جامعه معماری، غالبا، در مواجه با مقاله پساکارکردگرایی، نوشته پیتر آیزنمن، ان را بیش از حد پیچیده می داند، گویی توضیحات و تفاسیری که بر این نوشتار نیز امده ـ اینجا و اینجاـ نتوانسته است از پیچیدگی و گنگی و ابهام متن بکاهد، انچه پی می اید تکه ای برداشته از بخش "پس از ساختگرایی: لویناس، دریدا و لیوتار" کتاب فلسفه فرانسه در قرن بیستم، نوشته اریک متیوز است، این تکهْ نوشتار ریشه بحران ها، انحراف از مبناها و تعارضات ذاتی پروژه روشنگری را به گونه ای فشرده برمی شمرد، مواردی که بعضا ریشه های چرایی نوشتار پیتر آیزنمن را نیز می توان در ان ها یافت:
"سنت فلسفه غرب پیامدهای اجتماعی خاص خود را دارد. به انسانگرایی می انجامد که به نظر لویناس سخت انسانی است و به فردگرایی که عمیقا با فردیت واقعی سر دشمنی دارد. هم متافیزیک سنتی و هم ضدمتافیزیک سنتی متبلور در تجربه گرایی و پوزیتیویسم، با انکار یا دست کم کمرنگ کردن فرق بین همان و دیگری همه افراد انسانی را صرفا به عنوان نمونه های انسانیت یا اجزا تمامیت دسته بندی می کنند. سوژه انسانی را عملا به بیان یک عقل ذاتی انسانی تبدیل می کنند که به دنیایی از ابژه ها می نگرد که باید با مفاهیم عام طبقه بندی و بدین سان فهمیده شوند."