در جعبه ابزارم برای گفتمان های معمارانه، آثار زیادی به چشم می خورد: کاخ سروستان و عالی قاپو، مسجد جامع اصفهان، ویلا ساووی کوربو، بناها و ترسیمات پنج معمار، بسیاری از ترسیمات آیزنمن و آرکیگرام، فرهنگسرای نیاوران کامران دیبا، مدرسه عالی مدیریت اردلان، نئو استاتس گالری استرلینگ، تاق دفانس اسپرکلسن، توسعه موزه برلین لیبسکیند، سفارت ایران در تیرانای صارمی، مجموعه هنرهای نمایشی باغ صبای فرهاد احمدی، مرکز چند رسانه ای سندای ایتو، موزه هنرهای مدرن سانا، خانه ی موبیوس یو ان استودیو، خانه ی هیدروژنی لیین، پایانه ی دریایی یوکوهامای اف او ای و اغلب تولیدات او ام ای.
البته زمینه و ویژگی های شکل دهنده این آثار بسیار متنوع است. این مجموعه در مقولاتی متفاوت، درس های بزرگی برای من دارد ولی فکر می کنم انتخاب یک اثر از میان شان و ارائه ی بیانه ای از این انتخاب در دوره معاصر برایم نا ممکن است. به نظرم انتخاب ما را با ارزش گذاری پیوند می دهد و معمولا ارزش ها آنقدر صلب می شوند که تغییر نمی پذیرند. پس انتخاب ام برای "تغییر جهان" نیست، برای "تفسیر جهان" است. این تفسیر در پی تجربه ی زیسته و خودبودگی است. این تفسیر دربرگیرنده ی یک امر امروزی است، انتخابی است که دربرگیرنده ی جنبه ی اجتماعی معماری است و این بار معماریِ معماران نیست، تجربه ی زیسته ا ی از معماری است.
در جستجوی تجربه ی زیسته ی مردم، زمانی که با آنان از معماری سخن می گویم، خیلی زود می یابم که تنها کاخ های پارسه، سی و سه پل، میدان نقش جهان، کاخ گلستان و شمس العماره را در مقوله ی معماری پذیرفته اند و ذهن شان از تمام ساخته های معاصر تهی است، با خودم می اندیشم شاید هم در دوره ی معاصر هیچ چیزی ساخته نشده! و یا به چشم نیامده است. انگار معمار و معماری امروز گم شده است.
به رغم سرعت و حجم غریب ساخت در شهر؛ کمتر روزنامه و مجله ای عمومی یا برنامه ی تلویزیونی می یابیم که به پاس این همه ساخت برای مردم از این سازِ معاصرش بنویسد و بگوید، همان گونه که از کتاب و شعر و موسیقی و نقاشی های معاصر می نویسد. کسی با مردم از معماری نمی گوید، انگار معمار نابغه! و شهروندان این شهر پذیرفته اند که معماری "یک بستر و دو رویا" است.
در انتهای شمالی بزرگراه کردستان تهران، در مرز پارک و بزرگراه، دیواری ساخته شده است. دیواری که نیروهایی را بر پیکره اش پذیرفته و جنسیتی دگر یافته است. دیواری که نشان می دهد در شرایط مرزی است، در حاشیه است و حاشیه، متن را بازتولید کرده است. مرزش با زمین و آسمان را به چالش کشیده است. این دیوار مرز پیوستار معماری شهرمان را نشانه گذاری می کند و مرزی برای ورود به امروزی بودن می آفریند. این دیوار "دست هایی است که تهی را در بر گرفته". رفتار دیوار با بزرگراه سر ناسازگاری دارد، راننده را بر پوسته اش بازنمایی می کند و راننده ی خودشیفته را می فریبد، راننده می خواهد که حفاظ بزرگراه را بشکافد و به سوی کرشمه ی نرم دیوار درخشان برود و شکاف اش را از آن خود کند، راننده مسیراش را تغییر می دهد. راننده، کهن الگوهای سکونتی اش به چالش کشیده می شود، او معمار را باز می یابد. از سمت پارک، تاقی بزرگ با خیزی کم، پرسه زن را به سمت خود می کشد و می تواند بی تمایزی روشن از هر دو سو بداخل بلغزد و بی مرزی تا مرز خستگی زانوهایش ادامه می یابد. پرسه زن پارک ناخواسته به مصرف کننده ی فضا ترادیس transform می شود و کهن الگوهای دسترسی، سطح و بسته گی سکونتی اش به چالش کشیده می شود، او نیز معمار را باز می یابد.
شیء بنا، به فضا تاکید می کند، تجربه ی زیسته ی بیرونی و درونی به کل متفاوت از زندگی روزمره و سکونتی شهروند بدست می دهد، شهروند دانسته است که معماری امروز تجربه ا ی دگرگون یافته است. او در جستجوی معمار امروزی است تا رویای بسترش را در گفتمانی امروزی با او بازتولید کند.
کلیدواژه ها: کاخ سروستان. عالی قاپو. مسجد جامع اصفهان. ویلا ساووی .لوکوربوزیه. آیزنمن . آرکیگرام. فرهنگسرای نیاوران .کامران دیبا. مدرسه عالی مدیریت. نادر اردلان. نئو استاتس گالری. جیمز استرلینگ. تاق دفانس. اسپرکلسن. توسعه موزه برلین. دانیل لیبسکیند. سفارت ایران در تیرانا. علی اکبرصارمی. مجموعه هنرهای نمایشی باغ صبا. فرهاد احمدی. مرکز چند رسانه ای سندای. تویو ایتو. موزه هنرهای مدرن. سانا. خانه ی موبیوس. یو ان استودیو. خانه ی هیدروژنی. گرگ لیین، پایانه ی دریایی یوکوهاما. اف او ای . او ام ای. پردیس سینمایی ملت.رضا دانشمیر. کاترین اسپریدونف.