لودویگ کارل هیلبرزیمر (1885 تا 1967) یکی
از جالب ترین معمارانی بود که در آخرین دوره ی فعالیت باهاوس با این مجموعه همکاری
می کرد. تأثیر او در کلاس های معماری بسیار ارزشمند است، به موازات برخی از ایده
های او در مورد شهرسازی برای زمان خود چنان مبتکرانه بودند که تا مدت ها بعد نامکشوف
ماندند.
موضوعات اصلی ای که غالبا مورد توجه هیلبرزیمر
بوده است، ساخت "سیدلونگن" یا سکونتگاهها و مراکز شهری و همچنین ساختوسازهای
جدید با بتن مسلح بودند که همیشه بیانی خالص از ویژگیهای سبکی او را در خود
نهادینه داشتند. کار او به عنوان استاد در باوهاوس به سال 1928 آغاز شد، زمانی که
توسط هانس مایر در قامت مدیر باوهاوس به عنوان مسئول و مجری کلاس های ساخت به این
مدرسه دعوت شد. هیلبرزیمر علیرغم اجرای مناسب این دوره، در ابتدای حضورش در سایه
ماند و خود را وقف کلاس های طراحی پلان نمود.
هیلبرزیمر تحصیلات خود را در سال 1911 به پایان
رساند و از آن زمان کار خود را به عنوان نویسنده و منتقد معماری آغاز کرد. نوشتههای
او در محبوبیت و شناسایی لودویگ میس ون در روهه، که با او در تأسیس "گروه
نوامبر" و "شورای هنر" همکاری میکرد، کلیدی بود. تا انتهای دهه
1920 هیلبرزیمر مدل های شهری اولیه اش، همچون Wohnstadt یا شهر مسکونی در 1923 یا Hochhausstadt یا شهر عمودی در سال 1924 را منتشر نکرده بود.
این آثار به ما این امکان را می دهند که روش
شناسی دقیق این پروژه ها که بر اساس انتزاع شکل گرفته بودند را کشف کنیم. هیلبرزیمر
تلاش می کرد تا پیشنهاداتی ارائه دهد که با تغییرات اجتماعی اروپا در آن زمان
سازگار باشند. این امر باعث میشود که او مروری بر تحقیقات قبلی خود در حوزه ی
متروپل های مدرن داشته باشد و آن را به مدلی با تراکم کمتر، پراکندگی بیشتر و درگیری
عمیق تر با قلمرویی که در ان توسعه می یابد تبدیل کند. این ایدهها بعدها در "شهر
جدید"، که در دوران تبعیدش در آمریکا به رشد کامل خود رسید، متبلور گردیدند.
نقدها و مقالاتی که هیلبرزیمر نوشت نیز خالی از
حاشیه نبودند، مقالاتی که در آنها معماران را به دلیل ناتوانی شان در انطباق با
تولید صنعتیِ سریالی که در آینده غالب خواهد شد مورد حمله قرار داد.
او در این مورد می نویسد:
"معماری قرن گذشته بیش از حد به پیش از خود نگریسته
است. این نقص بایستی با انواع ترفندها اصلاح شود. حتی بهترین آثار معماری این دوره
نیز چیزی بیش از استفاده از "زیبایی" برای پنهان سازی ضرورت ها نبوده
اند. معماران به جای انکه از مهندسان و صنعتگران بخواهند اشکل تازه و مصالحی را
تولید کنند که بتوانند واقعیت تازه ی فرمال را ممکن سازند از توان و تلاش های ان
ها استفاده کاملاً بیمعنایی برده اند: جایگزین کردن این مصالح با مصالح قدیمی".
لودویگ هیلبرزیمر ـ دوره قبل از باهاوس ـ 1911 تا 1928
ارکانی که هیلبرزیمر پروژه های شهری خود را بر
مبنای ان ها تدقیق می کند، تاملاتی است بر سکونت حداقلی، مسکن عمومی و گونه شناسی
مسکونی، توجه به نور خورشید و تراکم به عنوان پارامترهای مدل سازی، شریان های
حرکتی و ترافیک به عنوان عناصر اساسی شرایط متروپولیتنی و در نهایت، رابطه با محیط
که او آن را با برنامه ریزی سرزمینی مرتبط می کند.
. شهر مسکونی ـ 1923
در سال 1925 هیلبرزیمر طراحی خود از "شهر
مسکونی" را منتشر کرد که تاریخ توسعه آن به سال 1923 بازمی گردد. به طور
مشابه با مابقی تلاش هایش در شمایی که از متروپولیس طرح کرد، هیلبرزیمر به ساختمان
مسکونی به عنوان رایج ترین روش زندگی در شهرهای آلمان توجه نشان داده بود. شهر
مسکونی الگویی برای یک شهر اقماری 125000 نفری است که به شبکه حمل و نقل شهری متصل
است و موضوع اصلی آن محل سکونت می باشد. این شهر از 72 بلوک تشکیل شده بود که در 6
مجموعه ی 12 تایی با تقریباً 1750 نفر در هر بلوک چیده شده بودند. هر بلوک دارای
ابعاد تقریبی 40 در 330 متر است. اضلاع کوتاهتر هر بلوک شامل مغازهها و دفاتر اند
و آپارتمانها در اضلاع بلندتر ساختمانهای 5 طبقه قرار دارند.
