عناصر بصری شکل دهنده تصویر خیالی ـ [مخصوصا] در شروع طراحی و تلاش برای صورت واقع بخشیدن به تصویر ذهنی مان از شی مطلوب ـ خنثی عمل نمی کنند. در اغاز فرایند طراحی تصویر ذهنی معمولا ناقص است، بنابراین ما به صورت متمادی تلاش می کنیم تا درون مایه و مضمون کارمان را با هدف افزودن اجزای گم شده به تصویر خیالی مان شفاف نموده و بازپرداخت کنیم، به بیان دیگر به طراحی بپردازیم، در این میان ان چه به ما کمک می کند درک عینی و برامده از ادراک حسی ما از تصویر ذهنی و درونی ایی است که از طرح نهایی داریم، این انگاره درونی کمک می کند تا ما در ورطه مفروضات انتزاعی و مرده ریگ های تئوریک غوطه ور نشویم، کیفیت های عینی معماری را از دست ندهیم و مشعوف کیفیت گرافیکی ترسیماتمان نگردیم و ان ها را با ان چه کیفیت واقعی معماری می باشد ترکیب نکنیم.
تولید و پروراندن انگاره های درونی، در قامت بخشی از تفکر، فرایندی است طبیعی و در میان همه طراحان مشترک، ان چه می توان ان را تفکرِ تداعی کننده، ازاد، رها و در عین حال منظم و سیستماتیک جاری بر انگاره های ذهنی ایی دانست که در قامت تصاویری رنگی، احساسی، فضایی و معمارانه ظاهر می شوند ـ این است تدقیق محبوب من از طراحی.
نسخه کامل این متن، برگرفته از کتاب معماری فکور، نوشته پیتر زُمتــُـر را می توانید اینجا مطالعه بفرمایید.