چندماه پیش وقتی نتوانستم نسخه له و لورده شده کتاب هر انچه سخت است دود می شود و به هوا می رود را پیدا کنم و مجبور شدم یک نسخه جدید سفارش دهم، متوجه شدم نسخه جدید شامل مقدمه ایست از سفر مارشال برمن به برازیلیا، او شهر را در قامت انتی تزی بر فرم ایده ال شهری که مد نظر دارد می بیند.
برمن که در این کتاب به کشف دوران جوانی اش از کارل مارکس جوان می پردازد، کشفی که برای او بی نهایت دگرگون کننده است، نه فقط به تحلیل مارکسی از شهر تاکید می گذارد که همچنین به بعد انسانیِ بنیادین و ارتباط شهر با شادی در وجه ضرورتا اخلاقی اش نیز توجه نشان می دهد. او به عبارتی از مارکس رجوع می کند که هم اعتقاد شخصی اش است و هم به نوعی نقش محرک را برای او ایفا می کند:"توسعه ازاد هر فرد، شرط توسعه ازاد همه است." در برازیلیا، به گمان او، ایده دگماتیک نظم ـ که در بروتالیسم بتنی، استفاده وسیع از فضاهای وسیع و به لحاظ مقیاسی غیر انسانی و خالی متبلور گردیده است ـ هر نوع نزدیکی و تنوعی را که به واقع مشارکت عمومی در یک شهر را هدایت می کند محو می سازد. سفر مارشال برمن به گفت و گویی با اسکار نیومایر می انجامد، در این گفت و گو، مارشال برمن برازیلیا را نه یک چشم انداز قطعی از فرم و حیات شهری و نه شهری واجد فرصت ها و مناسبات انسانی درخور و گسترده می خواند.