هانسـگئورگ گادامر یکی از
برجستهترین متفکرانِ اروپاییِ قرنِ بیستم بود. فلسفهٔ او
مخصوصاً به کشفِ متداولترین الگوهای تجربه و تفکر - که
هرگاه مردم در جستجوی فهمِ جهان و یکدیگر هستند، زمانی که متون یا دیگر نمودهای
معنا را تفسیر میکنند و هنگامی که هنر یا طبیعت را بهگونهای فریبنده، لذتبخش و معنادار
تجربه میکنند، رخ میدهد - اختصاص دارد. گادامر،
الگوی جاری در همهٔ این انواع تجربه را، «هرمنوتیک» نامید و فلسفهٔ خود را با
عنوان «هرمنوتیکِ فلسفی» توصیف کرد. امروزه در بسیاری از زمینههای پژوهشی میتوان محققانی را
یافت که رویکردی «هرمنوتیک» را برای موضوعاتشان اتخاذ میکنند و در بیشترِ
این موارد تأثیر گادامر قابل تشخیص است.
گرچه گادامر به طور خاص درباره معماری
کم نوشته است، نوشتههای او در باب هنر و زیباییشناسی گسترده است
و نقشی محوری در برنامهٔ کلیِ فلسفیِ او بازی میکند. به همین علت، در طولِ دههها، اندیشهٔ او
بر طیفِ گستردهای از معماران و نظریهپردازانِ معماری نفوذ داشته
است. یک رویکردِ هرمنوتیک به معماری، الگوی هرمنوتیکِ تفکر و تجربه را در حوزههای مختلفِ حرفهٔ
معماری کشف میکند. این الگو ممکن است در فعالیتِ آفرینشگرانهٔ معمار و
فهمِ زیباشناختیِ آفرینشهای او یافته شود. شاید در راهی
که معماران برای شناختِ سنتهای معماری و نوشتههای معمارانه
دنبال میکنند، نهفته باشد. میشود آن را در مسیری که همهٔ
کسانی که در پیشهٔ معماری همکاری میکنند (کارفرمایان، جامعه، بساز
و بفروشان، مدیران و طراحان)، همدیگر را درک كرده و با یکدیگر کار میکنند، یافت.
تذکرِ این نکته مهم است که در همهٔ این موارد الگوی هرمنوتیک، به گفتهٔ گادامر، بهناچار در کار
است. چیزی است که خواه آن را بخواهیم یا نه، روی میدهد؛ اما با شناخت و باورِ
اینکه چنین الگویی در کار است، میتوانیم آگاهانه و دانسته مسیری
را که به رویمان گشوده است، دنبال کنیم.
طرح
کتاب
در فصل نخست، من
جهتگیریِ اصلیِ فلسفیِ
گادامر را معرفی کردهام، به
نحوی که راهبردم برای پروراندنِ مفاهیمِ محوریِ فلسفیاش و برای ربط دادن آنها به جهان معماری، فهمپذیر باشد. دومین فصل کتاب، بر مفهومِ «بازی» که در زیباییشناسیِ گادامر بسیار محوری است و بنابراین
در یک رویکرد هرمنوتیک به معماری نیز مرکزیت دارد، تمرکز خواهد داشت. فصل سوم،
شناختهشدهترین بخشهای حقیقت و روش - که به
آگاهیِ هرمنوتیک و فهمِ تاریخی اختصاص یافته است- را شامل میشود. به این بخشها از راهِ پرسش از رابطهٔ معماری با گذشتهاش نزدیک میشوم.
چهارمین فصل، به پرسش از رابطهٔ هرمنوتیک با روشهای علوم طبیعی و تأثیرشان بر مطالعه فرهنگ انسانی میپردازد. مسأله بر سر موضوع یک دادوستدِ
مشهور چنددههای میان
گادامر و همکارش، یورگن هابرماس، بود که البته توسط وسلی، پرزـگومز و دیگران در زمینهٔ تلاش برای فهم
اینکه چگونه کارکردهای فنی و هنریِ معماری در سیر تاریخ غرب از یکدیگر جدا شدهاند، ادامه یافت. فصل پنجم، رابطهٔ برداشتِ
گادامر از فلسفهٔ عملی را با ابعاد عملیتر کار معماران، شناسایی میکند. در فصل ششم، به پرسشی که فلسفهٔ هایدگر را برای معماران بسیار فریبنده
ساخته است برمیگردم؛ پرسش
از یک هستیشناسیِ
هرمنوتیک. گادامر همچون هایدگر روشی برای تفکر درباره معنای هستی فراهم میکند، با این پیامد که اندیشهاش میتواند همچون یک ابزار در مربوط کردنِ معماری به آن پرسش ژرف بکار بیاید.
در هر فصل، من توجه را به سوی نظریهپردازان و پیشهوران معماری که
از گادامر بهره میبرند، یا کسانی که ایدههایی همسو با
گادامر بیان میکنند، یا آنها که به نظر میآید آنچه گادامر
نشان داده را شاهد میآورند، جلب خواهم کرد. در محدودهٔ
فشردهٔ کتابی از این دست، من نمیتوانم گزارش کافی از کارهای
ایشان بدهم یا حتی از همهٔ نویسندگانی که چنین کاری کردهاند نام ببرم؛
اما امیدوارم که با جلب توجه به نمونهای از تلاشهای پژوهشگرانه،
خدمت بسندهای، هم به نویسندگان و هم به خوانندگانم کرده باشم. من
بابت محدودیتهای اجتنابناپذیر و آنچه از قلم افتاده
عذر میخواهم و خوانندگان را تشویق میکنم که فراتر از
آنچه در اینجا عرضه کردهام را جستجو کنند.