مفهوم تعلیم و تربیت رادیکال radical pedagogy معانی متفاوتی دارد. برای برخی، مباحثه بر تعلیم و تربیت رادیکال تجزیه و
تحلیل جنبه های عمیقا سیاسی نهادهای آموزشی و همچنین سیاست ها و کنش های آموزشی را
تحت شمول خود می آورد، از این منظر آموزش بایستی به سوی تغییرات رادیکال اجتماعی
جهت گیری نماید. برای دیگران تعلیم و تربیت رادیکال بر مرزهای تغییر و تحولات
آموزشی موکد است: آخرین نظریه ها، روش ها و کنش هایی که خود را به ابداع مجدد و
اساسی فرایندهای اموزش و یادگیری متعهد می دانند. اگرچه ممکن است این دیدگاه ها
متفاوت به نظر آیند اما با یکدیگر عمیقا در ارتباط هستند. تعلیم و تربیت رادیکال تماما بر دانش و آموزش متمرکز است و این گزاره را تعقیب می
کند که چگونه بایستی تغییرات را در راستایی تنظیم نمود که هم به آموزش دهنده و هم
به آموزنده بیشترین کمک را برساند. از آنجایی که ثابت ترین پارامتر جهان تغییر
کردن است و از انجایی که آموزش به یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی در میان بقیه
نهادها تبدیل شده است، بنابراین ماهیت معاصر آموزش بی نهایت اهمیت پیدا می کند و
البته میزان تطبیق پذیری اش با آینده نیز.
یکی از مباحث بی نهایت مهم در آمریکای معاصر اسیب نهاد آموزش در مواجهه با حاکمیت
است؛ نهاد آموزش نهادی عمومی است، حال انکه درگیر هدایت بوروکراسی انعطاف ناپذیر
حاکمیت است، یک چنین پیش فرضی برخی را به این سمت سوق داده است که به آموزش و
پرورش خصوصی بیاندیشند، ان ها بر این باورند که پس از تبدیل شدن آموزش به سوژه
متاثر از نیروهای بازار، درست همانند فرایند صنعتی شدن ما با صنعتی سازی آموزش در
قالب یک محصول بهتر مواجه خواهیم بود. بالا بردن استانداردهای اموزش و عبور از
استانداردهای سخت گیرانه سنتی و همچنین درگیر کردن اموزش با تکنولوژی های شبکه ای
و برامده از فضای مجازی از دیگر راهکارهایی است که تلاش می کند به یک تعلیم و
تربیت آلترناتیو بیاندیشد.
به موازات مطرح شدن این خواست طی 30 سال گذشته و
نضج گیری نظریه رادیکال تعلیم و تربیت در آمریکا، نظریه ای که بیشتر تحت عنوان
"جامعه شناسی نوین آموزش" یا "نظریه انتقادی آموزش" دسته بندی
می شود، ما با شاخه ای تازه در این صورت بندی گفتمانی نیز مواجهه بوده ایم؛ تعلیم
و تربیت انتقادی. این خرده صورت بندی آموزشی تلاشش را بر راستْ آزمایی مدارس هم در
بستر تاریخی شان و هم به عنوان بخشی از مناسبات اجتماعی و سیاسی ای که جامعه غالب dominant society را متمایز می کند معطوف می سازد.
با وجودی که تعلیم و تربیت انتقادی critical pedagogy به سختی می تواند تحت شمول یک گفتمان واحد متشکل گردد، با این حال همه
تلاش تعلیم و تربیت انتقادی بر این مدار مقرر شده است که منطقِ مخالفْ خوانی counterlogic را
بر گفتمان سیاست زدایی شده، ناتاریخی و پوزیتیویستی آموزش و پرورش تزریق نماید که
غالبا مُدهای لیبرال یا محافظه کار در امر تحصیل را پیش گرفته اند، مُدهایی که به
وضوح در اکثر کالج های تحصیلی قابل مشاهده اند.
یکی از دغدغه های اصلی تعلیم و تربیت انتقادی تاکید مجدد بر
مرکزیت قدرت و سیاست می باشد، مرکزیتی که به فهم چگونگی عملکرد مدارس در قالب یک جامعه
بزرگتر می انجامد، تعلیم و تربیت انتقادی به نوعی تسریع کننده ی مواجهه با اقتصاد
سیاسی مدارس و مناسبات دولت و اموزش، سیاست های بازنمایی، تحلیل گفتمان و برْساختن
سابژکتیویتی دانش اموز است که می تواند به تقویت نوعی از رادیکالیسم گفتمانی در
مواجهه با وضعیت معاصر بیانجامد.