چگونه می توان ابعاد ابرترکیب ها را درک کرد. آیا می توان در
تاریکی مطلق این پاسخ را یافت. این است جهان انتزاع: نئوآلترااستریل مینیمالیسم:
حذف آرایه جمعیت. برای متعادل کردن ”زیاده روی“ ابرترکیب ها که بر
محیط وارد می آورند. مرحله ای فراتراز نقد، یعنی هضم وضعیت نامتعارف ابرترکیب ها
.همه چیز بر یک سطح مشترک قرار دارد، بدون تغییر ناگهانی مثل پایداری چند هزار
ساله تاریخی که قدمت اشیاء را به یاد می آورد. اکنون می توان تصور کرد که ثبات در
تاریکی مدیون سطح کارتوزینی است و لایتناهی در مقطعی دچار انقطاع است. ناخوانی ابر
ترکیب ها در عدم خوانش ابرمانیفیست ها و آتانومی مانیفست های فدراتیو است. آیا در
تاریکی مطلق می توان ابر ترکیب ها را از طریق بعضی حواس دریافت؛ در واقع هراس ناشی
از تعقل در گسترده امکانات یعنی بحبوحه تخیلات؟ آیا تحلیل تاریخی مبتنی بر شواهد
(کشف علت و معلولی منتج از اتفاق) بطور روشن یادآور اختلال در جهان سلسله مراتبی
است. ابرترکیب ها با خصیصه پدیداری منفرد شناخته می شوند این به مفهوم ادغام حوادث
و جهت ها که در حداقل اتصال با دیگر گره ها قرار دارد یعنی ترویج تکثر در واحد
قابل برخورد.
در این حال این سوال مطرح می گردد
تحلیل یک اثر آیا نیازمند چه پیش شرط هایی است یا بهرحال میتوان با مفروضات به عنوان
پیشرانه تحلیل کنار آمد؛ آیا ساده انگارانه است که پرسیده شود باید اثر را دید،
برای ثبت درحافظه و بر پایی تحلیل برلااقل رونوشتی منفرد خارج از روح ابرترکیبی،
در هر نوع بر گردان که بتوان برگردان برگردان را ملاک قرار داد. این تاریکی،
بیکران محض نیست،با محدودیت ایجاد شده. این احوال مفهوم بی نهایت را به میان می آورد.
اما لایتناهی عواقب فضایی دست نیافتنی دارد یعنی پاک کردن حافظه احتمالی یعنی
اجتناب از ابر ترکیب، در ساده ترین حالت استحصال مانفیست های منفرد. لمس هر سطح
به مفهوم بیکران ، وقفه در بیکرانی است و گاه انتهای بیکرانی و در زمان ماندن؛ در
واقع بروز هر سطح میتواند پایان حماسه بیکران باشد و مفهوم توقف و لاجرم سکون را
آشکار سازد. حال در تاریکی باید اثر را لمس کرد: اولین نشانه خط بطلان برجهان
بینهایت و تاریکی گریز پذیر است. پس چند بار میتوان این اثر را لمس کرد. تعدد در
لمس یعنی بازگشت به سیکل شناخت هر بار با "بعلاوه یک". و این تکرار در
مورد همگان اتفاق خواهد افتاد. دوباره در، وقفه در بیکرانی، بینهایت برخورد خواهد
بود و به این ترتیب گذشته از میان می رود و استمرار لمس باقی خواهد ماند و دیگر
حافظه تاریخی برای تحلیل ساخته دور وجود نخواهد داشت چرا که سیکل لمس در حال تکرار
و اثرگذاری آنی است و مجالی برای ارجاع دور نخواهد گذاشت. در چه زمان روبروی اثر
قرار خواهیم گرفت؟ در شرایط بیکران قابل محاسبه نخواهد بود چرا که اثر نادیده با
نداشتن پارامترهای دانسته زمان برخورد را تعیین نخواهد کرد. تنها در محدوده رانده
شده از کل، در باقی تاریکی، در جهان افق های سخت میتوان انتظار رهایی از بینهایت
را داشت.
