يادبودي براي والتر بنيامين: همين عبارتِ كوتاه در انديشه بنيامين پيچ و تاب هاي زيادي مي خورد. هرچه باشد بنيامين يكي از فيلسوفاني است كه با “يادبود” رابطه يي ويژه دارد: سياست به خاطر آوردن، سياست، سياست ختم ريشه يي گذشته. به همين خاطر، شايد نوشتن چيزي براي به خاطر آوردن بنيامين، پيش از هر چيز با سياست يادآوري او گره خورده باشد و از اين رو، يادداشت مان را به همين سياست اختصاص خواهيم داد.
از فرشته پرآوازه تزهاي بنيامين آغاز كنيم: فرشته يي كه پل كله در تابلوي “فرشته عصر نو” ترسيم كرده است، فرشته يي كه رو به عقب مي نگرد، و همه ويراني هاي تاريخ را مي بيند، “فاجعه واحدي كه مخروبه بر مخروبه تلنبار مي كند”، درحالي كه باد سهمگيني از سوي بهشت وي را به جلو مي راند. اين فرشته به جلو رانده مي شود در حالي كه نگاهش رو به عقب است. اين فرشته چه در سر دارد؟ او مي خواهد همه مردگان را بيدار كند و آنها را به رهايي برساند . اين فرشته چيست؟ پيشرفت. بنيامين در متن هاي بسياري تكليف پيشرفت را مشخص كرده است. پيشرفت بديل ايدئولوژيك بورژوازي به جاي رهايي است و به نام آن، تاكنون تاريخ فجايع زيادي را تلنبار كرده است.
تاريخ پيشرفت همان تاريخ توحش است: تاريخ تكامل سلاح هاي كشتارجمعي و تكنولوژي هاي قتل عام. پس رهايي چيزي نيست مگر چيزي كه كاپيتاليسم صنعتي بر زمين مهيا خواهد كرد، اگر نتوان در جريان خلاف آن پرواز كرد اما چرا فرشته مي خواهد رو به عقب بازگردد؟ تاريخ پشت او، تاريخ آن فاجعه واحد كه بي وقفه نيروهاي تخريبش همه چيز را درو مي كند، در عين حال تاريخي است مملو از بالقوگي هاي بالفعل نشده. تنها اگر اين بالقوگي ها تحقق يابند فاجعه خاتمه خواهد يافت و تحقق اين بالقوگي ها چيزي نيست مگر رهايي، انفجار پيوستار تاريخ، يا همان ختم ريشه يي گذشته: گذشته در مقام ستم. مردگاني كه تاريخ مملو از ستم آنها را مدفون كرده است، بار ديگر زنده خواهند شد تا سعادت را بزيند اما شايد دقيق تر، به طور كامل خواهند مرد تا سعادتمند شوند زيرا مگر رهايي پيوندي تنگاتنگ با مرگ ندارد؟ با اين حال، چنين مرگي پيچي ظريف نيز خورده است. چشمان بازمانده در گور آستورياس بر چنين ديدگاهي بنا شده است. بر اساس اسطوره كهن بوميان امريكاي لاتين، انسان هايي كه زير ستم مرده اند، همگي در قبر چشماني گشوده و باز دارند و منتظر آن روزند كه رهايي جمعي حكمفرما شود تا بالاخره بتوانند چشمان شان را ببندند. چه تصويري هولناك تر از چشمان بازمانده در گور؟ اين تصوير پيش از هر چيز خاطرنشان مي كند كه اين مرده ها به طور كامل نمرده اند كه در عذابي هولناكند كه ستم حتي هنوز بر بدن هاي مرده آنها كار مي كند و رنج آنها را با بازنگه داشتن چشم هايشان، در گور نيز امتداد مي بخشد. بي جهت نبود كه بنيامين، با اشاره به نازيسم، گفته بود: “اگر دشمن پيروز شود، حتي مردگان نيز در امان نخواهند بود.” با اين حال، شايد جمله يي بتوان گفت كه بنياميني تر باشد: “تا ما پيروز نشويم، مردگان در امان نخواهند بود.” به علاوه، بنيامين در اين قطعه از فاجعه يي واحد سخن گفته است.
