زمانی که بندیکت اندرسون در 1983 گزاره "چه کسی حاضر است برای اجتماع اقتصادی اروپا جانش را فدا کند" به نیای در حال حاضر فراموش شده اتحادیه اروپا ارجاع می داد، الزامی ندید که یاداوری کند مردم برای کشور و ملتشان هم جان فشانی می کنند، این را البته مردم اتحادیه جنگ بعد از جنگ اثبات کرده بودند، گزاره اندرسون بر این واقعیت استوار بود که ملی گرایی قادر به انجام هر کاری خواهد بود، اما این گزاره نکته مفقودی هم داشت و ان نیز این واقعیت بود که همین ملی گرایی ما را این سوی مرز، در چارچوب جغرافیای سیاسی برامده از قواعد دولتْ ملت متوقف خواهد کرد، بقای کشور را می توان با تحریک احساست ملی گرایانه مققر ساخت، اما بقای اتحادیه اروپا فقط و فقط برای بانکدارها مهم است.
فیلسوف و متفکر المانی 83 ساله؛ یورگن هابرماس در کتاب "بحران اتحادیه اروپا: یک پاسخ" که مجموعه ایست از مصاحبه ها و مقالات اخیرش، تلاش دارد نقیض گزاره های اندرسون را اثبات کند. او می خواهد نشان دهد، فدا کردن جان در راه وطن و در جبهه های نبرد دیگر اولویت انسان امروز نیست، در یک وضعیت فراْ ملی همچون اتحادیه اروپا نگره های ملی گرایانه و وطن پرستی اغشته به خون جایی ندارد. به گمان او اکنون زمان ان رسیده که گامی دیگر برداریم. روحیه از خود گذشتگی بایستی قالبی غیر نظامی به خود گیرد.
هابرماس پیشنهاد می کند روحیه همکاری میان انسان ها بایستی بر قوام استانداردهای سطح زندگی تعریف شود و نه مسائل بر امده از میزان مرگ و زندگی. انگیزه هابرماس در نگارش کتاب این واقعیت بوده است که هیچکدام از هم وطنان المانی اش حاضر نیستند تجاراتشان را به سبب عدم توان مندی دولت یونان در بازپرداخت بدهی هایش به خطر بیاندازند و برایشان اصلا مهم نیست که یونانیان با چه مشقتی برنامه ریاضتی تحمیلی اتحادیه اروپا را از سر می گذارانند. او با تاکید بر تفوق منافع ملی بر همبستگی با اقتصادهای ضعیف تر اتحادیه اروپا به وضوح نقض قرض دول المان و فرانسه با ایده اتحادیه اروپا را نشان می دهد. او تلاش می کند با هم بودگی جهان وطن مابی را به خاطر ما بیاورد که همگی تلاشمان، بر فراموش کردنش را ایده اصـــــلی خود تدقیق کرده ایم.
بخشی از تاملات اتووود به فراخور نوع مواجه اش با شهر بر مناسبات منطقه ای متمرکز است بر همین قرار تلاش کرده است به فراخور متغیرهای کلان زمانی به برخی مسائل همچون بحران اقتصادی و بحران در منطقه یورو و تاثیرش بر معماری نیز بپردازد، معرفی این کتاب نیز در همین چارچوب مقرر شده است،
اتووود در مقاله عصر پَسادمکراتیک اروپا؛ بومی سازی، بازتعریف حوزه عمومی و عدالت مبتنی بر کنش ارتباطی که برداشتی از کتاب بحران اتحادیه اروپا: یک واکنش به قلم خود یورگن هابرماس به ریشه های بحران از نظر وی پرداخته،
در مقاله بحران اقتصادی منطقه یورو؛ هم تخریبی نهادهای مرجع، امحا حوزه عمومی و تهدید جغرافیای تاریخیِ دمکراسی به قلم امارتیا سن، بحران اتحادیه اروپا را در قامت بحران بودن یا نبودن دمکراسی دیده است و در برگردان یادداشت تونی نُرفیلد به قلم فرنوش فارمر هم نگاهی انتقادی داشته است به خود کتاب
و البته در یادداشت اروپا به رغم غرب؛ پروژه اروپا و ترومای کیستی؟ چیستی؟ و کجایی؟ تلاش کرده است به اروپا به مثابه یک کانسپت ذاتا شکننده نگاهی بی افکند، ایده ای که عمیقا با بحران استانه ای بودن هم در صورت بندی کلامی و هم تاریخی دست به گریبان است.
یورگن هابرماس را فیلسوف حوزه عمومی خوانده اند، مقاله یورگن هابرماس؛ چیستیِ کنش ارتباطی و کارْویژه ی حوزه عمومی به قلم فریبا شفیعی نیز تلاش دارد به فهم یورگن هابرماس از حوزه عمومی نزدیک شود.
جدا از این ها سایت انسان شناسی و فرهنگ مصاحبه یورگن هابرماس با اشپیگل تحت عنوان هابرماس، آخرین اروپایی: مأموریت یک فیلسوف برای نجات اتحادیه ی اروپا با محوریت بحران اتحادیه اروپا را در دو قسمت ـ اول و دوم ـ نیز به چاپ رسانده است.