پدر مرلو ـ پونتی در سال 1913، زمانی که او هنوز کودکی خردسال بود، درگذشت و مارد بیوه اش او را، در کنار خواهر و برادرش، در پاریس بزرگ کرد. وضعیت بزرگ شدن بدون پدر وضعیت مشترک او، سارتر و کامو بود، و در حقیقت در سرتاسر اروپا پس از جنگ جهانی اول به فراوانی دیده می شد. در مورد مرلو ـ پونتی، به رغم غیبت پدر، ظاهراً این دوره دوره ای از خوشبختی و صمیمیت استثنایی بود و او خاطره اش را در سرتاسر زندگی با خود داشت:
"اکنون درمی یابم که بیست و پنج سال اول زندگی ام، کودکیِ به طول انجامیده ای بود که باید به گسستی دردناک منتهی میشد که در نهایت به استقلال راه می برد. اگر به آن سالها بازگردم آنچنان که به واقع در آنها زیسته ام و آن گونه که آنها را درون خود دارم، خوشبختی ام در آن زمان را نمی توان بر حسب حال و هوای امن خانه پدری شرح داد؛ جهان خود زیباتر بود، اشیا مسحور کننده تر بودند."
پس از گذراندن دبیرستان، مرلو ـ پونتی در سال 1926 در اکول نرمال سوپریور پذیرفته شد (در آنجا با سارتر آشنایی مختصری یافت، اما در آن زمان دوست نبودند). در سال 1930 فارغ التحصیل شد و برای تدریس در یک دبیرستان به بووه رفت. در سال 1935 به پاریس بازگشت و با رتبه-ای جزء در اکول نرمال مشغول به کار شد. در این دوره روی نخستین پایان نامه دکتری خود، که گزارشی انتقادی از نظریه روان شناختی با تأکید خاص بر نظریه گشتالت بود کار می¬کرد. این پایان نامه با عنوان ساختار رفتار در سال 1942 مقارن با اشغال فرانسه به دست آلمان منتشر شد.
در فاصله سال های 1939 تا 1940 مرلو ـ پونتی مدت کوتاهی با درجه ستوان دومی در ارتش فرانسه خدمت کرد، اما پس از پیروزی آلمان از خدمت مرخص شد و به پاریس بازگشت. آنجا ضمن تدریس در دو دبیرستان پایان نامه عالی تر دومی خود را می نوشت، زیرا نظام دانشگاهی فرانسه در آن دوره کلیه افرادی را که در پی شغلی آکادمیک در این نظام بودند به این امر ملزم می کرد. در این اثر مرلو ـ پونتی تأکید کتاب قبلی خود بر روان شناسی را ادامه داد، لیکن این بار از نظرگاهی که "پدیدارشناسی" به او آموخته بود به موضوع روی کرد، روشی فلسفی که در ابتدای سده فیلسوف آلمانی، ادموند هوسرل، آن را آغاز کرده بود و مرلو ـ پونتی توانسته بود دست نوشته های منتشر نشده او را اندکی پیش از جنگ در لوون مطالعه کند. این پایان نامه دوم در سال 1945، کمی پس از آزادی فرانسه، با عنوان پدیدارشناسی ادراک منتشر شد. این کتاب سهم عمده و ماندگار مرلو ـ پونتی در فلسفه به شمار می رود.
طی اشغال فرانسه به دست آلمان، مرلو ـ پونتی ابتدا در اقدامی دون کیشوت وار برای ایجاد نوعی نهضت مقاومت روشنفکرانه "سوسیالیسم و آزادی" متمایز از نیروهای گلیست و کمونیست، به سارتر، که اکنون با او رابطه دوستی صمیمانه ای برقرار کرده بود، ملحق شد. این نهضت، عمدتاً به علت ناکارآمدی اش، در آخر همان سال از هم پاشید و پس از آن مرلو ـ پونتی و سارتر انزوا پیشه کردند تا آثار مهم فلسفی خود را به نگارش درآورند (هستی و نیستی سارتر به این دوره تعلق دارد).
