جنبشی که ان را مدرنیته می خوانند بر باور پیشرفت ابدی شکل گرفته است. مدرنیته تشکیل یک غایت یوتوپیایی را مد نظر دارد و بر قوام ان بدین موج خوش بینی به اینده سرعت می بخشد. اما این موج با محقق شدن فرومی نشیند، البته در قامت یک مرگ ترمودینامیکی. از این روست که ساختن، اگر صرفا بر یک غایت یا طرح مشخص موکد شده باشد، از اوج به حضیض فرو خواهد غلتید.
هر گامی به سوی طراحی پس از اتمام اش به یک تعادل کلان بازمی گردد و ان، ویرانی و مرگ است. برای حفظ شهر به مثابه یک کلیت زنده، ساخت و تخریب باید دوشادوش یکدیگر عمل کنند. یک ارگانیسم زنده بر اساس مرگ سیستماتیک ملکول هایش پایدار می ماند، اگرچه یک چنین روش آلی و بروتال و بی واسطه ای را نمی تواند بر یک شهر جاری کرد.
در عوض، ضرباهنگ های خشن، همچون زلزله یا تخریب تدریجی برامده از بسط فزاینده الاینده ها در فرایند حیات شهر همچون عنصری ذاتی عمل می کنند.از منظر شهرسازی، اکنون زمان ان فرارسیده است تا با این جنبه اجتناب ناپذیر شهری شدن، بی واسطه مواجه شویم. چرا که ساختن هم زمان و بلاشک تخریب هم هست.
در حوزه ساخت و ساز باید پذیرفت یک فرایند پویا بایستی به همان میزان که برای ساختن ارزش قائل است برای فروپاشی و انحلال نیز همچون تقدیری ناگزیر اهمیت قائل باشد، درست همان گونه که مکانیسم یک حیات پایا و مانا زیست شناسانه تحت شمول خودْ تخریبی برنامه ریزی شده ژن ها به عنوان یک شرط ضروری امتداد حیات تعریف می شود.