود؟
همانطور که توضیح دادم از آنجایی که حجم ساختمان کاملا پر
بود ما روی موزه آتش نشان ها حساب کرده بودیم که یک فضای خالی برای ما مهیا می کرد
در حالی که چنین فضایی از اول هم وجود نداشت. این فضای خالی، جعبه را می شکافت و
زمین را به آسمان میدوخت. آن حالت تعلیق هم که اشاره کردم در این فضا اتفاق می افتاد.
در آخر لازم می دانم به نکته جالبی که در این پروژه اتفاق افتاده است اشاره کنم؛ این
شکافی که در نما ایجاد شده است قرار بود گالری باشد. الان اثری از آن گالری است یعنی
به چیزی اشاره دارد که خود آن چیز قرار بود به چیز دیگری اشاره کند. یعنی در اینجا
معنی در دو مرحله به تعویق افتاده است.
ـ چه کسی اجازه ساخت آن را نداد؟ مگر اثر به
تایید هیات داوران و کارفرما نرسیده بود؟
در واقع کسی مقصر نبود. همه می خواستند این ایده پیاده شود.
انگار یک اشتباه لپی رخ داده بود. کمیسیون ماده پنج شهرداری تهران مصوب کرده بود
که پلاسکوی نو باید یک ساختمان 15 طبقه باشد به همراه یک طبقه گالری و این اشتباه
بود چون خودِ پلاسکو پیش از ویرانی، 15 طبقه داشت که تمام آن در اختیار کسبه بود و
اگر قرار بود طبقهای ویژه موزه یا گالری در آن ساخته شود، باید رای کمیسیون، 16
طبقه میشد و نه 15 طبقه. در واقع از ابتدا هیچ مساحتی برای گالری یا موزه در نظر
گرفته نشده و این در حالی بود که ما کلِ کانسپت طراحی خود را در این پروژه روی
همین بخش متمرکز کرده بودیم و حالا که پلاسکوی نو ساخته شده، نبودِ آن موزه یعنی
ساختِ یک ساختمان بدون اجرای کانسپتش.
ـ این را میشود در تاریخ ثبت کرد! چطور ممکن
است اعضای شورای شهر و شهرداری تهران که باید آشنا به تمام جزئیات امور شهر و
خصوصا چنین پروژههایی باشند، ندانند که 15 بعلاوه یک طبقه ویژه موزه پلاسکو میشود
16 طبقه؟
البته در تاریخ از این موارد زیاد است. حتی پالادیو، معمار
بزرگ تاریخ، وقتی درمورد کارهایش حرف میزند به طرح هایش اشاره می کند و نه آنهایی
که ساخته شده اند. نمیدانم موضوع چی بوده و چرا این اتفاق افتاده. ما یک سال اول،
تقریبا هفتهای یک جلسه برای این موضوع برگزار میکردیم، از طرف ما به عنوان طراح
پروژه، اصرار بر این بود که موزه باقی بماند، از طرفی، کسبه مغازه خود را می
خواستند و حق هم داشتند. روندِ کار با وجود چنین تنش هایی طولانیتر می شد.در
نهایت ما کوتاه آمدیم و موزه حذف شد.
ـ چطور حاضر شدید از کانسپت اصلی خود در
ساختمانی که داشت ساخته میشد صرفِ نظر کنید؟
تصمیم گیری در چنین شرایطی دشوار است. قاعدتا می بایست
انصراف می دادیم. از طرفی کار به اسم ما بود و نگران پروژه بودیم. ولی امکان حذف
مغازه ها به نفع موزه وجود نداشت و منطقی هم نبود که مغازه مردم را تبدیل به موزه
کنیم.
ـ امکان ارجاع
موضوع به کمیسیون ماده پنج نبود؟
ارجاع به این کمیسیون و درخواست رای به 16 طبقه تنها راه
قانونی ممکن بود اما دو مشکل داشت؛ اول اینکه این کمیسیون خیلی دیر به دیر تشکیل
میشود و معطل ماندن پروژه برای آن، با توجه به اینکه حتی یک روز هم برای ساخت
چنین پروژه ای قابل ملاحظه است موضوعی نبود که قابل طرح باشد. از طرفی مطمئن هم نبودیم
در صورت درخواست، کمیسیون ماده 5 به این راحتی با افزایش تعداد طبقات موافقت کند.
در نهایت از ساخت موزه صرف نظر کردیم. ویدها را سقف زدند و آن فضاها در طبقات،
تیغه بندی و به مغازه تبدیل شد و تنها اثرِ آن روی سطح پوسته بنا قابل شناسایی است. بنابراین کانسپت اثر اجرا نشد و ما
تنها به یک پوسته رضایت دادیم. اگرچه من معتقدم نما محصول معماری است و ایده است
که یک بنا را می سازد، اما در این پروژه خاص، نما از اهمیت ویژه ای برخوردار شده و
آنچه مردم می بینند و با اثر ارتباط بلاواسطه برقرار
می کنند از طریق همین نمای ساختمان است. کما اینکه واکنش های مردم به نمای پلاسکو
بسیار بالا بوده است.