رهایی از بینهایت یعنی لمس اثر و کرات تکرار آن. آیا نقد یک اثر (یعنی به
سخره گرفتن مفهوم بینهایت) که لاجرم برگردان محسوب می شود چرا که در قالب یک سطح
ارایه می گردد، و بر چسب ترسیم را با خود دارد را می توان در تاریکی محض انجام داد،
بدون برجستگی بدون علایم زبانی خاص. ماحصل ترسیم، ترسیم است. اگر "منظر
تولیدو"و یا "لیاکوان" ترسیم نشود دیگر قابل نقد نخواهد بود، هر چند
که تولیدو یک واقعیت است ولیاکوان یک اسطوره. بعد از منظره تولیدو ، قضاوت در باره
منظره تولیدو است، با از میان رفتن آن، همه شرایط نقد از میان می رود. فاجعه بارتر
اینکه از میان نرود اما در تاریکی مطلق و تنها با لمس وارد جهان مشهودات با قلت
پارامترهای درک شویم . تولیدو قبل ازمنظره تولیدو ساخته شده. بعد از منظر تولیدو،
تولیدو ساخته نمی شود پس این اثر می تواند ما بعد باشد نه ما قبل، یعنی تحت تاثیر
نه موثر. اما باید پذیرفت که کسانی تولیدو را قبل از وجودش تجسم کرده بودند، هر
چند با قطعاتی منفصل در حافظه های مجزا: حافظه مجزای رویا پردازان، رویا پردازانی
با جهان کوچک که ساختار های منفغل شان در زمان فعال می شود و با دیگر جهان های
موازی در هم خواهد تنید و مکان را خواهد ساخت رویا پردازانی چون پیرانتسی با رویا
های کابوس وار سیاه که تا انتهای دروازه ها و پل های خود نمیرسد که پشت هر طاق طاق
دیگری است، برای دنیای بی نهایت. آیا جهان پیرانتسی باید ساخته شود، جهان کاغذی
پیرانتسی بر سطح میماند ودر تاریکی بلا اثر است. پیرانتسی شاید به مرحله بعد نیاز
دارد یعنی حوزه فیزیک، اما الگرکو در مرحله سطح می ماند. بعد از ترسیم تولیدو چه
چیز خواهد بود؟ آیا بوله یا لدو در کجای این معادله قرار می گیرند، یا سانتا الیا یا
هیو فرریز یا مکوواری از ترسیم تا پیکسل و فوتون؛ یا جهان جاری
دامین هرست؛ بنظر میآید که در جهان بینهایت، محدودیتهای زیادی یعنی
گونه گونی مفرط وجود دارد. تکرار لوحهای گوناگون که زمان خطی را طولانی تر می کند و
باعث بینهایت در بینهایت می شود. تعداد یعنی بینهایت. این تعدد هم حاصل هم محصول
بینهایت است. در واقع گونه گونی و تعدد، سازنده جهان همگن و در عین حال منفصل
هستند یعنی ابر ترکیب ها که پیش از همگرائی تجزیه می شوند. آیا در تاریکی مطلق می
توان بوجود اثر پی برد؟ آیا با یافتن یک اثر آثار دیگر بدنبال خواهند آمد؟ ما در بی
جهتی در وحله اول به کدامین آن خواهیم رسید؟ مفهوم طبقه بندی و برخورد اول، مبتنی
بر یک متدولوژی ساده است: حرکت در هر جهت؟ هر جهت میتواند بلندتر یا کوتاهتر باشد
ودر نهایت به برخورد بیانجامد، یعنی مدار خالی احتمالات، یا بر عکس در مسیر
برخوردهای متوالی بی وقفه قرار گرفتن. مدعوین برخورد خواهند کرد، یا به سطوحی که
بر ترسیم آن آگاهی دارند یا بامرتبه اولی ها. در این حال سوال این است بر سطوح چه
نوع ترسیماتی است؟ مثلا از نمونه نشانه شناسیک یا صرف اشاره به یک وضعیت تخیلی
معلق شاید اینتراستلار یعنی بازگشت به گذشته ائی که در آینده است یا اشاره به
پروسه شکل گیری مثل برج بابل؛ برج بابل در کدام مرحله؟ آیا بهتر نبود بروگل هرگز
نسخه کامل برج را ترسیم نمی کرد؟ یعنی داستان ناتمام عهد عتیق، یعنی ایمان به
ویرانی پیش از تکامل و یا شاید این یک جانبداری ازتئوری تعدد وگونه گونی در مقابل آگزیوم
لایه های کسالت بار که در لوح بعد انتظار همگان را می کشد؛ همگانی که تجارب ناتمام
یا نانوشته را مثل ساگارادا فامیلیا را بر بهشت فوری ناسیونال سیوسیالیسم اسپیر ترجیح
میدهند آنها فریاد می زند ما تحقق آنها را نمی خواهیم .
تحقق یافتن یعنی ختم به
آنتروپی، چرا که زمینه رشد تدریجی و طبیعی با آماده پخت کاملا متفاوت است. هنوز
تعلیق ادامه دارد هنوز انتظار برخورد وجود دارد. آیا در صورت لمس سطح بیکران معماری
و یا اشباع با رونده های آرشیگرام می توان از میان دانش صفر و یک منطق اگزیوم را
دریافت. همه چیز باید با این صفر و یک ها ساخته شود؛ صفرویک ها به تشریح بدون تبعیض
میان نیویورک هذیانی، ماکوندو و سهم مساوی از شانگریلا می پردازد؛ چرا که در این
تاریکخانه سامان بر اساس اولویت سلسله مراتب زمانی نیست. آثار نمیتوانند تعیین
کننده زمان برخورد باشند، بل نحوه قرارگیری شان مصداق اولویت را معین می سازد، این
است اپیستمه دوران. هنوز معتقد به سطح زیرین هستم،هر چند بورخس لایه ها را می بیند اما در این تاریکی تشخیص
لایه ها عملا غیر ممکن است. هنوز برخوردی وجود ندارد، اما به یقین اکنون در تاریکی
در گوشه ای از شرق دور اینتراستلار درلابیرنت های گاتوم رپلیکا هستم. نسخه گاتوم
رپلیکا یک هنر تاریک بصری است ذرات در دفعات بعد با نور زاده می شود و دوباره از
میان می رود.