خلاف امد دگمای مدرنیستی، معماری معاصر عمیقا از دسته بندی می گریزد. معماری معاصر عای رغم خیل عظیم تولیدات نظری و عملی اش همچنان به دنبال صحنه ای برای ارائه نیاتش می گردد.
پارادکس معماری معاصر این است که علی رغم نداشتن هیچ مانیفست نوشته شده ای همچون مانیفست های لوکوربوزیه و ادولف لوس، واجد یک زبان مشترک بصری است؛ طرحی مشترک که کاملا متعلق به خودش است و لاغیر.
در سال 1992، پیتر آیزنمن در حضور معماران و شهرسازان و منتقدین معماری پروژه ای در حال طراحی را معرفی کرد، یک برج حلقوی، در محوطه اسبق تئاتر مکس رینهارت برلین، دقیقا مقابل محوطه پروژه ساخته نشده میس ون دروهه؛ برج شیشه ای فردریش اشتقاسه.
در مباحثه پس از ارائه طرح، رم کولهاس که در میان حضار نشسته بود و پروژه را پروژه ای بی نهایت زیبا یافته بود، سعی کرد ادعای آیزنمن را زیر سئوال ببرد. اگرچه او ایده برج حلقوی را خیلی جالب دید، از توضیحات آیزنمن راضی نشد.
نتیجه ای که از دل این مباحثه بیرون امد این بود؛ مدامی که پروژه ای در حال طراحی است بایستی پروژه را بر اساس تصویر خود پروژه ارزیابی کرد نه افادات معمارش.
ده سال پس از این مجادله، کولهاس ساختمانی را در پکن معرفی کرد، درست شبیه به برج ماکس رینهارت پیتز آیزنمن؛ یک برج حلقوی. اگرچه در بافتی کاملا متفاوت با یک برنامه کاملا متفاوت، این پروژه همه را شوکه کرد، چرا که گویی شبیه سازی طرح پیشنهادی پیشین پیتر آیزنمن بود.
کولهاس در کتاب نیویورک مهذون، لوکوربوزیه را با شعبده بازی مقایسه کرده بود که شعبده اش را در کلاهش پنهان کرده بود و نهایتا وقتی ان را اشکار کرد، اسمان خراش امریکایی را ناپدید ساخت و خرگوش کارتزینی خود را به معرض دید حضار اورد؛ اسمان خراش افقی.
خود کولهاس هم با طراحی شعب سرپرستی سی سی تی وی به یک "شعبده باز مهذون" بدل گشت، که عملا برای او به مانند یک جعل هویت بود. او از کلاهش اسمانخراش حلقوی خودش را بیرون اورد، اما این بار چین های مواج [اسمان خراش حلقوی پیتر آیزنمن] را از نمای ساختمان زدوده بود و ان را در پکن به چینی ها حقنه کرده بود ـ فرسنگ ها دور از برلین و شبح منحوس میس [که احتمالا دامن گیر پیتر آیزنمن هم شده و نگذاشت پروژه تئاتر ماکس رینهارت به سرانجام رسد].
دفتر معماری مادر شهر یا همان اُ ام ای، در سال 2004 به تبلیغ ابداع جدیدشان پرداخت؛ اسمانخراش حلقوی. اما ایا ان ها فراموش کرده بودند که در واقع این پیتر آیزنمن بوده است که اولین بار، ده سال پیش، چنین ایده ای را مطرح کرده است؟ شاید هم در معماری معاصر حق ثبت ابداع یک شوخی است، چرا که در معماری معاصر چیزی ابداع نمی شود، صرفا این شکل ها هستند که دست به دست میان [معماران و آزمایشگاه های تولید فرم شان] می گردند.