در اواخر جنگ سارتر و مرلو ـ پونتی در گروهی که روزنامه نهضت مقاوم با عنون کومبا را منشتر می کرد به کامو ملحق شدند، هر چند نقش چنان فعالی در این مقاومت نداشتند. با این همه، تجربه اشغال [فرانسه] به دست آلمان مرلو ـ پونتی را وادار کرد بسیار جدی تر از قبل به سیاست بیندیشد و در آخر سال 1944 او یکی از اعضای گروه روشنفکران پیشرو، به رهبری سارتر و همراهی دوبووار و آرون، بود که مجله سیاسی تأثیرگذار له تان مدرن را پایه گذاری کردند. پس از آن مرلو ـ پونتی تا سال 1950، هنگامی که آرای سیاسی متفاوت او و سارتر درباره کمونیسم همکاری دیرینه آنها را ناممکن ساخت، سارتر را در سردبیری مجله یاری کرد.
پس از انتشار پدیدارشناسی ادراک در سال 1945، مرلو ـ پونتی به سرعت در شغل دانشگاهی اش پیشرفت کرد. در همین سال در لیون به مرتبه پروفسوری رسید؛ در سال 1950 در سوربن پاریس پروفسور روان شناسی شد؛ و سپس در سال 1952 برای معتبرترین مقام فیلسوفان فرانسوی، کرسی فلسفه در کلژ دو فرانس، انتخاب شد، مقامی که آن را تا زمان مرگ زوهنگام و غیر منتظره اش در سال 1961 حفظ کرد. در این مدت او سه مجموعه مقاله به چاپ رساند: معنا و بی معنایی (1948) که مجموعه ای است از نخستین مقالات او پس از سال 1945 که اغلب به مارکسیسم و سیاست می پردزاند؛ ماجراهای دیالکتیک (1955) که به گسست او از سارتر می پردازد و تفکرات متأخر وی در باب مارکسیسم "غربی" را در بر می گیرد؛ و سرانجام نشانه ها (1960) که حاوی پاره ای آثار فلسفی تازه، عمدتاً در باب زبان، به همراه مقالات جدید سیاسی است.
پس از مرگ مرلو ـ پونتی معلوم شد که او سرگرم کار روی تک نگاری عظیم دیگری بوده است. در ابتدا بنا بود این اثر تحت عنوان "منشأ حقیقت" مطالعه ای درباره زبان و حقیقت باشد که مضامینی از نوشته های قبلی او را بسط می هد؛ اما همچنان که کار پیش میر فت مرلو ـ پونتی خود را در حال بازگشت به برخی مضامین مربوط به ادراک یافت که در فلسفه متقدم خویش به آنها پرداخته بود، و دست نوشته ای که پس از مرگ وی در سال 1964 منتشر شد آخرین عنوانی را که مرلو ـ پونتی در حین کار برگزیده بود بر خود دارد: دیدنی و نادیدنی.
پس از مرگ مرلو ـ پونتی، با چرخش توجه فیلسوفان فرانسوی از پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی فرانسوی به جانب مطالعه فلسفه آلمانی، به ویژه آثار هایدگر و "استادان تردید" ـ مارکس، نیچه و فروید ـ شهرت او نیز در فرانسه به سرعت رو به افول نهاد. با این حال، در جاهای دیگر، و خاصه در ایالات متحده، شاگردان پیشین او شهرتش را حفظ کردند و امکان ترجمه آثار مهم وی به زبان انگلیسی را فراهم آوردند. این اواخر، درون سنت تحلیلی، علاقه به نوشته های مرلو ـ پونتی افزایش یافته است: مباحث او در باب "قصدیت" آگاهی (به ویژه مباحث مربوط به شیوه های نمایش اشیا در ادراک) و نقش بدن در ادراک، به منزله سهمی مهم در فهم این موضوعات غامض پذیرفته شده اند.