به نظر مي رسد تاريخي كه براي او به هيچ وجه نبايد در شكل انقلابي اش پيوسته خوانده شود، تنها از يك چشم انداز تاريخي پيوسته است: چشم انداز فاجعه. فاجعه تنها چيزي است كه به تاريخ انسجام مي بخشد و آن را به يك پيوستار بدل مي كند. از سوي ديگر، فرشته بنيامين مي خواهد به ما بقبولاند كه تنها تكرار موجود در تاريخ، تكراري است كه به يكسان فاجعه آن را مي آفريند و آن فاجعه را مي آفريند و اين باز با خوانش بنيامين از دكترين بازگشت ابدي نيچه خواناست: تكرار ابدي همچون تنبيه يك شاگرد مدرسه يي كه مجبور است بارها از روي سرمشقي كه معلمش به او تحميل كرده است، رونويسي كند. و اين سرمشق چيزي نيست مگر فاجعه. تكرار براي بنيامين چيزي بيش از يك مفهوم محافظه كارانه و بدتر، ارتجاعي نيست.
از همين روست كه بنيامين به آن گسست ها، به آن ستاره هاي منظومه نظر دارد و پيوستگي را به عنوان نمودي از بازگشت ابدي نمي پذيرد. او درست به همين خاطر مفهوم jetzzeit (همين اكنون) را در برابر مفهوم زمان به طور كلي قرار مي دهد و آن را نقطه گسست و ابداع در نظر مي گيرد: گسستي كه همه گذشته را با خود رستگار- يا منفجر؟- خواهد كرد.
با اين حال، بنيامين نيز تكرار خاص خود را دارد: تكراري در قالب خاطره. به اين گونه است كه سياست خاطره يا سياست به يادآوردن بنيامين حاضر مي شود. بنيامين در بستر اين سياست خاطره است كه فرشته نو پل كله را احضار مي كند. به عبارت ديگر، بنيامين هرگز به فعليت هاي تاريخ راضي نمي شود، بل اميد او پي گرفتن اميدهاي گذشته است. به همين خاطر، در يادداشتي از پروژه هاي پاساژها كه شايد ظاهرا با تز مربوط به فرشته نو متفاوت باشد، اشاره مي كند ماترياليسم تاريخي چندان دلبسته واقعيت هاي معين [determined facts] نيست و بيشتر مشغول سياست يادآوري است. با اين حال، تناقضي در كار نيست، مساله صرفا بر سر نظرگاه است. بنيامين از ديدن ويرانه هاي تاريخ و فعليت هاي آن آغاز مي كند، و سپس در اين گذشته مملو از ستم به دنبال رد بالقوگي ها مي گردد. به همين خاطر بايد تاكيد كنيم كه “يادآوري” مورد نظر بنيامين هيچ ربطي به كشاندن تام و تمام گذشته به حال ندارد. بنيامين ابدا علاقه يي به حفظ ميراث يا حفظ سنت ندارد. به باور او، حفظ ميراث به شكل دست نخورده، يعني روايت “آنچه واقعا بود” يا دل بستن به “آنچه بود: سنگي كه اراده نتواندش غلتاند”، خائنانه ترين شكل حفظ گذشته و كنشي سرتاسر ارتجاعي است.
مي گوييم والتر بنيامين و بلافاصله به ياد مهاجران غيرقانوني، مهاجران در حال فرار، مي افتيم كه چون شناسنامه يي در كشور غريبه نداشتند، هرگز حتي در اسناد خاك گرفته بايگاني ها هم به ياد سپرده نشده اند و بي شك گورشان همچون گور بنيامين نامشخص است. امروز سرتاسر جهان را اين مهاجران غيرقانوني تسخير كرده اند و بي شك سوژه هاي اصلي سياست يادآوري بنيامين همين مهاجران به ياد نياوردني هستند. پس مي نويسيم در يادبود بنيامين و به ياد مي آوريم آنهايي را كه نمي توان به ياد آورد كه از به ياد آوردن سر باز مي زنند: مي نويسيم به ياد آوارگان جنگي و مهاجران غيرقانوني.