ـ فضای دیگری به جای موزه در پروژه جانمایی نشد؟
بعد از اینکه وید پلکانی حذف شد، چند فضا را برای این منظور
در طبقات خالی کردیم و از آنجایی که لازم بود اسامی آتش نشان ها نوشته شود از رضا
عابدینی خواهش کردم در این زمینه به ما کمک کند. ایشان برای طبقه همکف و اول، طرحهایی
ارائه کردند که به اجرا رسید. بعدها دیدم نمازخانه هم با سلیقه کارفرما با تصاویری
از شهدا مزین شده و هر طبقه را به نام یکی از شهدا نام گذاری کرده اند.
ـ آیا در نما هم تغییراتی دادند؟
اصلا تصور کارفرما بر این بود که فقط نمای کار ما در مسابقه
برنده شده است. بنابراین دخالتی نمی کردند و حتی اصرار داشتند که نما مطابق طرح
مسابقه اجرا شود که حرف و حدیثی نباشد. البته مسایل اقتصادی هم بی تاثیر نبودند وگرنه
پوسته داخلی قرار بود کرتن وال باشد و بین پوسته ها مسیر تردد دیده شده بود. اما
آنچه که الان به عنوان محصول نهایی می بینید تغییراتی نسبت به طرح مسابقه دارد و
ما خودمان آن را اعمال کرده ایم.
ـ مثلِ تغییراتی که در یکپارچگی نما دیده میشود؟
تغییرات در نما حاصل همفکری بود که در روند اجرای پروژه با
دیگر همکاران معمارم داشتم. جلساتی را با معماران دیگر در این زمینه داشتم و نظر
آنها را می پرسیدم. پلاسکوی نو قرار بود یک بنای یادمانی باشد، بنابراین باید تا
حد امکان ساده و خالص باشد تا حرف خود را صریح بزند و در یادها بماند. از آنجایی
که فضای وید حذف شده بود، نما، نقش اول را در این راستا بازی می کرد. این بود که نما
را به صورت پوسته ای از بنا جدا کردیم که با شهر کار کند. پس تا جای ممکن ساده شد بطوری
که تنها جای شکاف موزه حجم را بریده است. یکی از همکاران اصرار داشت که آنرا هم
حذف کنیم که حجم یکپارچه شود، اما آن را به عمد حفظ کردیم که یک اشاره دور به
ماجرا همواره در یادها بماند. جنس نما از بتن مسلح با الیاف شیشه ای است که امکان
نازک شدن و سبکی پوسته را می دهد. روی صفحات نما نقش آجری فخر و مدین حک شده است
که از مقیاس بزرگتری نسبت به ابعاد واقعی آجر برخوردار است. این تغییر مقیاس و نازکی
پوسته که از طریق حفره های ایجاد شده دیده می شود حکایت از جدا بودن نما از بنا را
دارد. پوسته نما در مقاطعی باز می شود که امکان دسترسی آتش نشان ها به طبقات را
فراهم کند.
ـ از تجربه کار با کارفرمای دولتی راضی بودید؟
دستگاههای نظارتی چطور؟
به نظرم موضوع دولتی بودن کارفرما در مقایسه با مسایل دیگری
که این پروژه داشت در سایه قرار می گیرد. فشار
زیادی روی تمام عوامل درگیر وجود داشت. تاریخ افتتاح، برنامه های زمان بندی که هر
روز کنترل می شد، افکار عمومی، جامعه معماری و نهادهای نظارتی مثل شهرداری و آتش
نشانی و غیره همگی پروژه را در یک وضعیت بحران دائمی نگاه می داشت.
ـ به لحاظ کمی در پلاسکوی نو چه اتفاقاتی
افتاده است. سرقفلیداران قرار است برای شبِ عید چه مغازههایی را تحویل بگیرند؟
الان مغازه ها تحویل شده و کسبه در حال دکور و آماده سازی
آنها هستند. در واقع کار ما در آنجا تمام شده و مدتی است که خبری ندارم. به لحاظ
برنامه، ساختمان جدید منطبق بر پلاسکوی قدیم است. اما از آنجایی که استانداردهای
جدید مشاعات بیشتری را می طلبید، چیزی که تحویل گرفته اند مغازه هایی با ابعاد
کوچکتر ولی تقریبا در محل قبلی است. مشاعات اضافه در ساختمان جدید شامل تعداد
آسانسورها و راه پله های بیشتر و فضاهای امن و مسیرهای خروج است. ساختمان جدید به
لحاظ استانداردها و استحکام کاملا به روز است؛ بخصوص در قسمت سازه، کنترل های
مضاعفی علاوه بر کنترل های معمول صورت گرفته است.
