یوتوپیا امروزه انگونه که دریدا می گوید یک شبح است؛ روحی که دَم واقعیت
روزمره را با دیگر جهان های ممکن می امیزد و از رویاهای غالبا انْ جهانی فاصله می
گیرد، اگر بپذیریم نام دیگری که می توان بر مفهوم پساانتقادی post-critical نهاد واقع گرایی است، انگاه طرح
های پیشنهادی برای برج های تجارت جهانی در زمین صفر به فانتزی های واقع گرایانه
معمارانه ای می مانند متبلور در اسمان خراش های رقصان و پیچیده ای که روح یوتوپیا
را به واسطه همْ گره کردنش با کلیساهای جامع کریستالی ای متعلق به اولیگارشی
بنیادگرا تطهیر می کند.
اما این شبح نیز همچون تمام ارواح هیچگاه کاملا نمی میرد و برای تسخیر
مجدد پروژه های معماری باز می گردد و ما می توانیم این پروژه ها را اولین شواهد
حدوث واقع گرایی یوتوپیایی بدانیم. به هر رو و علی رغم این واقعیت که واقعگرایی
یوتوپیایی می تواند وجود داشته باشد یا نباشد باید بپذیریم که تمام کنش ورزان
متعهد به این ایده عاملیت های دوگانه دارند. واقعگرایی یوتوپیایی نسبت به وضع
موجود انتقادی است، اما پا در واقعیت هم دارد. واقعگرایی یوتوپیایی برقوامی
دلربایانه سکولار است و متفاوت می نگرد و می اندیشد. سبکی است که فرم ندارد، به
جای انکه در درخت تبارشناسانه تحلیل های انتقادی بالا و پایین برود، به یک جهت
مشخص گرایش دارد.
واقعگرایی یوتوپیایی جهانی است و بیش از انکه دهکده جهانی را فتح کند شهرِ جهانی را فتح
کرده است، واقعگرایی یوتوپیایی رمزگان تدقیقی معماری را مخدوش می کند، حتی اگر این
اغتشاش این رمزگان را از نو احیا و امن کند. واقعگرایی یوتوپیایی، منشی یوتوپیایی
دارد، نه بدان سبب که خوابِ رویاهای ناممکن را می بیند، بلکه بدان سبب که خود
واقعیت را ـ آشکارا ـ به مثابه رویایی به شدت واقعی می فهمد که توسط ان هایی که
ترجیح می دهند به تخریب و سرکوبگری وضع موجود تن دهند تغذیه و تقویت و تبلیغ می
شود، روح یوتوپیا در اینچنین رویایی شناور است و تلاش می کند منتظر زمان مناسب
بنشیند و البته دل در گروی ان هایی بسته است که ترجیح نمی دهند.