اگرچه، به باور همگان، معماری پیشروی دهه 70 درست به مانند و میزان
بقیه جریان ها و جنبش های معماری میراثی از تجربه ورزی و انگاره های نظری برای
اخلاف خود به جای گذاشته است، اما تا کنون هیچ نظریه عمومی بر ویژگی ها و خویگان و
اخلاقیات این مقطع زمانی تدقیق نگردیده است. حالا ک. مایکل هیز در کتاب میل معماری
و در قالبی گفتمانی تحت عنوان "آوانگارد متاخر" به خوانش معماری ای می
نشیند که [به گفته تری ایگلتون] بر خود خم می شود، بر موقعیت تاریخی خود تعمق می
کند و تعمدا امکانات بازنمودی و نماینگر کننده خود در مواجه مستقیم با محدودیت های
قطعی و غیر قابل انکارش را به صورتی نظام مند می کاود.
ک. مایکل هیز بر قوام خوانش عمیق و از نزدیک سکوت عمیق و ماخولیایی
الدو رسی، باستان شناسی و فروپاشی های تقلیل گرایانه و رادیکال پیتر آیزنمن، افراط
گرایی کارناوال گونه ی جان هیداک و هذیان های سینه گراماتیک برنارد چومی داستانی
جذاب از معماری ای ارائه می دهد که ستیزه جویانه در مواجه با موضوعاتی که بیش از
همیشه سخت و ناسازگار و در خودْنگرورزانه اند، به استقبال مرزهایش می رود.
اوانگارد متاخر، در قالبی که مایکل هیز بدان می پردازد اخرین معماری
ایست که می تواند به جای تصویر کردن صرف مشکلات فلسفی از طریق معماری به این
مشکلات بیاندیشد. اوانگارد متاخر معماری را ابژه یا موضوع غور بر خود می داند که
به نوبه خود اشتیاقی نامتعین و نامقرر و بی امان تولید می کند. مایکل هیز با تاکید
بر ابزارهای نظریه انتقادی و ساختار سه گانه امر واقعی، امر نمادین و امر خیالی
لاکان، نظریه ای بر مبنای میل [درونی] معماری بنا می نهد که از نظر تاریخی بی
نهایت خاص است و در عین حال به تبیین شرایط و چالش هایی می نشیند که بر تمامی
جوانب کنش معماری ـ که شامل مسائل مبتلا به امروز نیز هست ـ موثرند.
سیلویا لوین در مورد این کتاب می نویسد:در زمانه ای که کوس مرگ نظریه
معماری به واسطه شمشمیر برنده ی امر واقع بر بلندای گفتمان معماری سایه ای بس عظیم
انداخته، مایکل هیز بازگشتی شاعرانه دارد به دهه 70، زمانی که برای اولین بار نه
تنها ظرفیت معماری برای بدل شدن به یک پروژه فکری قدر دانسته شد و مورد پذیرش قرار
گرفت، بلکه بر الزام ان نیز تاکید گردید. تاکید موکد ک. مایکل هیز بر کارهای عمده
و اساسی هیداک، آیزنمن و رُسی دو نکته را اشکار می سازد، یکی ارتباط عمیق بین این
بنیان ها و زیرْساخت های عموما سرکوب شده و تغییر ابزاری ایست که پس از ان ها معمارانی
همچون برنارد چومی و رم کولهاس در کاربردی کردن این مبانی بدان ها تمسک جستند و
دیگری پی ایند این دگرگونی است که در عمل و به گونه ای متقاعدکننده "واقعیت"
معماری معاصر را کلهْ پا کرد، تا نشان دهد امر نوین واقعی امروزه بیش از هر زمان
دیگر بر قوام رانه هایی همچون رازالودگی و نامحسوس بودگی است که به تنفس خود ادامه
می دهد.
اتووود پیش از این هم به ک. مایکل هیز پرداخته است، پس از چاپ مقاله
پساکارکردگرایی از پیتر آیزنمن، اتووود مقدمه ک. مایکل هیز یز این مقاله را اینجا
منتشر کرده است و توضیح اختصاصی ایشان بر مقاله که برای اتووود ارسال شده است را
نیز اینجا نشر داده است.