برای
روسو همه انسانها از بدو زایش آزاد و برابرند. این سخن او مشهور است که:انسان آزاد زاده میشود و همهجا در زنجیر است. به نظر روسو، انسان در وضعیت طبیعی بهرغم برخورداری از آزادی نامحدود ظاهری، به معنای واقعی کلمه آزاد نیست، انسان زمانی به معنای واقعی کلمه آزاد است که به ذاتی اخلاقی ارتقا یابد و بهعنوان "شهروند" از قوانینی که خود تدوین کرده، پیروی کند. بنا به نظر روسو درگذار از "
وضعیت طبیعی" به "جایگاه شهروندی"، تغییری جدی صورت میپذیرد. اما این تغییر، خصلتی تکوینی یا تکاملی یا حتی طبیعی ندارد، بلکه تغییری هنجاری است.
انسان در وضعیت شهروندی، به ذاتی اخلاقی تبدیل میشود و رفتار و کنش خود را در چارچوب هنجارها، در راستای "خیر عمومی" و رفاه اجتماعی سمت میدهد پس اگر آزادی طبیعی همه افراد، آزادی نامحدود است، آزادی شهروندی، آزادی تعیین شده از طرف جمع و بنابراین آزادی محدود شده فردی است. به این ترتیب روسو تلاش میکند، نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد کند. وی این کار را در اثر معروف خود "قرارداد اجتماعی" که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد، انجام میدهد. روسو در این اثر، به دنبال طرحی دولتی برای یک قرارداد اجتماعی است که بر مبنای آن شکلی از هم پیوندی میان افراد یافت شود که نهتنها از فرد دفاع و محافظت کند، بلکه در نتیجه اتحاد او با دیگران، همان میزان از آزادی را که فرد در وضعیت طبیعی از آن برخوردار بوده است، برایش تامین کند. به نظر روسو، آنچه را که انسان در نتیجه این قرارداد اجتماعی از دست میدهد، حق طبیعی و نامحدود او در مورد همهچیز است و آنچه را که بهدست میآورد، "آزادی شهروندی و مالکیت بر تمام چیزهایی است که صاحب آن است" بنابراین میتوان گفت که از دید روسو، انسان، آزادی طبیعی را با آزادی شهروندی معاوضه میکند و در قبال حقوق نامحدودی که از دست میدهد، امنیت حقوقی و تضمین مالکیت شخصی را به چنگ میآورد.
اما از آنجا که به نظر روسو، حق در وضعیت طبیعی ـ که در آن هنوز یک همبود انسانی متعهد به حقوق شکل نگرفته ـ بیمعنا است، در این قرارداد، برد با وضعیت شهروندی است.