این آپارتمانها بدون توجه به اینکه خیابان یا
حیاط بین آنها وجود داشته باشند، همگی از اندازه و فضای یکسانی برخوردارند و همیشه
با در نظر گرفتن جهت خورشید، رو به شرق و غرب قرار می گرفتند. چیدمان داخلی
آپارتمان ها به گونه ای طراحی شده بود که اتاق ها رو به پاسیو و اتاق نشیمن بودند
و راه پله ها به خیابان منتهی می شدند و امکان تهویه متقاطع را فراهم می ساختند.
. شهر مرتفع ـ 1924
در سال 1924 هیلبرزیمر شهر مرتفع اش را طراحی
کرد، ایده ای که در سال 1927 در کتاب خود
"معماری متروپولیس" منتشر
ساخت. در اینجا هیلبرزیمر اصول خود را در حوزه ی معماری و شهرسازی مطرح کرد. معمار
راهحلهای مختلفی را برای مشکل ترافیک در ایالات متحده مورد مطالعه قرار داده
بود؛ راه حل هایی همچون خیابانهای مرتفع که تحت تأثیر پدیده ی شهرهای اقماری ای که
مطالعه و تحلیل کرده بودند، ارائه می شدند. وی از این مطالعه استنباط می کند که با
وجود حل مشکل مسکن، مشکل ترافیک همچنان باقی خواهد ماند، این شرایط بود که او را
وادار کرد تا تلاش های خود را بر حل آن مشکلات وقف نماید، شهر مرتفع محصول یک چنین
نگرانی و تلاشی است.
این پروژه احتمالاً شناخته شده ترین پروژه هیلبرزیمر است. شهر مرتفع الگویی مبتنی
بر جنبه های پرکتیکال بود که بر اساس فناوری های موجود و همچنین بستر اقتصادی و زمینه
های اجتماعی طراحی شده بود. ایده هیلبرزیمر برای این شهر بر مبنای سازماندهی روابط
بین بخش ها مقرر گردیده بود. بلوک های مسکونی جایگزین مسکن انفرادی شده بودند، به
طوری که بر اهمیت جمع بیش از فرد تاکید شده بود. پیشنهاد او تبیین نظامی با قدرت
مرکزی قوی بود که شهر مرکز ان قدرت در نظر می امد. شهر باید مبنای سازمان دهی قرار
می گرفت و ایالت ها باید در واحدهای بزرگتر سازماندهی می شدند شهر
مرتفع یک شهر سوسیالیستی تمام عیار بود.
شهر بر مبنای واحدی شکل می گیرد که یک
کامیونیتی را برگرفته است. همانطور که در شهرهای قرون وسطی زندگی و کار در یک
ساختمان انجام می شد، در شهر مرتفع فعالیت ها به صورت عمودی در یک ساختمان
سازماندهی می شد و هر دو سیستم حرکتی؛ چه عمودی و چه افقی، از خانه به محل کار
تعریف می شدند. پروژه شهر مرتفع هیلبرزیمر به عنوان یک شهر عمودی به شدت مقید در
نظر گرفته شده بود. این شهر دارای 120 بلوک است که یک ترکیب 12 در 10 گانه را
تدوین می کند. هر بلوک، 100×600 متر را پوشش می دهد و مسکنی برای 9000 نفر فراهم
می اورد و 90000 متر مربع فضای تجاری فراهم می سازد.
لودویگ هیلبرزیمر ـ دوره باوهاوس ـ 1928 تا 1933
دوره ی حضورش در باوهاوس مصادف است با عبور از
مطالعه بلوک های بزرگ در شهرهای مسکونی و نزدیک
شدن به طراحی مناطق با کاربری ها مختلط، مناطقی با مسکن های بلند و کم ارتفاع.
علاوه بر این، هیلبرزیمر ایده های خود در مورد بهترین جهت گیری برای مسکن را نیز تغییر
داد، او به این نتیجه رسید که بهترین جهت برای ساختمان های مسکونی جنوب خواهد بود.
هیلبرزیمر در نهایت به منتقد تراکم بالا تبدیل شد:"راه حل کامل تنها با عبور
از تراکم جمعیت فعلی متروپل و با اعمال تمرکززدایی گسترده در ناحیه شهری ممکن خواهد
بود".
