عقبه علقه میشل فوکو به قدرت را می توان در گزاره "دانشْ قدرتْ است" فرانسیس بیکن یافت، میشل فوکو ایده اش بر قدرت و دانش را در کتاب باستان شناسی دانش مورد بحث قرار داده است، نگاه باستان شناسانه او به دانش محوریت سوژه انسانی در گفتمان اومانیستی را لغو و انسان را به ابژه دانش انضباطی تبدیل می کند، گزاره ای که در کتاب مراقبت و تنبیه به ان می پردازد. به گمان فوکو دانش دیگر صرفا ساختارهای فکری ازادی که در گفتمان بیکن به مثابه ابزارهای قدرت به حساب می ایند نیستند و عمیقا نظام های کنترل اجتماعی گره خورده اند. نظام هایی که به لحاظ کالبدی در زندان ها، بیمارستان ها و کمپ های پناهندگان متبلورند.
فوکو در گفت و گویی تحت عنوان فضا، دانش و قدرت به برداشت هایی از قدرت و فضا اشاره می کند که نهایتا در انتهای قرن هجدهم بعدی سیاسی به خودشان می گیرند. انگونه که فوکو می گوید فضای معمارانه در پایان قرن هجدهم و در نسبتی عمیق قدرت حکومت نقشی عمده در بیان عقلانیت حکومت ایفا می کند، مفاهیمی همچون توزیع فضایی نیز ماحصل همین دوره زمانی اند.
نوشتار میشل فوکو؛ جغرافیا، مکان و فضا سعی در واکاوی چگونگی ترکیب این مفاهیم در گفتمان میشل فوکو دارد.