بر قرار یک نگاه کرونولوژیکال تجریبات شهرسازی لودویگ هیلبرزیمر را می
توان به دو بخش تقسیم کرد؛ شهر بلندمرتبه high rise city در اروپا و شهر مرکززدایی decentralized city شده در امریکا. او در ابتدا روش
تحقیق و نظرورزی خود در مواجه با شهر را در یک نظام سوسیالیستی ازمود و در گام بعد
تلاش کرد ان را در یک الگوی سرمایه داری محقق کند، چشم انداز او به شهر اما عملا
یک پروژه فکری است که در دو کانتکست متفاوت پی گرفته می شود.
اگرچه جست و جوی او برای یافت مدل ایده ال شهر در همان مقطع زمانی ـ
بین دهه 20 و 30ـ بی نهایت رادیکال می نمود همچنان وجوه ممیزه خود را حفظ کرده اند
و اگر بپذیریم شهر یک واقعیت پیوسته متغیر است، متوجه می شویم ایده های او می
توانند به برخی از مناسبات شهر امروزی نیز پاسخ دهند و این واقعیت تبلور کامل کلام
خود هیلبرزیمر است:"تنها چیز مسلم تغییر است."
مبنای پروژه های شهری هیلبرزیمر ریشه در مقطعی از زمان دارند که تحت
شمول ان صنعت شروع به مرکززدایی کردن از فرایند تولید کرده بود. با تبیین شهر به
مثابه یک نظام مولد ثروت و پویا، هیلبرزیمر تلاش می کرد امکان مندی ساده سازی
پیچیدگی های حاکم بر واقعیت شهر را مد نظر اورده و هم زمان به متغیرهای سیاسی و
اجتماعی نیز پاسخ دهد و همین روش در مواجه با شهر است که می توان از ان به عنوان
رادیکالیسم هیلبرزیمر نام برد.
نکته
مهم در شهرسازی هیلبرزیمر تاکید بر هر بخش به صورت مجزا نیست، بلکه تمرکز بر رابطه
بین بخش های شهر و چگونگی همْ کنشی ان ها در قالب یک نظام سازمان دهی شده با
قابلیت تطبیق پذیری با شرایط متفاوت در زمان های متفاوت است و این درست شبیه فرایندهای
تولید صنعتی است و درست به همین دلیل است که هیلبرزیمر بیش از انکه بر پلان، برش
یا تصویر متمرکز باشد بر دیاگرام به مثابه ابزاری برای بازنمایی مدل شهری موکد است
. احتمالا همین بارزه موجب شکست حرفه ای او گردید، چرا که عملا ارائه های او را بی
نهایت انتزاعی و ابستره می نمود.