. از بلوک های 5 و 10 طبقه تا خانه های "ال"
شکل
در سال 1929، هیلبرزیمر طرحی از ساختمانهای 5
طبقه برای خانوادهها، همراه با ساختمانهای 10 طبقه برای مجردها یا زوجهای بدون
فرزند ارائه کرد. جهت اتاق ها به سمت شرق، غرب و جنوب بود. هیلبرزیمر در این زمینه
یاداور شد: "بلوکها طوری چیده شدهاند که وقتی اتاقهای نشیمن در هر دو جهت
قرار میگیرند، بیشترین مقدار نور خورشید را به نسبت حالت های دیگر دریافت خواهند
کرد".
در دهه 1930، هیلبرزیمر به طراحی خانه های "ال"
شکل یک طبقه علاقه مند شد که به گفته او، مزایای خانه های نیمه مستقل را با خانه
های مستقل ترکیب می کرد. خانههای "ال" شکل از تمام اتاقها به باغ دسترسی
داشت و در عین حال فاصله گذاری خوبی با واحدهای مجاور داشت و از نظر تامین نور خورشید نیز به شدت خوب عمل
می کرد.
لودویگ هیلبرزیمر ـ دوره پس از باوهاوس ـ 1933 تا 1967
پس از بسته شدن باهاوس در سال 1933 به دلیل
فشار نازی ها به معماران مدرن، هیلبرزیمر مجبور به تبعید شد و در سال 1938 به شیکاگو
سفر کرد تا به همراه دوست قدیمی خود میس ون دروهه در مؤسسه فناوری ایلینویز مشغول به کار
شود. در آن زمان، ایالات متحده در سپیده دمان یک انقلاب تکنولوژیک و ارتباطی بود؛
انقلابی برامده از رادیو، مجلات، روزنامه ها و سینما.
به واسطه ی این تغییر تکنولوژیکی، اتومبیل اهمیت
پیدا کرد؛ در ایالات متحده به ازای هر پنج نفر یک خودرو وجود داشت. آلودگی و ترافیک
در مرکز شهرها هیلبرزیمر را بر آن داشت تا یک پیشنهاد شهری جایگزین به نام شهر غیرمتمرکز
تبیین نماید.
. شهر مرکززدایی شده ـ 1944
شهر مرکزدایی شده ی هیلبرزیمر برای اولین بار
در مجله "شهر نو" به سال 1944 منتشر شد. این شهر پاسخی بود زودهنگام و
آینده نگرانه به مشکلات ناشی از عصر صنعتی شدن؛ فاز اول این صنعتیسازی بر تمرکز
تولید و جدایی شهر و روستا متمرکز بود، به همین دلیل بود که هیلبرزیمر فکر میکرد
که فاز دوم بایستی بر تمرکززدایی و تنوع تولید، اعم از کشاورزی و صنعت و ارتباط
نزدیکتر بین شهر و روستا متمرکز باشد.
هیلبرزیمر سیستمی برای تراکم های کم با واحدهای
جدا شده بر اساس کاربرد ایجاد کرد. واحدها از یکدیگر متفاوت بودند ولی در قالب
گروه هایی با یکدیگر ترکیب می شدند. این واحدها سه عنصر متمایز داشتند: شریان های
ترافیکی، ساختمان های سکونتگاهی و طبیعتی که دو عامل پیشین را سازماندهی می کرد،
هر کدام از این سه عنصر به صورت مجزا کار می کردند و با یکدیگر تداخلی نداشتند.
شریان های ترافیکی شامل یک سیستم ترکیبی از
بزرگراه های باز و سازه های بسته بودند، درست همانند ستون های فقرات ماهی که مناطق
بسته ای را در شهر ایجاد می کرد و تقاطع ها و گوشه ها را با گره های ایمن و کارآمد
جایگزین می کرد.
ساختمان ها به این سازه استخوانْ ماهی متصل
بودند. برنامه های مختلف شهر با یک منطقه بسیار واضح از هم جدا شده بود. در یک طرف
ساختمان های صنعتی وجود داشتند، در امتداد بزرگراه ساختمان های اداری و تجاری و
پشت آن ها انواع مسکن قرار داشت. برنامه های دیگر مانند مدارس در مناطق سبز طولانی
تر مستقر می شدند. در این شهر بود که می توانستیم شاهد چیدمان خانه های "ال"
شکلی که توضیحاتش پیش امد باشیم.
پوشش گیاهی در این پروژه به نحوی مقرر شده بود که
بتواند در دسترس کاربران باشد، همه چیز توسط طبیعت احاطه شده بود و امکان ارتباط
مستقیم تری با آن را فراهم می آورد.
هیلبرزیمر در طول اقامت خود در شیکاگو، میس ون دروهه را در دو مورد خاص؛ پروژه
ساوث ساید در شیکاگو و پروژه لافایت در دیترویت همراهی کرد، در هر دو مورد ایده های
اصلی هیلبرزیمر در مورد شهرسازی را می توان مشاهده کرد.
شهر مرکززدایی شده رابطه بین شهر و روستا صنعتی شدن