در دهه 1920، نظریه طراحی شهری لودویگ هیلبرزیمر(1885-1967) رابطه معماری با شهر را عمیقا تغییر داد. ایده او برای شهر بلندمرتبه، جایی که سه گانه سیامیِ کار، تفریح و حرکت در ان به صورتی عمودی گره می خوردند هم معاصرانش را به واکنش واداشت و هم نقد پویایی متروپل سرمایه داری را به دنبال داشت، کتاب "معماری متروپلیس" ارائه ایست موشکافانه از این ایده و انچه از پی می اید نگاه یکی از حضار است به جلسه نقد و بررسی کتابی که در دانشکده تحصیلات تکمیلی معماری، شهرسازی و حفاظت دانشگاه کلمبیا؛ دانشگاهی که کتاب را به چاپ رسانده است.
من در سخنرانی های معرفی ترجمه ی آخر کتاب "معماری متروپلیس " لودویک هیلبرزیمر که به تازگی منتشر شده است و در ان مقاله ی مقدماتی " پایانی به گمانه زنی ها " توسط ریچارد اندرسون نیز گنجانده شده است شرکت کردم، البته خود او کتاب را به انگلیسی برگردانده و جولیا داوسون، پی نوشت هایی بر کتاب افزوده.
سحنرانی عالی بود و با تبیین ریچارد اندرسون از ارتباط و زمینه ی ایده های طراحی شهری هیلبرزیمر در اوایل قرن بیستم (زمانی که این کتاب در چند زبان به استثنای انگلیسی معرفی شد) اغاز شد، از نظر او کتاب عملا واکنشی است به یک جنبش ضد رویایی که در جریان انقلاب پسا صنعتی اروپا روی کار امد، البته پیش فرض اندرسون نیز این است که کار هیلبرزیمر نیاز به یک مرور دوباره با نگاه انتقادی دارد.
ریچارد اندرسون و ویراستار کتاب های دانشکده تحصیلات تکمیلی معماری، شهرسازی و حفاظت دانشگاه کلمبیا؛ کریگ باکلی از کلاری زیمرمن؛ دانشیار تاریخ هنر و معماری از دانشکده ی معماری دانشگاه میشیگان دعوت کرده بودن تا در نقد و پاسخ به پرسش های پیش امده بر کتاب و مقاله ی ریچارد اندرسون شرکت کند.
هر سه شرکت کننده در میزگرد محوریت بحث خود را امکان موفقیت و پذیرش کار لودویگ هیلبرزیمر در آن بازه ی زمانی و در حال حاضر قرار دادند و البته نکته جالب بحث موافقت هر سه نفر درباره ی این موضوع بود که هیلبرزیمر زیربار ویژگی آشکار انگاره های طراحی شهری خود و بخصوص درباره ی شهر بلند مرتبه ماند.
نکات برجسته ی دیگر شامل مقایسه کار میس ون دروهه و هیلبرزیمر در پارک لافایت در دیترویت که محصول احیای مواضع و نگاهی علیه انگاره ی شهر بلند مرتبه به سبب تنوع در مقیاس ها و منظر آن است بود و البته نکته ی دیگری نیز در این میان مطرح شد و ان نقد جریان چپ از جنبش مدرن به سبب زندگی ماشینی ای که توصیه می کند و منجر می شود به حمایت از کپیتالیسم؛ سیستم صنعتی ای که به چنین شهری با چنین مشخصاتی نیاز دارد نیاز دارد.
این بحث ادامه یافته تا برسد به ارزیابی موضوع بازنمایی بصری کانسپت در مقابل با نیت معمار. آسمانخراش فردریش استراسه میس ون دروهه بدان سبب در پنل مطرح شده که به واسطه ان نمونه ای از بنا مد نظر اید که مبهم است، تعامل میان فضای داخلی با نما و فضای منفی و شهر، همگی در هاله ای از ابهام قرار دارند. این مسئله در پاسخ به انتقادی مطرح گردید که کلایر زیمرمن مطرح کرد " این رندرها به واسطه ی ابهامشان سر و صدا می کنند. گرچه من معتقدم که در عرصه ی معماری گاهی اوقات این ابهام است که رها می کند طراحان را تا ادامه دهند در تکامل این ایده و مسحور کافرما نشوند و خیلی زود نتیجه گیری دقیق نکنند".