در ابتدا عبارت "پست مدرن" برای تفکیک تغییرات جدیدی در طیف
گسترده ی ادبیات "مدرن متأخر" در دهه پنجاه و شصت میلادی در آمریکا استفاده شد
تا گرایشهای جدید ادبی از ادبیات مدرن متقدم قابل تفکیک شوند. پست مدرنیسم تنها زمانی
بار عاطفی پیدا کرد که کاملا غریو جنگ سیاسی در دههٔ هفتاد میلادی شنیده شد. زمانی
که دو جبهه ی مخالف بیان مستقل خود را یافتند. از یک طرف "نئو- کانزرواتیوها"، کسانی که میخواستند خود را از محتویات ظاهراً خربکارنه ی "فرهنگ
متخاصم" به نفع بیدار کردن "سنّت" برهانند، و از سوی دیگر، انتقاد از رشد
اقتصادی از سوی کسانی که "بناهای مدرن" را نمادی از تخریب بوسیله ی
مدرنیزاسیون میدانستند، به وجود آمده بود. در نتیجه برای اولین بار جنبش معمارانهای
که همچنان ریشه در تئوریهای معماری مدرن داشت- و به درستی آنچنان که چارز جانک
توصیفش میکند، "مدرن متأخر" نامیده شد - به وجود آمد و باعث بیداری "کانزرواتیوهای" دهه ی هفتاد
میلادی شد. در حقیقت، چیزی که یک جبهه ی آنرا "جریان انتقادی مستمر" مینامید،
جبهه ی دیگر آنرا مخالفت با "مدرن" قلمداد می کرد.
دلایل مشابه باعث شد که ترغیب یک جبهه به انتقاد مستمر و مداوم از
"سنّت غیر قابل جایگزین" برای جبهه ی مقابل تبدیل به دوره ی "پست مدرن"
شود. زمانی که "کانزرواتیو"ها خود را با پوشش سبک ای از "آنچه از گذشته"
باقی مانده بود راضی می کردند، ضدّ مدرنیسمهای رادیکال مشکل را با کنکاش بیشتری
بررسی می کردند، جستجوی آنها برای یافتن اجبارهای اقتصادی و اجرایی از ساخت و سازهای
صنعتی بود. هدف آنها بر طرف کردن تفاوتهای فرهنگ معمارانه بود. چیزی که جبههای
به عنوان مشکل "سبک" بر می شمرد، جبهه ی مقابل به عنوان مشکل مبارزه با
استعمار زیستگاه انسانی از دست رفته، به وسیله ی مدرنیزم ، قلمداد می کرد. در
نتیجه آنهایی که علاقه دارند که پروژه ناتمام جنبش مدرن را ادامه دهند، خود را در
مقابل مخالفان متعددی میبینند که تنها به اندازه ایی که خود تعین میکنند موافق
معماری مدرن هستند.
معماری مدرنی که حتی نشان خود را در زندگی روزمره نیز از دست داده
است، هنوز اولین و تنها سبک وحدت بخشی است که از دوره ی کلاسیسیزم به بعد به وجود
آماده است. جنبش معماری مدرن تنها جنبشی است که اصالتاً ریشه در روح آوانگارد دارد
و همتراز با نقاشی، موسیقی و ادبیات آوانگارد سده ی ما است. جنبش مدرن مدل مختص
خود را ایجاد کرده، به عبارت دیگر این جنبش خود به صورت کلاسیک در آماده و پایههای
سنّت خود را که از ابتدا از مرزهای ملی گذشته اند را برقرار ساخته است. در انتها،
آیا حقیقت معماری مدرن میتوانست با این جنایات (جنبش پست مدرنیزم) خود را به
درستی نشان دهد، یا اینها تنها ارائه ی نادرستی از روح حقیقی مدرنیزم است؟