ـ دو موضوعی که در فضای مجازی درباره آن صحبت
میشود "نداشتن پارکینگ" و "ساخت پنج طبقه تجاری اضافی در زیر زمین"
است. سوالی که این وسط مطرح میشود این است که کارفرمایی که میتوانسته پنج طبقه
زیرِ زمین بسازد نمیتوانسته برای 15 طبقه تجاری، آن هم در یکی از شلوغترین
خیابانهای پایتخت، پارکنیگ تامین کند؟
البته این موضوع خارج از حیطه ما بوده و جواز اولیه هم بر
این اساس صادر شده است ولی تا آنجا که اطلاع دارم پنج طبقه به پایین پلاسکو (زیر
زمین) اضافه شده که کارفرما بتواند با فروش آن، اعتبار ساخت پلاسکو را تامین کند. در
توافقاتی که با شهرداری شده گویا قرار است تعداد پارکینگ مورد نیاز پلاسکوی نو در پارکینگ
پروانه که روبروی همین ملک است تامین شود. علاوه بر این ها، به شخصه معتقدم که
پلاسکوی نو هم مثل پلاسکوی قدیم نباید پارکینگ اختصاصی داشته باشد. اگر به سایت
پروژه که در مرکز شهر قرار گرفته و وضعیت دسترسیها و میزان ترافیک آن نقطه از شهر
دقت کنید منطقی است که در آن منطقه از وسایط نقلیه عمومی استفاده شود. حتی در
طرحهای پیشنهادی آن منطقه از شهر مسیرهای پیاده دیده شده است. در حال حاضر هم محل
عبور اتوبوس های تندرو است که ورودی پارکینگ آنرا قطع خواهد کرد. جالب است که در
ایران، پارکینگ بیش از حد مجاز، تشویق می شوددر حالی که در کشورهای جهان اول وضع
دقیقا عکس این قضیه است. در کانادا به پارکینگ اضافی مجوز نمیدهند چون این امر،
استفاده بیشتر از خودروی شخصی را تشویق میکند.
ـ آغاز فعالیت عمرانی پروژه از چه زمانی بود؟به
نظرم خیلی به سرعت ساخته شد؟ در واقع سی و شش ماهه که به نظر برای یک پروژه
پرحاشیه دولتی زمان خوبیست.
اگر اشتباه نکنم زمستان 1397 بود که نتایج مسابقه مشخص شد و
ما کار طراحی را اسفند 97 شروع کردیم. بله موافقم، این پروژه بسیار سریعتر از
سرعت ساخت چنین ساختمانهایی در تهران انجام شد. کارفرما در این زمینه حساسیت
زیادی داشت که کار هر چه سریع تر انجام شود. برنامه زمانبندی هفتگی کنترل می شد وکارهای
عمرانی پروژه در سه شیفت شبانه روزی انجام میشد و ما باید نقشههای مورد نیاز را
میرساندیم. در این میان گروههایی بیش از حد معمول برای کنترل کار تعیین شده
بودند و همین امر اختلالاتی را نیز در روند پروژه ایجاد می کرد. بخش عمدهای از
وقت ما هم به همین منوال صرف اصلاح اشتباهات شد یا با تغییر نقشه مواجه میشدیم.
در کل پروژه سختی بود.
ـ داستان پلاسکو طولانی و پرحاشیه شد. اگر
بخواهید دربارهاش چند جمله پایانی بگوید اکنون فرصت مناسبیست:
ورود به چنین پروژه هایی همواره محل سوال است و معمار را در
یک دوراهی قرار می دهد. اینکه تا چه حد می توان تاثیرگذار بود و مرز بین یک اثرِ
معماری و یک ساختمان معمولی کجاست و تا کجا باید در پروژه باقی ماند و کجا رهایش
کرد. این ها سوالاتی است که مرتب تکرار می شوند. شک و تردید از آغاز تا پایان
پروژه با تو همراه است. من هنوز هم مطمئن نیستم که آیا ورود ما به این پروژه درست
بوده و با وجود ناکام ماندن ایده اصلی ادامه آن به صلاح بوده است یا خیر. در هر
صورت الان کار تمام شده و این حرف ها شاید بیهوده به نظر برسد. آنچه مهم است اینکه
پلاسکو ساخته شد. کسبه به محل کارشان بازخواهند گشت و این بنا بار دیگر زندگی تازه
ای را آغاز خواهد کرد. زمان که بگذرد بهتر می توان قضاوت کرد.
|